بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *خردمند*

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه   شیدا"

آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو می‌رود نوروزست
دی رفت و به انتظار فردا منشین
دریاب که حاصل حیات امروزست
*از رباعیات سعدی *

● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد خردمند ●
خردمندان,گنجینه های دانشی هستند که به علوم وفنون بسیاری تبحرداشته درکتب مختلفی که دردنیا یافت میشودنمونه های بسیاری آثار وافکار وتجربیات ایشان همراه باآنچه نشانگر نبوغ ودانش خردمندان,است چون کشفیات واختراعات به, راحتی درروزگارامروزدراختیارجهانیان قراردارند ودردانش وخردوعقل واندیشه ی ایشان درکمترین تابیشترین مکانها همواره,ارزش خویش راثابت نموده است وازجمله کسانی هستند که,الگوی انسانهای دیگرقرارمیگیرند,اگرخردمندی درطول عمرخویش اثری بجاماندنی نیزدردنیای اختراعات وکشفیات ودنیای علوم وفنون متعددبرجای نگذاشته باشد حضورووجودونمونه,اندیشه های اودرذهن آنان که,ایشان رامیشناسندبرجامانده است وبسیارنیز اتفاق میافت که شایدازسر فروتنی ایشان ازنوشتن آنچه درفکر واندیشه یانان میگذردنیزسرباز زنند وپس ازایشان یادگارهاونقل قولهای ایشان توسط علاقمندان به,این گروه,ازمردم جمع آوری گشته وبصورت کتابی نیزدراختیارجامعه قرارگیردودرعین حال خردمندان دیگری نیزهستند که درجوامع کوچک درفکر ویادهمان گروهی برجامیمانندکه ایشان رامیشناسندوپس از ترکدنیا خاطره ی ایشان به فضای بزرگتری واجتماعات بزرگتری نمیرسدوگاه نیز تمثیل هاوحکایتهایی میشنویم که ریشه ی آنرادرعمق حکیمانه,وخردمندانه,آن نمیتوانیم پیداکنیم,ونمیدانیم,که,ازکجاریشه گرفته است واولین بارچه کسی چنین حکایتی راگفته نقل ویاتعریف کرده,است یااینکه آیاقصه ی شخصی اوبوده یاتجربه هایی ازاوست یاتنها حکایتی به ماننددیگرحکایتهای زندگی که دریادهاوبرای دیگرانسانهابیادگارمانده است.اماهرچه هست خردمندرامی بایست اززمره انسانهای ارزشمندی دانست که کمترنمونه ی آنان,در میان عوام پیدامیشودوانکه به خردودانش درجمعی وجوامعی شناخته میشودبی شک اثری بزرگ بر دیگران داشته ی کارشایان وقابل توجهی ازخودنشان داده است که درمیان جمعی به خردودانش ارج وقُبربی پیداکرده است,هرچه هست خردبی دلیل بدست نمیآیدکه عقلِ همگان,دارای همان خواصی ست که درعقل بزرگان وخردمندان یافت میشودوتفاوت ها,درپرورش نوع اندیشه هاست,ورشدفکری وآموزشی که مغزراباآن تغذیه کرده,وبراطلاعات آن,افزوده ایموهرگز کسی باخردودانش ازمادرزاده نشده است که عاقل مادرزاد باشد اما هوشیار وتیزهوش چراکه زودتر وبهتر منابع علوم را درمغز خویش جای داده وسریعتر درعالم خردمندان جایگرین شود. هوش وذکاوت نیزدرصورت پرورش است که میتوانددرمیان دیگرانسانها انسانی رامجزاازدیگری کندماتیزهوشانی رامی بینیم,که,ازاولین گامهای زندگی خود رابه دیگران نشان میدهندکه بازاین ازهوش وذکاوت وکنجکاوی ناشی ازهوش سرشارآنهاست که برخرد خویش روزانه بیش ازدیگران میافزاید.
اهل خرد،پیشتاز روزگار خویش اند.*اُردبزرگ
خردمندان آنقدربرای زندگی وزنده بودوازرزشهاوباورهای حرمت واحترام قائلندکه زندگی درنگاه ایشان چیزی حتی فراتراززندگی عامی وساده ایست که مردم عادی باآن روزگا میگذرانند,ایشان در روزگارعمر خویش بهره ای صدچندان اززندگی میبرندکه معناودرک آن بربسیاری ازمردم مجهول مانده وپس ازاین نیز باقی خواهند ماند.درک افراد خردمند درد همه جاوهمه حرف وسخن وعملی گاه بر برخی انسانهاآسان نیست هرچندکه کلام ایشان چون دُّر وگوهر وجواهراتیست که دردنیای فیلسوفانه ی ایشان حرفهای ساده وپیش وپاافتاده ای بنظر می آید,امابرای دیگران«عطر سکرآورهستی» رابه مشام میرساندوآنگونه ارزش ومعنائی رادرخوددارد که بسیاری کمترین کلام خردمندان راجمع آوری میکنند وپس ازاوبعنوان زبیاترین کلام خردمندانه ی دنیادراختیارعام وخاص قرارمیدهندومُریدان,این خردمندان نیزدیدگاه آگاهانه ای راداراهستندکه قادرندعطرخوشبوی سخنان عمیق ایشان رادرک وتنفس کرده ودردرون رگ وریشه وجان خویش آنرادرجریان بگذارندواز هریک جمله ای نیز سودفراوان برده ودر زندگی خویش خودراباحضور یاداشتن دانش چنین خردمندان ودانایانی درکنارخویش درآرامش روح وفکرواندیشه احساس کنندودرعین حال همانگونه که خردمند, مریدان بسیار فراوانی دارد دشمنان بسیاری نیزداشته وخواهدداشت چون بارهادر فرگردهاگفته شدکه هرچیزجدیدی که از سوی فردی حتی فرددانشمندواگاه,وخردمندی به دنیاعرضه شود همیشه,هستند کسانی که برخلاف آن به تلاش ومخالفت برخیزند.همواره دردنیاباوروقبول یک اندیشه یاهرچیز جدیدی برای مردمان,براحتی وسهولت نبوده است ودرمقابل دیگرنظرات ویادیگر عقایدیادیگرکشفیات همواره امرعادیست که به مقام مقایسه بااندیشه های پیش ازآن برمیآیندوصحت وراستی هرچه هست چه کلامی باشدواندیشه ای و نظریه ای چه کشفی واختراعی ازسوی بسیاری دیگرازمردم به تحقیق وبررسی گذاشته میشودتاثبوت وحقانیت خویش را سرانجام به اثبات برساند .
____ سر به درگاهت نسایم ...«فریدون توللی »____
ای که گویی : "داریوشم ،کورشم ،نوشیروانم "!
سر ، به درگاهیت نسایم،گر بساییاستخوانم !
پیردستانم،که دست آموز دستانت نگردم
گرچه اندرخانه بنشاندی،چوزالی ناتوانم !
ذات ِ یزدان را،نباشد سایه ای ،بر ملک ِ هستی
کفر اگر گفتم خدا را،آتش افتدبرزبانم !
روبهی،ازشرزه شیری همچو من،هرگز نبینی
گردهی درکاسه زهرم ،ور بری ازسفره نانم
کشور از من سرفراز آمد ، که با این سرفرازی
چامه گئویی چیره دستم ، نغمه سازی نکته دانم
بخت ِوارون بین،که دارم نافه هادر سینه،لیکن
روزگار،افکنده دراصطبل ِخواری ،با خرانم !
گرچه زین اخترفشانی، خاک آن راهم ،که دانی
هر فروزان ذره،خورشیدی بُوّد،در کهکشانم
آن،به گردون سوده البرزم،که بااین برف پیری
کوره ای آهن گدازم،دوزخی آتشفشانم
هردمی،دیرینه یاری،خود فروشی,نابکاری
دشنه ای،کوبد به پشتم،کینه ای،بارد به جانم
خواجه پاشانندو،از خارای ِ خواری بت تراشان
خشمشان برمن،که با پتکی گران،بر آستانم !
قحبه آن خواهد،که هرپاکیزه خویی،قحبه گردد
من ، ازین کشور فروشان،در خروشم،در فغانم
خامه ، گر بر دست ِمن افتد,درین هنگامه ،بینی
چون شرابی،بی خمارم ،چون بهاری ،بی خزانم
من،نه آن مرغم،که جزبر شاخ ِآزادی سراید
مرگ ِ من قفلی،که دوران بسته اینک ،بردهانم
خیره گرگی ، چون تهمتن ، رخت ِ چوپان ، کرده بر تن
کاندرین شادی شریکن،وندرین وادی شبانم !
گر ، به دارم چون فریدون،برکشی ای چرخ ِ گردون
من،ثنا گویی نیارم من زمین بوسی ندانم
____از: «فریدون توللی »____
درنتیجه هرگز نمیتوان متوقع بودکه دردنیای دوستی ودشمنی هرچیزی که برای اولین باربه بیرون وبه میان مردم وبه مردم آمده و به ایشان داده میشود ویادراختیارایشان قرارمیگیرد,بی هیچ کنجکاوی ونظریه ای موردقبول واقع شودویا باموافقت ومخالفتی روبرونگرددوهمیشه بین دسته هائی نیز بر سرآنچه هست, بحث وسخن وازمایش وتحقیق وپژوهشی وتبادل نظری نیزصورت میگیردتایکی بردیگری فائق آمده ونظریه واندیشه ای ویاهرچه هست ...درجایگاه درست وغلط خویش به مردم دنیا وعالم شناسانده شودوحتی نظریاتی که باگذر تاریخ امروزه ردشده باشندونیز نمونه نظریاتی هستندکه همواره وهمواره برای یادگیری یک چیزدرجامعه ی علم ودانش ازمبدأ,شروع آن به تحصیل وآموزش آناقدام میکنند تادانجشو ودانش پژوهش هم از تاریخچه ی آنچه هست بخوبی آگاه باشدوهم بیاموزد که عقایدی باگذرزمان وحتی شکل رشد جوامع ممکن است درزمانی بکلی مردود خوانده شودیا برعکس بابررسی مجددویاداوری آن برای باردیگروبه تکرارازآناندیشه ویاکشف یا ...استفاده شود.
____عارف کیست ؟ از:«مهدی سهیلی »____
عارف کسی بودکه به شب ای خداکند
باسوزسینه خسته دلان رادعا کند
بالطف دوست تکیه به تخت غنازند
بی آنکه دیده برصله ی پادشا کند
پیچد سراز عنایت سلطان به کبروناز
در کوی فقر قامت خدمت دو تا کند
برپای شاه اگر سرذلت نهاده است
باشرم تو به سجده ی حق راقضاکند
حکم خدای لم یزلی را به سرنهد
شاید به عهد بسته ی دیرین وفاکند
دست محبتی به سر بی نواکشد
درد دلی زراه مروت دواکند
تا قصرخواجگان نروداز پی نیاز
براوحرام بادکه کارگداکند
هرجاکه می رودبه دل بی هوس رود
هرکار میکندبه رضای خداکند
بااو بگوکه در پی زرازچه میرود
آن کس که خاک رابه نظرکیمیاکند
عارف اگرکه خرقه دهددر بهای می
خودرابه چشم اهل نظربی بهاکند
بایدبه باده ی خانه ی وحدت قدم نهد
گرمست اوست پیر مغان را رها کند
عرفانن نه راه شک که ره عشق و بندگیست
عارف کجابه غیر خداالتجا کند
گر سالک است بردر منعم چرارود
ورعارف است بندگی شه چراکند
_____ سروده ی :«مهدی سهیلی »______
و همواره نیز باز, خردمندان هستند که در ساختاردهروجهات نظریه وپژوهش وازمایشی حرف اخررابه جامعه ی نوین میدهند که آیانظریه ای قابل قبول هست وایاخیروآیابرای عام قابل اجراست ویا میتوان ازآن,استفاده نمود یاخیرودرهمین مابین است که بسیاری ازاندیشه های دیگرنیزبه ذهن اندیشمندوبزرگان عالم خطور میکندوخردمندان بانظریات دیگری چه بصورت جزئی و چه کلی به شکل نوین تروجدید تررشد کرده ای آنرابه دنیاارائه میدهندکه بررسی بروی آنان آغازدیگر وبررسی دوباره ای میشودکه ممکن است خودبراندیشه های جدیددیگر رسیده وبه همین شکل روال دائمی دوران بمانند گذشته تاکنون,ادامه پیداکندکه رشداندیشه هاافزوده وافزوده تر گردد.لذاارزش خرد وخردمندودانش وعلم ایشان وهمچینین وجودوحضورایشان ,دردنیای امروزی کاملاضروریست وثابت شده است که مانیازمند خردمندان جامعه خویش ودیگر جوامع دنیا هستیم.مردمی که خردمندان خویش را ازخویش براننددانش وخرد رااز خویش رانده اندواینگونه افرادی که درک آنراندارندکه خردمند جامعه رابه نیکی نگاهداشته وازایشان درراه خدمت به بشر استفاده ای مثبت داشته باشند,جز خود باختگانی نیستندکه گوئی ثروت زندگی خویش رابدورریخته باشندهمواره که کمترعاقلی چنین کاری میکندکه آنچه راثروت اوست وداختیاراوازخودرانده یادور کندیااینکه باعث گرددکه خردمندی بادانش وخردخویش درپشت پرده های سکوت,خسته ازمردمی نادان به ستوه آمده ازدیدن نابخردان ناسپاس درخلوت خویش برجابماندتاازدیدگاه مردمی مخفی باشدکه قادربه درک اونیستندامادر آنزمان نیزبازازخردخویش وبخشیدن آن بدیگران دست برنمیداردوتنها آنان را موردلطف قرار میدهد که ارزش آن راداشته باشندوچیزی نیزبیاموزند وبرخویشتن خویش اضافه کرده ورشدفکری خودرا خواهان باشندویااینکه به طریقی ازسوی مخالفان خاموش شوندویااینکه سرانجام خردمندی ,دریابد ویاتصمیم بگیردکه دراین مکان ودرمیان چنین مردمی که صدای او شنیده نمیشودوسخن گفتن او بیهوده است خودراازایشان کنار کشیده یابه جائی دیگربروندیادوری گزینندودررهائی خویش از زندان افکار در زنجیر شده مردمی در جهل ونادانی بگریزند و برای همیشه ازایشان دور شده وحتی هرگز تمایلی نیزدرخویش برای بازگشت به دنیای ایشان نداشته باشد وچشم نیز ازایشان بازگردانده و تلاش کند که ایشان رادرذهن خویش فراموش کندتاقادرباشد اندیشه های خویش رادنبال کرده واززمان بودن خودبه سودخویشتن در راه بهتری استفاده نمایند
____" قفس : شعری از ف.شیدا____
آشنا گر بدلم هــست کسی
آشـنا با دل من نیست کسی
می کشم ازهمه سو رنج وعذاب
یاوری نیست به فریاد رسی
آرزو از چه کنم عمر دراز
خسته ام من دگراز تک نفسی
به چه شوقی بگشایم پروبال؟
که جهان بوده مرا چون قفسی
___ فرزانه شیدا___
چراکه گفتیم گاه,دنیای عده ای,ازمردمان رابه هیچگونه ای نمیتوان تغییردادوهرچه تلاش کنیم بماننداین است که دردایره ی پرکاری هم بنوعی چرخان وسرگردان باشیم هم دررسیدن به نتیجه در نفطه اول ,وماندگاردرجای اولیه ,این است که بسیاری ازبزرگان خرد,حضوروبودن خودرادرعالم خردمندان یامردمان دیگری میگذرانندکه می بینندایشان, قادربه درک وفهم اندیشه,وفکرایشان نیز هستندوبودن,درچنین مکانی رابه بودن, درهرجای وهرمکانی دیگرترجیح میدهندچراکه خردمند برای زمان خویش وزمان عمرارزش قائل است ودرعین حال اوکه قصد سخن گفتن بادیوارها رانداردچراکه او می بایست هم شنیده شودهمبداند که شنیده میشودوارج وارزش اونیز همواره,درمیان مردمان برجا باشدزیراکه به راستی بودن درکنارایشان همه بمانند زندگی درزمان بیشتریست وهمه نجوای است خردمندانه ازدنیای دانش وعلم:
* از "رباعیات سعدی ":
امشب که حضور یارجان افروزست
بختم به خلاف دشمنان پیروزست
گو شمع بمیر ومه فرو شوکه مرا
آن شب که تو درکنار باشی روزست
* از رباعیات سعدی*
هرچندکه قدرخردمندان کمتردرمیان جمع عامی مردم دانسته میشودامادانایان واندیشمندان خردمند بازهمواره نیزدرنابخردی وجهل ونادانی مردمی که ازخویش بی خبرندودانسته های خویش رابه دانش خردمندان ترجیح میدهدکه میتوانندبابودن باایشان وآموختن,ازایشان بسیارآسوده ترزندگی کننداماهمچنان خردمندانندکه برای ایشان بازافسوس خورده ودل میسوزانندواندوه وغمی دائمی را دردل میپرورانند که خودموفق نشده اندوقادرنبوده اند مردمی راازجهل برهانندکه نیازمندآن هستندوهمواره برنوع اندیشه وفکروعمل ایشان باتاسف وغم مینگرندچونکه میداننداگر بگویند وهشدارنیز بدهندبازهم شنیده نمیشوندازاین جهت درخاموشی میمانند,اماهمین خردمندان وبزرگان عالمندکه سرانجام وهمواره حتی دورازدنیای جهل ونادانی جاهلان بازدردنیا,درخدمت ایشانندوتلاش میکنندباارائه ی اندیشه وخدمات خویش به هرشکلی که مقدوراست ازهرطریقی که امکان دارد,حتی شده بابودن درجامعه ای دیگرودردوری ازمردم خویش,امابهرشکل درخدمت بشریت باشند چون,این راوظیفه دانسته ودِینّی رانیزبرگردن خویش احساس میکنندکه بواسطه ی آن تلاش میکنندآنچه دردست دارند ودراندیشه ی خویش,دراختیار همگان قراردهند وبه دنیاباعرضه داشتن تلاش خویش وظیفه ی خودانجام داده باشندودرخدمت بشروبشریت از یچ کوششی نیزدریع نورزند.
_____ آه ای عشق... چرا تنهائی _____
در حریم نفس عشق نهادیم دلی
و دگرباره به اندوه دلم باز شکست
و غم تنهائی همره راه غریب من شد
آه ای عشق چرا تنهائی
ره ما گرچه زهم گشته جدا
تو چرا,رو به خرابات مغان راه بری
من چرا یّکه وتنها ,در راه
توچرا یکه وتنها ,در ره؟
هردو مان یکّه و تنها ماندیم
عاقبت یکّه و تنها ماندیم
_____ اول اردیبهشت 1387(ف.شیدا)_____
وآنچه ازخردمند جامعه ای بر مردم عامی خویش وبردنیاوجهانی میرسدنتیجه ی عمری ازهمان تلاش وزحماتی ست که در مخالفت های بسیارو شنیده نشدن های بسیار و حتی دربی حرمتی دیدن ها, بسیارامروزه دراختیارهمانهائی قراردارندکه بی هیچ زحمتی ونگاهداشتن حرمتی امروز,ازآن بهره میبرندویا بخاطرنمیآورند که روزاول ودرگذشته خودچونکه باصاحب نظران اندیشه ای به دشمنی ومخالفت برخاسته بودند یاخودرابه آن راه زده وچون همیشه که این نوع ازافرادانسانهای بادمجان دورقاب چین نیزهستنداینک نیزخودراازمُریدان همیشگی اونشان میدهندویا سعی درپنهان کردن گذشته ای راخواهد داشت که درک اولیه اندیشه خردمندی رانداشته اندویاشایددرپنهانی بازدرامروزو همواره وهنوز,درتلاش باشندکه بنوعی بربزرگان وخردمندان پیروز شده به,اثبات برسانند که ایشان کسی نیستندواندیشه ایشان وکارایشان بی ارزش بوده است
___"غم عشق "_____
سرشک پر غمی درسینه ماست
زآن قلب غمینم همچودریاست
زموج غصه هاآرامشم نیست
چو طوفان غمی درسینه ماست
تو رفتی ُو دراین طوفان غمها
درون سینه ام ،همواره غوغاست
شب ُو تنهائی ُوهجران !خدایا!
دراین شب بی تواین تنهاچه تنهاست
درون پیچک بی تابی دل
نگه کن،بیقراری یاور ماست
فغان یاراکه رفتی وخزانی
بباغ عشق ما،غم راشکوفاست
چه حالم اندرین هجرخزان بار
چو وقت ریزش اشک دل ماست
چو بلبل درخزان شوریده حالم
که بی تو آرمیدن، وهم ورویاست
ولی حتی دراین هجران جانسوز
غم هجر تراخوردن چه زیباست!
___ ۳۰ آبانماه۱۳۶۷ سه شنبه / ف . شــیدا ____
ولی نمونه ی آنچه همواره ازخردمندودانایان عالم بر جامانده همه نشانگرارزشهاوحرمت اوست هم اعتباروراستی ودرستی اندیشه های اوسرانجام به اثبات رسیده ومیرسدافسوس که جهل بسیارنیز دشمنی میشناسدودردامن دشمنی گاه بسیاری ازخردمندان وحتی همین دشمنان بیهوده,تباه میگردند,آنهم درزمانیکه میشددرسایه خردودانش زندگانی خوب وارزشمندی راچه برخوددید چه بردنیاشاهدبود.
___کوچه میعاد ,از نادر نادرپور____
آسمان بی ماه بود آن شب
بغض باران در گلویش بود
ناودان با خویش نجوا داشت
کوچه گرم از گفتگویش بود
باد در شهر تهی می ریخت
بوی شب های بیابان را
تک چراغی خال می کوبید
گونه ی خیس خیابان را
من تهی بودم ، تهی از خویش
من پر از اندوه او بودم
با خیال دور و نزدیکش
همچنان در گفتگو بودم
دیدم از حسرت فرولغزید
اشک بر سیمای غمناکش
روزهای رفته را دیدم
در فضای چشم نمناکش
کوچه ی میعاد ما ، هر شب
چون رگی از خون ما پر بود
خنده ها طعمی گوارا داشت
بوسه ها گرم و نفس بر بود
بوی باران خورده ی دیوار
پلک سنگین مرا می بست
عطر زلفش در هوا می گشت
تا به بوی خاک می پیوست
ناگه از رفتن فرو می ماند
تن چو پیچک بر تنم می دوخت
تا از آن مستی به هوش ایم
بوسه لب های مرا می سوخت
راستی ای مونس دیرین
یاد از آن شب ها که می دانی
کوچه های پیج پیج شهر
روزهای سرد بارانی
آسمان ، امشب ندارد ماه
بغض باران در گلوی اوست
ناودان با خویش در نجواست
کوچه گرم از گفتگوی اوست
____ سروده ای از: نادر نادرپور____

*-پرسشگری حس کودکانه ایی است که تا پایان زندگی باید همراهش داشت .*اُردبزرگ
*-پرسش روشن شاگرد از پاسخ استاد ارزشمندتر است.*اُردبزرگ
*-آنکه پرسشهای پراکنده دروادی های گوناگون راهمزمان می پرسد،تنهامی خواهد زمان ونیروی استادرتباه کند.*اُردبزرگ
*-خردمنداهل خرد،پیشتازروزگار خویش اند.*اُردبزرگ
*- آدم خردمند،تاروپودهای اصلی زندگی را می یابد.*اُردبزرگ
*- شب زندگی برای خردمند،همچون روز روشن است.*اُردبزرگ
*- سخن های پست ، آدمهای حقیر را جذب وخردمندان ر فراری می دهد.*اُردبزرگ
*- بازده خرد برای اهل معنا ، کلام سکرآور است.*اُردبزرگ
*- دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند انگیزه زندگی می دهد.*اُردبزرگ
*- گفتگو با خردمندان و دانشوران ، پاداشی کمیاب است.*اُردبزرگ
*-رایزنی با خردمندان ، پیروزی در پی دارد.*اُردبزرگ
*-دانش امروز فربسیاری درپی داشته،امانیروی جاری سازی آرامش به روان مارا.نداردامنیت رابزرگان خردمند به مامی بخشند.*اُردبزرگ
*-هرآنکه خردمندتراستاهریمن بیشتر به اوحمله می کند.درمیدان جنگ وآورداوهزاران فتنه و افسون کشته شده را خواهی دید.*اُردبزرگ
●آرمان نامه ● به قلم جناب استاد امیرهمدانی

شامل یکصد و سیزده فرگردوهفتصدوچهل وپنج فرمان ارد بزرگ
1.فرگرد آرمان
2.فرگرد عشق
3.فرگرد رنج و سختی
4.فرگرد گیتی
5.فرگرد سرپرست
6.فرگرد پیشوا
7.فرگرد کودکی
8.فرگرد سیاست
9.فرگرد مردان و زنان کهن
10.فرگرد برآزندگان
11.فرگرد اسطوره
12.فرگرد فرزند
13.فرگرد فرمانروا
14.فرگرد انتخابات
15.فرگرد ریش سفید
16.فرگرد میهن
17.فرگرد سرآمدان
18.فرگرد پیران
19.فرگرد دشمنی
20.فرگرد تندرستی
21.فرگرد ادب
22.فرگرد باران
23.فرگرد روزهای سخت
24.فرگرد بخشندگی
25.فرگرد گردن کشی
26.فرگرد ریشه ها
27.فرگرد راز
28.فرگرد رایزن
29.فرگرد باژ
30.فرگرد ساختار
31.فرگرد کوهستان
32.فرگرد پشیمانی
33.فرگرد بزرگداشت
34.فرگرد نامداری
35.فرگرد ستایشگر
36.فرگرد خود
37.فرگرد طبیعت
38.فرگرد بی باکی
39.فرگرد پیوند
40.فرگرد فریاد
41.فرگرد اندیشمندان
42.فرگرد آموزگار
43.فرگرد خرد و دانش
44.فرگرد آغاز
45.فرگرد پیمان
46.فرگرد بدگویی
47.فرگرد هنجارها
48.فرگرد خنده
49.فرگرد شایستگان
50.فرگرد هیچ
51.فرگرد آینده یک نظام سیاسی
52.فرگرد فروتنی
53.فرگرد بخت
54.فرگرد انتقام
55.فرگرد ترس
56.فرگرد خوار نمودن
57.فرگرد فریب
58.فرگرد آگاهی
59.فرگرد آدمی
60.فرگرد نابودی
61.فرگرد پیشرفت
62.فرگرد آدمیان
63.فرگرد بردباری
64.فرگرد راه
65.فرگرد خویش
66.فرگرد سکوت و خموشی
67.فرگرد نگاه
68.فرگرد اندیشه
69.فرگرد سامان
70.فرگرد باور
71.فرگرد زیبایی
72.فرگرد دیگران
73.فرگرد تجربه
74.فرگرد ارزیابی و نقد
75.فرگرد کشور
76.فرگرد بد اندیش
77.فرگرد نادان
78.فرگرد آرامش
79.فرگرد کار
80.فرگرد تنهایی
81.فرگرد راستی و ناراستی
82.فرگرد اندیشه همگانی
83.فرگرد رسانه
84.فرگرد امید
85.فرگرد سخن
86.فرگرد تلاش
87.فرگرد فرهنگ
88.فرگرد اندیشه
89.فرگرد شکست
90.فرگرد جهان
91.فرگرد اشک
92.فرگرد سفر
93.فرگرد پندار
94.فرگرد استاد
95.فرگرد هنر
96.فرگرد روان
97.فرگرد ستیز
98.فرگرد آزادی
99.فرگرد همسر
100.فرگرد گذشت و بخشش
101.فرگرد خودبینی و غرور
102.فرگرد سرنوشت
103.فرگرد شادی
104.فرگرد شناخت
105.فرگرد گزینش
106.فرگرد آرزو
107.فرگرد توانایی
108.فرگرد صوفی گری
109.فرگرد دوستی
110.فرگرد اندرز
111.فرگرد زندگی
112.فرگرد پرسش
113.فرگرد خردمند
پایان فرگرد خردمند● نویسنده:فرزانه شیدا●
● پایان جلد دهم بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ
●آرمان نامه ● به قلم جناب آقای استادامیرهمدانی

هیچ نظری موجود نیست: