●درانتظار چه...؟!
اینهمه بردر میخانه نشستیم, چه شد؟
بغض دل, بر لب پیمانه شکستیم ,چه شد؟
از خود ودیر مغان گاه گُسستیم ,چه شد؟
عهد با دلبر جانانه که بستیم ,چه شد؟
اینهمه از سر تدبیر وخرد نیز نبود
بر همه هستی ما شور دل انگیز نبود
غم بدل, پای کشان ,رفته شکستیم ,چه شد؟
زندگی غیر همان, درد غم انگیز نبود
قدرِ دانائی خود هیچ ندانیم چرا ؟
بی خرد, پای,دراین دشت کشانیم چرا؟
ناتوان ازچه شده قلب ودل ودیده ی ما ؟
دیده ودل ز چه بر نور خدائی نرسانیم؟ چرا؟
«عقل » ما را , به در خانِ خدا میخواند
«چون خدا, عقل وخرد داده , خود او میداند
اشرف روی زمینیم!... چرا منتظریم؟!
تا به کی «عمر» مگر روی زمین میماند؟!
این پریشانی ما, از سَر نادانی ماست
ناتوان بودن ما ,در َسر انسانی ماست
تا نباشد خردی ,عقل کجا راه برد؟ !
بی خرد ماندنِ ما, مایه ی ویرانی ماست
جان من ! جام مّی وساقی وجانانه کجاست
تا نباشد دلخوش , لذت پیمانه کجاست؟
ما دراین میکده , گر, خوار نشینیم , رواست
بی وضوِدل وجان,لذت ِمستانه, کجاست؟
بّه که برپا شده در راه دگر پای نهیم
وندرین غصه سرا بّه که زغمها برهیم
بی خدا ,کوردلی , با دل وچشم ونگهیم
بّه که درروح وروان ,« عشق خدا » جا بدهیم
_●_ سروده ی فرزانه شیدا /1388
● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد توانایی ●
__ «هفتخوان » __
چه توفان درین باغ بگشودد ست
که سرو بلند تناور شکست ؟
چه شوری در آن جان والا فتاد
که آن مرد چون کوه از پا فتاد
چه نیرو سر راه بر او گرفت
که نیرو از آن چنگ و بازو گرفت ؟
چه خشکی در آن کام آتش فشاند
که آن تشنه جان رابه آتش کشاند ؟
چه ابری از آن کوه سر بر کشید ؟
که سیمرغ از قله ها پر کشید
چه نیرنگ در کا سهراب رفت ؟
که با مرگ پیچید و درخواب رفت
چه جادو دل از دست رستم ربود ؟
که بیرون شد از هفتخوانش نبود
خمار کدامین می اش درگرفت ؟
که از ساقی مرگ ساغر گرفت
پدر را ندانم چه بیدادرفت
که تیمار فرزندش از یادرفت
_●_از :« فریدون مشیری » _●_
درزندگیِ,انسان تمامی توانائی های,اوبه نسبت دانائی های شکل گرفته است,که,براساس تجربیات زندگی وتحصیلات آدمی زیادوکم شده,وهمچنین هرروزه,نیزبه نسبت آنچه,درزندگی میآموزیم,وآنچه خودباآموزش های تحصیلی وگاه نیزدروسی متفرقه,ودرکنارآن,باخواندن,کتابهاومطالب ومقالاتی,که علاقمندی ماراجلب میکندوهمچنین به یاری رسانه هاوآموزشهای اکتسابی زندگی برخوداضافه میکندکه این آموزشها بتدریج درطول زندگی بیشتروبیشترمیشودوهیچ چیزنیست که بدون یادگیری وتمرین ازتوانائی های آدمی بشماررود.چون مابیشترین توانائی های خودراازطریق دانش مربوط به آن وهمچنین آموزش ,دررشته هایی که مادرانجام آن,درخودتوانائی یادگیری واستعدادهای آنراداشته ایم کسب کرده,وبکارگرفته وبیشترین توانائیهای مابه نسبت استعدادهاونوع علاقمندیهایی,است که, خودانتخاب کرده ایم ودرهمان فن ورشته نیز به,آموزش ویادگیری وشاید گرفتن مدارکی پرداخته ایم یادرخصوص آن کاروآن رشته بنوعی خودراتعلیم داده ایم, درنتیجه هرچه بیشتر خود را درآنهاآموزش دهیم نیزبیشتر قادربه,استفاده ازاین توانائیهاخواهیم بودبه همین نسبت,وبه نسبت پیشرفت روزگار گاه رشته هاوفنونی رانیزآموخته ایم که لازمه ی زندگی کنونی ما بوده است ومسلم است که دردنیای امروزی هم نیزتنها کسی میتواندبارمسئولیت زندگی خویش راراحت تروآسوده تربدوش گرفته باخودبکشدکه بیشتربارشته هاوعلوم وفنون امروزوی وفن زندگی دراین روزگار آشنا باشد تاقادرباشد,ازاندیشه های روز سردرآورده ومعنای هریک ازقوانین روزگارامروزی رادانسته یا درک کند وبدنبال هماهنگی خودبادنیای کنونی باشد,چراکه,دنیای کنونی هفت خوان رستمی به شیوه ی خودراداردکه ماتنها با داشتن دانش وآگاهی آن میتوانیم برآن مستولی شده و, مشکلات خویش رابازگشائی کرده,وبر توان وقدرت عمل وفکر خودبیافزائیموبر این مشکلات فائق آئیم,آنگاه شایدبهتر بتوانیم موفق شویم که نقش زندگی خودرادرعمری گذرا,امابرای همیشه ی بودن خودثابت وماناکنیم تا روزگاروعمرماحداقل راحت تروبادانش بیشتروقدرت وتوانائی بیشتری نیز بگذردواحساس شادی یا ,رضایت وآرامش خاطری همراه باحس خوشبختی درامروز وفردای خود,دردل,وروح خوداحساس کنیم.لذا قلمرو توانائی ما براساس توانائیهای ما وسعت بیشتری را پیدا میکند ولازمه ی داشتنن این نوع توانائیها,صبر وشکیبائی وتلاش ما برای خودسازی ست تاقادرباشیم زندگی خویش را بهتربسازیم وثبات خودرابیشتر کرده وازآن بهره ای مثبت ببریم وآرامشی درخاطر داشته باشیم که همواره میتوانیم لااقل با توانائی های خود گلیم خودراازآب کشیده ونیازمند کسی نباشیم
_●_ «دیگری در من »_●_
پشت این نقاب خنده
پشت این نگاه شاد
چهره خموش مرد دیگری است
مرددیگری که سالهای سال
در سکوت و انزوای محض
بی امید بی امید بی امید زیسته
مرد دیگری که
پشت این نقاب خنده
هر زمان به هر بهانه
با تمام قلب خود گریسته
مرد دیگری نشسته
پشت این نگاه شاد
مرد دیگری که
روی شانه های خسته اش
کوهی از
شکنجه های نارواست
مرد خسته ای که
دیدگان او
قصه گوی
غصه های بی صداست
پشت این نقاب خنده
بانگ تازیانه
می رسد به گوش
صبر
صبر
صبر
صبر
وز شیارهای سرخ
خون تازه می چکد همیشه
روی گونه های
این تکیده خموش
مرد دیگری نشسته
پشت این نقاب خنده
با نگاه غوطه ور
میان اشک
با دل فشرده در
میان مشت
خنجری شکسته در
میان سینه
خنجری نشسته در
میان پشت
کاش می شد این نگاه
غوطه ور میان اشک را
بر جهان دیگری
نثار کرد
کاش می شد
این دل فشرده
بی بهاتر از تمام
سکه های قلب را
زیر آسمان دیگری
قمار کرد
کاش می شد
از میان این ستارگان کور
سوی کهکشان دیگری
فرار کرد
با که گویم این سخن که
درد دگیری است
از مصاف خود گریختن
وینهمه شرنگ گونه گونه را
مثل آب خوش به کام خویش ریختن
ای کرانه های جاودانه ناپدید
ایم شکسته صبور را
در کجا پناه می دهید ؟
ای شما که دل
به گفته های من
سپرده اید
مرددگیری است
این که با شما به گفتگوست
مرد دیگری که شعرهای من
بازتاب ناله های
نارسای اوست
_●_از :« فریدون مشیری » _●_
مسلم است کههیچکاه فردنادان وبی خردی قادرنیست برمشکلات خویش فائق آمده,ودانائی لازم رابکار گیردتابه حل مشکل خویش پرداخته وموفق شود,وتوانائی های اونیز به همان نسبت محدودتراست و به همان تجربه های ساده وپیش و پاافتاده ای متکی خواهد بودکه,ازدرطول زندگی خوداززندگی داشته است.بااین روزگار فعلی,اماچگونه میشود درسادگی ونادانی وبی خردی زندگی کردوهمواره,امیدوار بودکه همه چیز بروقف مرادآدمی باشدچراکه,این تنها تخیل شیرینی ست که خودرابه,آن دلخوش کرده وبه,امید فردا,امروزخودرادوباره ودوباره,چون دیگرروزهاازدست میدهم.
_●_ در معبر زمین و زمان از :« محمد معلم » _●_
و آفتاب خزان در سبوی باده فروش
مرا ندا در داد
بیا باز گردد
اما من
نشسته بودم
در انتظار سبز بهار
نشسته بودم
در کوچه باغ خاطر خویش
نشسته بودم
در معبر زمین و زمان
نشسته بودم
در زیر شاخساری خشک
که روزگاری برگش
ستاره ها بودند
نشسته بودم
واینک نشسته ام
هر چند
که آفتاب خزان
در سبوی باده فروش
مرا به نام صدا می زند
" بیا برگرد"
مهر 1344
_●_از :« محمد معلم » _●_
ماگاه,شایدفرصت بازگشتن ودوباره "آزمودن"راداشته باشیم,امادربسیاری مواقع بهتراست پیش ازعمل دانش آن کاروتوانائی آنرادرسنجیده ویاحتی,ازاین مطمئن شویم که,آیاچنین توانائیهائی راکه نیازمندآنیم,درحدلازم درخودمیبینیم یاخیروحتی اگراحساس کمبودوضعف,وناتوانیهائی را,درآن میکنیم دانش آنرادرخودبوجودآوریم وآنرایادبگیریم تابهتربتوانیم,ازاین توانائیها به شکل مناسب وبجاومثبت استفاده کنیم وبجای,اینکه,درخاطرویادومغزخودتنهابه باوراین بنشینیم وبخود بگوئیم که هیچکاری سخت نیست اینرانیز بخودثابت کرده ودرخود بیازمائیم که آیاواقعا این توانائیها راداریم,آیابرای ماواقعا سخت نیست؟ تااگر کمبودوضعف رادرخودحس کردیم به,درست کردن ضعفهای خوددرآن بپردازیم واین توانائی درموردهرچه که,هست,نیزبه تحقیقی بیشترو,درست دست زده ونگذاریم ناآگاهی مابعلت تغییرات زندگی ورشداجتماعی,ازلحاظ دانش وعلوم,از توانائی های ما بکاهدوباعث ناتوانی فردای مادراشتباهاتی شودکه ناسنجیده به آن,اقدام کردیم,ومشکل جدیدی رابرمشکل زندگی خودافزودیم,چراکه,آدمی بحدروزانه خویش مشغله ی زندگی راداردواینکه بابیخردی وناآگاهی هائی برخود,دردومشکلی بیافرزایدوقادرنباشدکه باقدرت فکری خویش چاره ای اندیشیده و مشکل وارد شده,راحل کند,جزافسردگی واندوهی که بی ثمربرزندگی خویش داده است سودی نخواهد داشت.امااگرجوانیست ناآزموده که,درگیرزندگی شده,است وناتوانیهای بسیاری,رابناگهان درخود احساس کرده وخودراناچارازعقب نشینی درزندگی میبینددیگرتنها,اومقصرنیست چراکه,اگر کسی دربیخبری وبی خردی باقی مانده,وازبسیاری ازآموزشهای لازمه ی زندگی بی بهره باشدآنگاه هم خانواده او مقصرندهم جامعه چراکه توانائیهای هریک نفردرزندگی به نسبت آموزشهائی,است که درطول زندگی میبیند واگرکسی درنادانی یا بی خردی باقی بماند وتعداد توانائیهای انسانی اودر زندگی بعلت ودلایلی رشدنیافته باشدمیتوان ایراداصلی رادرمحیطی یافت که,درآن رشد کرده است. میدانیم که در جامعه خانواده ومدرسه واجتماع,همگان برای دادن توانائیهای لازم اجتماعی برای زندگی بهتر میبایست درمقام والدین درمقام معلم ودراجتماع ,یاورکودکان ونوجوان وجوان خود باشیم تابتوانیم ازایشان نیز توقع این راداشته باشیم که توانائیهای رادرجنبه های مختلف زندگیازخود نشان بدهداماوقتی چیزی راکسی یادنگرفته است چگونه ممکن است ازدرغیب آنرابرای ما به نمایش بگذاردیاقادر باشدکه,ازآن درزندگی خوداستفاده,کندومارانیز خشنود کند, مثلا اگرفرزندمایافردی درخانواده,یادوست وآشنای ما تعدادی از استعدادها,دانائیهاوتوانائی هائی رادرخود دارداگرآموزش صحیح آنرا ندیده باشدمیتوان کامل اطمینان داشت که,این توانائیها درست انجام میشودیاقادراست درزندگی اومثمرثمرواقع شوندیاخیر؟درواقع "دانائی درکنار توانائی قرارگرفته است ,ولازم وملزوم یکدیگرند"وبااینوصف میتوان گفت اگرتعدادانسانهائی که توانائی های کمی درزندگی دارنددرپیرامون مازیادباشدآنگاه بایدبدانیم,که,محیط دچار نقص آموزشی ست وهمگان نیزدرنادانی هاوناتوانیهای,اومیتوانند مقصرباشندشماتاخودندانیدچه چیزهائی راکم,داریدمسلمابدنبال,زیادکردن دانش آن,هم نمیرویدوبه نسبت سن وسال قدرت,این راداریدکه درک کنید ضعفهائی درشما موجوداست که,از بعضی توانائیهای شماکم میکندواگراین نوع توانائیها ازجمله مسائلی باشندکه,داشتن دانشِ,آن درزندگی ضروری ست آنگاه مسلماخودبدنبال چاره ی راه آن,رفته,این کمبودرادرخودجبران میکند,امایک کودک ونوجوانان نیازبه,راهنمائی دارد ویک جوان تازه,فارغ التحصیل شده,حال,ازدبیرستان,ودانشگاهی هم,مسلمادروسعت بیشتری به اینگونه,راهنمائی ها ویاری دیگران,نیازمنداست تاچگونگی راه خودرامثلا پیداکردن کار,دررشته ای که,خوانده,است بیابدوبه مقصدوهدف زندگی خودبرسدواگرمیبینید تعدادانسانهائی که دل به ظواهری میدهندکه,هیچ ارزشهای معنوی درآنهاموجود نیست وپس,ازگذر سالهابه همین نحوواینگونه زندگی کردن بناگاه متوجه میشوندکه,درطول عمرخود,مدتی,ازعمرخویش رابه,هیچ تباه کرده اندآنگاه درمی یابدکه بسیاربه خطارفته است ودیگرشایدفرصت زیادی نیز برایجبران یادگیریهاوداشتن توانائیهای بیشتر برای زندگی بهتررانداشته باشدآنگاه,است که متوجه میشودبسیارازدیگران عقب مانده,است وبسیار چیزهارانمیدانسته یانیاموخته,ویاتوانائیهای,اوآنقدر محدودویا کمبوده وهست که بعنوان,انسانی که می بایست مسئولیت های خطیر زندگی را بدوش بکشد درمانده برجا مانده ونمیداند باخود وزندگی وحتی مسئولیتهائی که شایدبناگاه,باآن مواجه شده است چه کند,دراین زمان بازین ماهستیم که بجای سرزنش وپرسیدن اینکه چرااینگونه ناتوان ودرمانده بجا مانده است وقادر نیست که,ازپس زندگی خود بربیاید!و..باید سعی کنیم دریابیم اوچه چیزهائی رادراه خویش نیازداردکه,بداند ودرآن راهنمائی شودوبه یاری او بشتابیم,امابعنوان کسانی که,دورادوراو بوده ایم وبه شکلی مسئولیت ایشان رابردوش داشته ایم برای درگیر نشدن اوبااینگونه مشلات امروزی,واقعاچه کرده ایم .وچکار مثبتی را انجام داده ایم واکنون چه باید بکنیم؟! آن کودک ونوجوانی که,امروزبرای خود جوانی شده است وقادربه کشیدن بارمسئولیت نیست یاحتی نمیداندازکجامی بایست شروع کندوهنوز که هنوزه,منتظر موقعیتهاست چه کسی رامقصر بداندوواقعاچه کسی بیشتردراین دنیادرتربیت ورسیدن او به منطقه ی فعلی در زندگی,اومقصربوده است؟ ین سوالاتی ست که والدین واجتماع درمقابل ناتوانیهای فرزندونسل خودبایدازخودبپرسد.چراکه همه ی مادرزمان تولدپاک وبیگناه بدنیا آمده ایم ودانش وخردی که درطی عمرکسب میکنیم,است که چاره,راه مادرزندگی خواهدبودامابشرطی که قادرباشیم ازنوعی توانمندی هابهره گرفته وخودراپیش ببریم,تاانقدرتواناباشیم,که,درصورت مواجه شدن بامشکل دچار دردسری نشده یاکمتربامشکل مواجه شویم.قادروتوانا بودن داشن آنرا نیز طلب میکند اما اگر شخص واشخاصی مسئول,بفکراین کودک واین نوجوان نباشدوتنهاباسرزنش ونکوهش بااومواجه شودکجای کاررادرست کرده است تاکه,این نوجوان وجوان دریابدکه,درزندگی بیش ازظواهر برای بدست گرفتن مسئولیتهای آینده خودنیازمندخردودانش زندگی,است ,خردی که توانمندی وتوانائی ایجادمیکندویاورانسان میگرددتامشکلات رادرصبوری ازسر بگذرانیم,ویک جوان نیزانقدر هنوز تجربه نداردکه,انتظارداشته باشیم فردی مجرب درتمامی توانائیهای زندگی باشد مگراینکه برنامه ریزی درستی راازاولین پایه های دوره ی آموزش درخانه ومدرسه ودانشگاه بااوشروع کرده باشیم ومثلاازنمونه کارهای واقعا لازم که,بایدانجام,دهیم این است که,درانتهای هر دوره ی تحصیلی به جای,اینکه تنهامشاورین راهنمارادردفترمدرسه بنشانیم که,از صبح تاشب بیکار نشسته است که شاید کسی به سراغ اوبیایدوشاید کارهای حاشیه ای دفترراهم باومیدهندتاانجام دهد وبیکار نباشد حداقل دردوره تحصیلی منکه مشاور عین یک فرد اضافه دردفتر مدرسه ودبیرستان مگش میپراندوبرخلاف دیگرمشاورین هیچ اطلاعاتی هم اردوانشناسی کودک ونوجوان وجوان نداشته ومیدانم همچنان نیزنداردکه لازمه ی کارمشاوران مدارس ودانشکاههاست واین لازم ایت چراکه,شاید کسی ویکی ازدانش آموزان یادانشجویان یاوالدین آنهادرصورت دانش اینکه مشاوربرای همین پرسش هاست, فقط هروقت احساس کردندکه نیازدارندبه سراغ اوبرود,بسیاربهتراست که اول این اموزش را بدهیم که مشاور خیلی میتواند درزمینه رشته وکار اطلاعات موصق بمابدهد ودرعین حال ایشان راهم به عنوان مشاورآزموده ترکنیم که مثل تمام دنیامشاورخودراموظف به کارخودبداندواینرا نیز بداند که نباید منتظر شود دیگران بیایندازاواطلاعات بخواهندکاراودادن اطلاعات درطول سال به داشن اموزان ودانشجویان والدین است بصورت حتی داشتن کلاسهائی درساعات مدرسه برای دادن اگاهی های لازم به شاگردان وبداند,که,این خوداوست که بایدکه بایدبه سراغ تک تک دانش آموزان برودواطلاعات لازم رادرجهت ادامه تحصیل ورشته ودانشگاهها ونوع کاری که باهررشته ای را به همه آنهاداده وبرای ادن اطلاعات آن درطول ساعات تحصیلی اقدام کنندودرعین حال بجای اینکه تمام اطلاعات لازمه دراینمواردتنها به کسانی داده شود که به سراغ مشاوررفته یامشاور ومعلمی خوددلش بخواهد به شاگردی وعزیزی وفامیلی این نوع اطلاعات رادرمدرسه یاخانواده یافامیل خودوتنها به کسی که دوست داردبدهداین رابداند که درجایگاه مشاور ومعلم واستاد,او, موظف است حتی روزانه,این اطلاعات را که دربرگه های بسیاروکتابهائی نیزدرمدرسه ودبیرستان ودانشگاه بایدموجودباشد درطی سال وسالیانه بین دانش آموزان دانشجویان ودانش پژوهان,درکلاسهاپخش کرده ,وبه همگان بحدیکسان رسیدگی کندوبه,همگان نیزاین جزوه هاوکتابهای اطلاعات لازم درمورد رشته هاداده شودتا شاگردودانجشو بدانددنباله ی هررشته ای چه رشته هائی رامیتواندادامه دهدوبطور کامل ازهررشته اطلاعات لازم باوداده شوداین چیرزیست که درسراسردنیا سالیانه درطی دوره ی آموزشی برآگاهی دانش آموزازسوی آموزش وپرورش ومشاورین مربوط به آنان داده میشودوحتی گاه کلاسهای اختصاصی نیز برای سوال وپرسش داشنآموزودانشجودرطی برنامه ای شش ماه پیش از پایان دوره تحصیلی در هرسال پیش ازاتمام تحصیل که,وقت انتخاب رشته است میگذارند تاداشنآموز ودانشجو وقت اینرا داشته باشد که درمورد آن فکرکرده ورشته ای را که دوست دارد درآن رشته نمرات مورد نیاز خود رابالا ببرد تا بتواند به آنن رشته نیز وارد شودوبطوردسته جمعی آگاهی های لازم نیزداده شودوجدای بُروشورها وجزوه هاوکتابهائی که تعین رشته برای بعداز دبیرستان ودانشگاها ورشته هاوکاررابرای ایشان مشخص میکندتاجاووقت آنراداشته و پیدا کنندچه میخواهندبشوند وچه راادامه دهند چه نمراتی لازم دارند و... که هم بیشتر به این مسائل فکرکنندوهم برای ایشان تولیدسوال شودواگررشته ای رادرنظردارند سوالات خودرانیزفرصت داشته باشندتابپرسندودرعین حال شایدهمین دانائیهایی که باین طریق داده میشود باعث شود کسی که هنور نمیداندبعدازدوره راهنمائی کدام رشته وپس از دوره دراهنمائی ودبیرستان درکدامین رشته هاچه میشودیاچه رشته هایی واقعا وجودداردودراینجا مجبورشود جدی تر, به مسائل آینده خودفکرکرده وبهراه فرداخودرا بیاندیشد.مادرایران به تناسب نمره,واستعداددرانتهای سال تحصیلی رشته ای رابه شاگردان پیشنهادمیدهیم یعنی,درکارنامه ذکرمیکنیمکه میتوانیدرشته ریاضی یاطبیعی یاادبیات... رادنبال کندودرچندخط مینویسیم که,این وآن رشته هاچیست وکدامین دانشگاههائی رابایدبرویم ودنباله ی آنرشته به چه کاری میتوانیم مشغول شویم,وچه کسی میشویم باچه نامی,امااین کافی نیست بقیه رادانش اموزودانشجو خودش باید پیدا کنددرحالی که اینوع,اطلاعات وظیفه آموزش وپرورش است که بطورگسترده به ایشان داده شود,چراکه شایداین شخص درکل ازرشته ی دیگرمثلا دررشته ای مانندخدمات هیچ نوع آشنائی با آنررشته نداشته باشد واینکه باوبگوئیم به نسبت معدل ریاضی وطبیعی ودرانتهای لیست خدمات به شماپیشنهادمیشودواینکه نداندکه درهررشته ای چه چیزهائی درآن رشته موجوداست وبه چندین شاخه تقسیم میشودباعث میشودکه,ازبسیاری ازاطلاعات تحصیلی ودانش ارزشمند رشته هائی که حق اوست ازهمه ی آنهااطلاع داشته باشدمحروم بماندبی اینکه فکرکنیم,شایدکه,اودرکل,اگربیشتردانائی داشنهای متفرقه رادررشته های مختلف داشت باوجود زرنگ بودن دررشته طبیعی بادانستن نمونه شاخه های رشته ی خدمات بدنبال رشته ای درخدمات برود که ازآ« خبری نداشته ولی متاسفانه ما برای حتی رشته ها رتبه های کم وزیاد قاول میشویم وشاگر تنبل را دررشته خدمات میشناسیم درصورتی که این رشته یکی از رشته های بسیارمهم درجامعه محسوب میشود که بیشترین نیازهای روزانه ی مادرهمین رشته تونسط آنانی حل میشودکه,دراداره جات وموسسات وسازمانهادرهمین رشته کاروخدمت میکنند.پس میبینید که,ارزشهاراماخودمان درهمان مدرسه برای بچه های خودمشخص میکنیم که,اگر تو رشته ریاضی قبول شوی یعنی معدل بالائی داشته ای!خوب حال مگر رشته های دیگرچه کمیتی دارند که اوباید خجالت بکشداگردوست نداردریاضی وطبیعی بخواند واستعداد بیشتری دراقتصادوآمار وخدمات داردومیتوانددرآن موفق هم بشودوشاید به مقام استادی آنهم برسد!وامااگراودوست داشته باشد که بجای این رشته بامعدل بالا به رشته خدمات رفته ودردفتری کاری رابرگزیند همه مابه خشم میائیم که تو بااستعدادی نمره ریاضی وطبیعی بالائی آورده ای یا میتوانی,دکترومهندس شوی چرا مدیریت وکارمندی رادوست داری چرا به بیشترین حقوق فکرنمیکنی وامثال اینها...امابایددید توانائی اوودرخواست اواززندگی واستعداداوچگونه جواب میدهداین علاقه ماست که,اودکتر ومهندس شود ولی شایدعلاقه ی اوست مدیریت بخواندموسیقی رادنبال کندهنر راادامه دهدولی سختی ومشقات زندگی وداشتن ونداشتن هائی که باعث فشارهادرزندگی شده واینکه القاب وعناوین بسیاردرکشورما ارزش بیشتری,ازکارائی آن,داردهمگی, باعث میشود که مابسیاری ازجوانان رادرناآگاهی شخصی خود ازتوانائیهائی,دور کنیم که نیازمنددانش آن هستندوهرگز آموزش وپرورش بصورت گسترده این نوع آگاهی رادراختیارآموزگارانو مشاورین باگذاشتن کلاسهای مخصوص آن برای آنهاوهمچنین دانش آموز ودانشپژوهی به جروهها وکتابهای رشته وغیره نمیگذاردمگر شخص خودشخصاعلاقمندباشد.درحالی که این وظیفه ی آموزش وپروروش ومشاورین ومسئولان مدارس است که بصورت گسترده تمامی رشته هارادرجزوه ها وکلاسهائی به شاگردان داده وایشان راچون تمامی کشورهاازموقعیتهاوامکانات تمامی رشته ها حتی رشته ای که اودرآخرین مرحله کارنامه میتواند به آن وارد شودآگاه وآشنا کنیم واینگونه است که بسیاری درسراسردنیاباداشتن نمرات ومعدل بالاباز بسوی رشته هائی ساده تری رفته درآن استادانی میشوندکه نیازهای بسیاری رادرجامعه حل میکنند وگوشه ای,ازمهمترین چرخه های زندگی را بعهدهمیگیرند چیزی که مادرهمان دوره راهنمائی ودبیرستانوهمچنین پیش از,ورودبه دانشگاه از فرزندونسل اینده ی خوددریغ کرده ایم تادانش آن درسیاهی ندانستن ها,برای اوباقی بماندوتنهابدنبال رشته های دهن پُرکنی برودکه به فک وفامیل نشان میدهد شاگردخوب وممتازی بوده است مگراستادوپروفسوررشته خدماتی چه کمیتی ازپروفسوررشته فیزیک ,دارداونیزبه نسبت همان ایشان دردرجه دکترا وپروفسوری ودرچرخه زندگی مهم وارزشمنداست وسرشارازدانشهای بسیار.این است که مادرمیان مردم خودبسیاری راآنقدر ناتوان ونااگاه میبینیم که نه اونه خودمامیداینم چقدر میتوانستیم ازاوودراوتوانائی ایجادکرده ونتیجه ی آنرا نیزببینیم وبه نتایج بسیارخوبی هم برسیم اگر که فقط به فقط اطلاعات کافی رادرموقع لازم باو درموقع تحصیل داده بودیم!. وهمین است که درسراسردنیابیشترنوجوانان وجوان بطور کامل وگسترده همه ی رشته هارامیشناسند ودررشته خود نیزکامل میدانند که,بزودی به,کدامین رشته ومدرسه,ودانشگاهارفته,ودرچه کاری اشتغال خواهدیافت یامدرک خواهندگرفت ودیگر امکانات تحصیلی را هم میشناسد ومیداند برای هریک چه باید بکند اگر بخواخههد تغییر رشته دهد و,درهررشته پیش تر ازشروع آن باخودوخانواده ومشاورین مدارس بسیار توانائی خودراسنجیده است وازهمان دوره آموزش هنوزبداخل آن رشته نرفته باآن رشته وهمه ی رشته هااطلاعات کافی رادرجزوه هابه او به خانواده ی اوبه مدرسه ی اوبه کلاس درس اوبه مشاورومدیر اوداده اندتاهرسوالی داشت که بیجواب مانده بودبتواند به سراغ آنهارفته وپاسخ بگیردواین یکی ازکمبودهای آموزش وپرورش دردانش یک کشور به شمارمیرودکه دانش آموزان مابدرستی نمیدانند رشته های تحصیلی درسطح وسیع چیست وچه هاهستند وبه کجاختم میشودچه,کارهائی رادردنبال آن میشودانجام دهدوچه پشتوانه ای دراین وآن رشته,دارندواگرباین اکتفا کنیم که بگوئیم حالا کو کارکه,اینهمه باین چیزهافکر کنیماشتباه محض ماست چراکه کاروقتی تولیدمیشود که دراین رشته ها دانش آنرابه همگان داده باشیم آنگاه خودانسان عامی هم برای رشته ای که میخواهد بخواندویاتاحدودی به آن آشنائی داشته چون بیشترآگاه شودچون بیشترازآن اطلاعات بگیرد توانائیهای خودرانیز بیشتربروز میدهدوحتی استعدادهای اونیز میتوانند برای او دیگران تولید کننده کاردرجامعه باشدو"این قانون دانش است که دانائی توانائی میاوردوکارنیزتولید میکند". وتعدادبسیاری رانیزازبیکاری وازاین سوال که ندانندچه کنندوچکاره شونددرمیاوردوپاسخ خودرا یافته راه خودرادرزندگی زودتر مشخص کرده وزودتر شروع میکنند بمانند همه ی دنیا که به همین شکل درچرخه ی جهانی درحال گرردش است اماخودمن,دردوره تحصیلی بسیاری ازاگاهیهارا دررشته های مختلف تحصیلی نداشتم وبمانندهمه نگاهم باین بود که معدل اینرا بمن گفته است این رشته ها هست این کارها دردنبال اناست اما هیچ اطلاعات درست وکاملی ازهیچیک ازراین رشته ها نداشتم تا خود بدنبال آن رفتم تا بدانم اگر این وآن رشته رابخوانم انگاه کدامین دانشگاه وکدامین کاری درانتظارمن خواهدبوداما بسیاری ازجوانان,ونوجوانان تامجبورنشودتامدرسه ومعلم ودانشگاه ومشاوربدادآنها نرسند باین فکرهم نیستند که بعد ازدیپلم چه میخواهند بکنندبعددانشگاه چه بهتراست بکنندپس قبول کنیم بسیاری ازناتوانیها ازخودجامعه ونحوه ی آموزشی برمیخیزداگرکه ما جوانان بسیاری رادرسرگردانی زندگی خودشاهدهستیم که نمیدانندبازندگی خودچه کنندونمیدانند حتی درپایان رشته ای میتوانند باهمان مدرک دررشته دیگری استخدام شوندکه کمیتی ازرشته ی اوندارد وهمان نیزدرجای خوددر جامعه لازم ارزشمند است اماما رشته هاراهم مثل طبقه بندی های احتماعی دراقتصادباارزش وبی ارزش کرده ایم وچشم ماتنها به القاب ودرجات است وبس که اینگونه درجامعه نیز جواب نمیدهد اگرکه کشوری بخواهد دراتمامی فنون ورشته هاقدرتمند وتوانا باشدوازتوانائیهای بیشتری بهره مند شود .
_●_(مثنوی)از آمال تاحال شعر از:« آیا » _●_
خدا
گفتی ام بین چکمه پای دختران
بی که سرما یا زمستان در میان !
چکمه را بر چشم دلشان بین اخا !
چکمه را کی کرده اند اینان به پا !
همچو کف بر موج ها بنشسته اند
چشم بر هر رسم و عرفی بسته اند
زان که نبود هیچ چیزیشان به کف !
کی گشاید لب ز بیم دُر صدف !
او بسی لب بسته می ماند ! چرا؟
با بهایی دارد اندر دل کیا !
تا کجا ، کی ، مشتری دُرشناس
لب گشاید زان ثمین با التماس !
لیک وقتی شد صدف خالی ز دُرّ
بشکندش هر ناکسی نی مرد حرّ !
حس کمبود دُر اینان کشته است !
زین سبب صیاد گیرد شان به شصت !
زان که خر مهره ند و دعوی گهر
می کنند از خامی و نقص بصر !
حس کمبود است اصل درد این
نازنینان جدا مانده ز دین !
لیک اصل عیب بِه ، بر خود نهیم !
کوته اند از این که ما خود کوته ایم
کی بُوَد تقصیر این بی چاره ها ؟
ما مقصر بوده ایم و ایم ، ما !
کی مُدِ با آبرو دادیمشان ؟
جز مکن مشنو مگو دادیمشان ؟
راه را ما کی نشانشان داده ایم ؟
جز که تنها گفته ایم و خفته ایم !
ما همه مردیم ، مرد حرف ژرف !
کی قدم بنهاده ایم آن سوی حرف ؟
کی ؟ کجا دیدند از ما ، غیر حرف !
باش تا دمپای پوشد گاهِ بر ف !
آی ! آیید ای بزرگان شریف !
ای منورها ! همه ظلمت حریف !
نقل و نقد و صوت بر کمتر دهد
در عمل درس درستی بر دهد !
آنچه را گوییم پس بینندمان
در کنش هستیم ، کی دیدندمان؟!
هرچه ما گفتیم از این گفته ایم
هرچه پس کردیم آن را کرده ایم !
واعظانیم و به منبر دیگریم !
لیک در خلوت ز موعوظان سریم !
درس حرکت ، وانگهی بنشسته خود؟!
بس مزخرف درس باشد این متد !
یک نفر بنشیند و بسیار کس
گوش دارندش که گوید یک نفس !
دان که فرموده است مولا مان علی
نکته ای بس ارجمند آن تک ولی !
دانش و علم زبان نازلترین !
علم اعضا و جوارح برترین !
علم قالی مشتری اش گوش شد !
علم حالی مشتری اش چشم خود !
گوش باب دوزخ است ! اما بصر
باب فردوس است ! هان ! بین خیر و شر !
آن کجا ؟ بیند ترا در کار راست !
آن کجا ؟ که بشنود با کم و کاست !
حاصل این که دوستان کاری کنیم
مرد راه ار ایم ، همیاری کنیم !
شد بهانه حرف این هم درد پاک
تا کشد سر آتشم از زیر خاک !
حرف این دلسوخته ، من ، تو یکی است !
لیک تک در تاختیم ، این سالکی است ؟!
گر که دست و دل به هم دیگر دهیم
دان که پا بر فرق گردون بر نهیم !
این بود عمری است آمال بشر !
لیک کی شد اینچنین حال بشر ؟
زان که تنها حرف بود و حرف بود !
نی که بیهوده ، بسی هم ژرف بود !
کی ؟ کجا در راه پا بنهاد کس ؟
یا اگر بنهاد تنها بود و بس !
همچو این گوینده بس تنها بُدند
تاختند و خسته در ره گم شدند !
دان که هل من ناصرت سر دادمی !
خیز ! نِه بر زخم جانم مرهمی !
دادمت گر هوش داری ای رفیق
آنچه لازم هست ما را در طریق !
تا به وحدت ، تا به یکتایی رسیم !
تا به جای جان ! به بی جایی رسیم !
شکر
18 / 10 / 1388
_●_شعراز:" شاعر معاصر«آیا»متخلّص به هیچستان_●_
توانائی و توانمندی تنهادر شکلی کاربر دارد که انسان خودوخرد خویش را به قدرتی رسانده باشد که توانائی انجام کارهای زندگی خویش دردنیای پیرامون خود راداشته باشدوزندگی خودرابگونه اداره کند که کمتر دچار مشکلات عدیّده ی زندگی شود لذا این وظیفه والدین وآموزش وپرورش ودولت هر کشوری ست که ازاوان کودکی ونوجوانی تربیت وآموزشی رااتخاذ داردکه این جوان آینده در فردای خود بتواند مسئولیت زندگی خودوهمسر آینده ونسل فردای مارانیز بدوش بکشدوبا برنامه ریزی دقیق ودرستی به راهی راهنمائی شودکه یاور اودرزندگی باشد.مانمیتوانیم انسانهای توانائی باشیم,اگرخردواندیشه وفکر روح خویش را ,پرورش نداده باشیم .دراین دنیائی که مداوم از ما پیشی گرفته وبرسرعت پیشرفت ورشدآن افزوده میگردد,هیچیک ازماقادربه زندگی راحت ودرآرامش وآسایشی نخواهیم بودمگر توانمندی خویش راافزون کرده وتلاش کنیم برقدرت خویش افزوده وخرد ودانش خود راهمزمان بادانش روز پیشرفت دهیم. ناآگاهی ونادانی سرچشمه از جهل گرفته اندوانسان دانا وخردمند هرگز در زندگی خودرا ناتوان ودرمانده احساس نمیکند وچنانچه درشرایطی سخت قرار بگیرد سرانجام ازدیگر توانائی های خود جهت رهائی از مشکل استفاده خواهد کردیالااقل میداند که بسیار منابع وجوددارند که میتوان از آنهااستفاده نموده وخردمندانه بامشکلات زندگی خویش کنار آمده یاانرااز سر بازکنندوچاره ای بجوید,لذاانسان برای آرامش وآسایش خودمیبایست برخرد وآگاهی خود ذهن وفکر خویش را پرورش داده وبرای سلامت روح وجان خود کوشا باشد که درسایه ی خرد ودانش به لطف پروردگار همیشه درهای بسته بازمیگردند یالااقل دری دیگربرانسان گشوده میشود که یاور انسان در روزهای تلخ ودرگرفتاری ها ومشکلات زندگی او باشد.درنتیجه تنها چاره راه انسان در زندگی این است که برخود وخدای خویش تکیه داشته ودر جستجوی دانش وخردی باشد که اورا در زندگی توانا ساخته وباعث آن میگردد که اعتماد بنفس واعتمادبخودوخداوند خویش رادردل حفظ نموده وتوانائی انجام همه گونه کارمثبتی رادرجلای دل وروح وزندگی خویش داشته باشیم وموقعیت ساختن موقعیتهای شخصی واجتماعی رافراهم آورده درزندگی هم انسانی شکیباومقاوم باشیم وهم انسانی ارجمندوباخردکه موردلطف و احترام دیگران نیزباشدکه بی شک آرزوی همگان است که در زندگی درمیان مردم جایگاهی داشته به سربلندی وشادی وامنیت وافتخارتوان زیستن داشته باشیم.
*- آنکه به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است.*اُردبزرگ
*- همواره تنهایی ، توانایی به بار می آورد.*اُردبزرگ
*- در هنگام توانایی اگربستانکاری دیگران را ندهی،بویژه هنگامی که اودرمانده باشد ، فرو جایگاه خویش رابرای همیشه از دست می دهی.*اُردبزرگ
*- سپاسگذاری وارج نهادن به دیگران،نشان بزرگی وتوانایی ست . *اُردبزرگ
*- اندیشه برتردرروزهای توفانی وآشوب ودرهمان حال,خموشی وآرامش ،توانایی برترخویش راازدست نمی دهد. *اُردبزرگ
*- پیش ازآنکه باکسی پیمانی ببندید،دمی درباره توانایی خوددراجرای آن بیندیشیدوسپس پاسخ گویید .*اُردبزرگ
*- آنگاه که شب فرارسیدوهمه پدیدگان فرو خُفتندابردریاهابه پامی خیزند،آیاتوهم برمی خیزی ؟*اُردبزرگ
*- آنکه نمی تواندازخواب خویش برای فراگیری دانش وآگاهی کم کندارزش برتری وبزرگی ندارد*اُردبزرگ
*- رشد آدمیان تنها زمانی پایدارخواهد بودکه بر اساس شایستگی هاو توانایی آنهاباشد.*اُردبزرگ
*- آنان که مدام دل نگران ناتوانان هستندهیچ گاه نمی توانند ناتوانی رانجات بخشند!*اُردبزرگ
بااشک ریختن.*اُردبزرگ
*- ما،آنها توانانمی شوندباید تواناشدوآنگاه,آستین همت بالازد.*اُردبزرگ
*- تواناترین آدمها،بیشتر زمانهاخودراناتوان می یابند.*اُردبزرگ
●پایان فرگرد توانائی● نویسنده:فرزانه شیدا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر