بزرگترین استادخداونداست .ف شیدا
● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد استاد ●
___زندگی«حسین رخشانفر /هیچستان»___
زندگی را زندگی مشنو پسر !
زندگی را زندگی کن سر به سر !
زندگی کردن نشان زندگی است!
زندگی تیر نشان بندگی است !
کل هستی محرمانند و کسان!
با کسان بنشین ، برخیز، مان ، ران !
زندگی وقت سحر مّی خوردن است !
از خدااسرار حق بشنفتن است !
خود خدا عاری است ازجزخود بدان !
این نشان راکن تو حک درجسم جان !
خود خدا عشق است در قاموس عشق !
بردن عشق است عشق،از عشقِ عشق !
شکر
14/7/1388
شاعر معاصر اقای « حسین رخشانفر» متخلّص به هیچستان
دنیای مادنیای,علم وعمل است وتازمانی که,انسان به پرورش فکروروح وذهن خودمی پردازدمیتوانیم امیدوارباشیم که, دنیائی روبه رشدراشاهد خواهیم بود.دراین میان انسانهای بیشماری در سراسر دنیادرتلاشند که به بهترین شکل آموزشی نسل حاضرجوان ونسل آینده کشورخودوحتی جهانیان رابه طریقه ای منطقی وبرنامه ریزی شده پیش ببرند.معلمین ودبیران واستادان درتمامی جوامع دنیااز جمله افراد آموزش دیده وروشنفکری هستندکه همراه باعلوم درسراسر دنیا مجبور پیشروی هستند چراکه سالیانه,کتب جدیددرسی, و همچنین پیشرفت ورشد زمینه های علمی واحتماعی و فرهنگی با بوجود آمدن مکاتب جدیدفکرواندیشه همواره لزوم یادگیری وپرورش ایشان رابرای پرورش نسل خویش وآیندگان ضرروی میکند.دربسیاری ازکشورهای بزرگ دنیا,این آموزش بطوررایگان باحمایت دولت از طریق آموزش وپرورش باگذاشتن کلاسهائی برای آموزش کتب جدیددرسی,دراختیاراین گروه متعهدگذاشته میشودتابارویاروئی بادروس جدی برای آموزش درکلاسهادرسطح های مختلف آموزشی آمادگی کامل,را داشته باشند وتوانائی جوابگوئی به پرسش ها وسوالات دانش آموزودانشجو دانش پژوهان خودرانیز داشته باشند.مسلمااستادان درسطح بالاترئی قراردارندکه خودهمواره بدنبال یادگیری علوم جدیدوحتی ساختن روشهاوشیوه های علمی دردانشگاه های متعدددنیاهستندواکثراین گروه خود نویسندگانی درعلوم ورشته ای هستند که درآن کارمیکنندوکتب جدید تحصیلی را درسطوح مختلف نوشته به دنیار آموزش وپرورش هدیه میکنند تا درسطوح جامع تری به دانش وعلم نسل حاضر رسیدگی شود وعلاقمندی ایشان به رشته ای درسی باعث گردیده است بیشتر سهمِ, آموزش دنیارابانوشتن کتابها وپیداکردن روشهای جدیدتدریس وهمچنین ابتکارونوع آوری های جالب درسطح دنیابدست گرفته وهمواره سازنده کلاسهای بهتربا نتیجه ای مناسب تر باشند.
____ الفبای درد _____
الفبای درداز لبم می تراود
نه شبنم،که خون از شبم می ترواد
سه حرف است مضمون سی پاره ی دل
الف،لام ،میم.از لبم می تراود
چنان گرم هذیان عشقم که آتش
به جای عرق از تبم می تراود
ز دل بر لبم تادعایی بر آید
اجابت ز هریاربم می تراود
ز دین ریابی نیازم ، بنازم
به کفری که از مذهبم می تراود
_____ از:« قیصر امین پور »_____
مشخص است که برای,دانش آموزان,درهر سطحی ازتحصیل که باشندنیزبسیار مهم است که نوع آموزشی آنان به طریقی باشدکه هریک به شیوه ی خود,قادربه جذب دروس ویادگیری مطالب آن باشندد نتیجه درنظام آموزشی دنیاتمامی عالمین علوم متعددچه استادین چه جانعه شناسن وروانشناس وگروههای خاصِ درسته بندی شده درنظام تربیتی .فرهنگی -اجتماعی وآموزشی,دست بدست هم میدهند تابهترین روش رابرای,آموزش شادگردان ودانش جویان ودانش پژوهان کشور خویش برنامه ریزی نمایندوسالهای تحصیلی کشورخودراباآمارگیری سالیانه,ودر طول مدت تحصیل درسطح مدارس ودانشگاههاموردتوجه قرار دهندتا شیوه های تدریس معلمین واستادین علوم رانیزبررسی کرده ودریابند که کدامین روش وشیوه اثربهتری بردانش آموزداشته وسطح یادگیری ونمره, ومیزان آموزش رابالا برده است وتاچه,اندازه بازتاب بهترو تاچه حدنیزشاگردان,و معلم ودبیر واستادی ازطریقه جدید علمی یاکتب تحصیلی جدید آن سال هره برده وازآن راضی بوده وتا چه حدودی درآن موفق بوده اندوحتی باپرسش ازدانش آموزان پیگیر ین مسئله هستندکه تاچه حدودی باروش یک معلم که سطح نمره ویادگیری دانش آموزخودرادرکلاس خودبالابرده,است,راضی بوده,وآیاشیوه یاروش ونوع تدریس یاکتاب جدیدرا میپسنددیاخیروآیامعتقد است که همه ی معلمین بایست این شیوه ی معلم رادنبال کنندیاخود رادرفشار معلم دیده است .تمامی این پژوهش ها درکلاسهای متعدددرسطح پایتخت وشهرستان ها ی کشور باعث میکردد تا موفقیت یک کتاب ویا روش یک معلم واستاد بررسی شده ونتایج آن رابه دقت دنبال کنندوچنانچه کارائی نداشت آن کتاب رایا حذف کرده یابیشتر رعلوم آن بیافزایندویاروشی رادریک کلاس درکلاسهای دیگر نیزبه شکل روزانه برنامه ریزی کنند تادانش آموزومعلم با شیوه های بهتر وسهولت بیشتر,سال تحصیلی موفقی راپشت سربگذارندتاهمواره نتایج حاصله بهترازسال گذشته باشد.
_____ کلاس از:« امیر بخشایی » ____
زنگ اول تئوری
زنگ دوم عملی
زنگ سوم تئوری
زنگ چهارم عملی
خروس می خواند
زنگ اول است
معرفی کتابهاست
لوازم التحریر هاست
کتابها جلدشان
سبز و خطشان سرخ
مدادهایم رنگشان سربی
می خوانم ، می نویسم
می خوانم ، می نویسم
خروس می خواند،
زنگ دوم است
چک قلمهاست
جوهرها قرمز
کارگاه نقاشی
از قلم ها پر
و پر از صدای
گوش آزار
پاره شدن کاغذها
و کاغذهای پاره
احساس
در جعبه مداد رنگی محفوظ
مدادهای سیاه
خاکستری ، قرمز ، زرد
همه تا ته تراشیده
مدادهای سبز و سفیدوآبی
همه نو
خروس می خواند
زنگ سوم است
کتابهای جدید
لوازم التحریر جدید
جلدشان قرمز
خطشان سبز
مدادهایم آبی
می خوانم ، می نویسم
می خوانم ، می نویسم
خروس می خواند
زنگ چهارم است
کسی نمانده
مشقهایم تمام شده است
____:«امیر بخشایی» ___
این طریقه آمارگیری وبررسی وپرسش ازمعلم ودانش آموزچه درسطح دبستان چه دانشگاهها باعث گردیده است که هرروزه به شکل تربیت وآموزش دنیاچیزهای جدیدی افزوده شودورشد بسیاری نیزدر نظام آموزشی راشاهد باشیم.در گذشته اینکه معلمی ریاضی رابا گیتاردر کلاس آوازبخواندوتا شاگرد کلاس او,دودوتا چهارتا,ر یاد بگیردهرگز قابل قبول نظام آموزشی نبودامازمانی که نتایج بررسی شده نشان دادکه شاگردان به شکل تفریح وبازی بهترقادربه یادگیری دروس هستندبازیهای کلاسی را نیزدر سطح آموزشی درکشورهای بزرگ جهان اضافه نمودند.همچنین بازی بارنگها,ساختن واژه ها, ساختن کارهای دستی وابتکاری وتزئینی ازسوی معلم,ودانش آموزباعنوان تکلیف برای دانش آموزان با نام اینکه: «از ایده های خوداستفاده کنید» همه وتمامی اینهابرای یادگیری یک یاچند بخش درسی ونمونه های جالبی برای تدریس درکلاس همراهبا تفریح وسرگرمی..همگی باعث گردیده است تا شاگردومعلم د فضائی دوستانه با خنده وشادی ودرست مانندزنگ تفریحی امابا حضو معلم خوددرکلاس درس به یادگیری علوم درسی بپردازند .
_____ نقاشی ____
واژه ها
از چه چنین گشته دلم
هر سخن در قفس سینه
گرفتار شده ست
هرچه خواهم
که بگویم از دل
بی سخن میمانم
باز یک حرف
بدنبال حروفی دیگر
در درون می چرخد
خیره بر دفتر خود
میمانم
حرفها بسیار است
لیک خاموشتراز خاموشم
دل سبک نیست
به این جمله وآن جمله که
نقشی دارد
در درون ذهنم
جای آن حس سبک گشتن
و عاری شدن از غم
خالیست
واژه ها
در نگهم همچو
یک نقاشی ست
زندگانی هم نیز
گرچه سرشارز,رنگ
لیک تنهادر قاب
نقش یک تصویریست
در سکوتی مبهم
و درون دل من
همهمه غوغائیست
لیک لبها به سکوت
دیده حیران و
نگه برهر سو
باز هم چشم
نبیند جائی
سر پراندیشه
پرازافکاراست
لیک درجمله
نمی گیرد شکل
و نمیدانم من
به چه سان باید گفت؟!
اینقدر میدانم
که بدل رنگ سکوت
باز پررنگ ترین نقاشی ست
وبسی دلگیرم
و بیادم آمد
غم دلگیر "فروغ"
آندمی راکه نوشت :
من بسی مردن را
زندگانی کردم
و دلم را دیدم
که همانند"فروغ"
مانده در حاشیه ها
و زغم دلگیر است
....
زندگی
دورتراز من جاریست
و دلم میخواهد
رنگ پر رنگ سکوت
جای خود رابدهد
به زلالی همان,اشعاری
که به نقاشی اندیشه من
رنگی داد
و دلم زیست به عشق
____ ف.شیدا/یکشنبه28خرداد1385____
تحقیقات نشان داده است که,هرچه کارهای گروهی رادرمیان دانش آموزان ودانشجویان ودانش پژوهان بیشترکنند جامعه ای بهترراداراخواهند بودچراکه لازمه کاروموفقیت درهررشته,وکاروحرفه ای حتی درسطح ساده زندگی چون زندگی باهمسایه لازمه ی آن "همکاری مشترک طرفین"است وبه همین نسبت زمانی که دانش آموزازدوران کودکی تااخرین سطح تحصیلی خودمجبورباشدباهمکاری واشتراک درگروههای مختلف بااخلاقهای مختلف کارکرده کاری مشترک ودسته جمعی رابه معلم تحویل دهدناچارمیشودباهرشخصی نیزکناربیایدوهمین تعلیم خوبی برای آینده ی اوست که درجامعه قادر باشدباانواع انسانها بسازدوباآنان همکاری کندوکمتردچاردردسر شود.مسلم است که همواره گروهی تنبل رابه کروهی زرنگ میاندازند تااین برآن وبرعکس اث بگذاردوهردوطرف بخاطر نمره ای که مشترک است ازکار گروهی درکارنامه نوشته میشودمجبور باشندکه خوب کار کنندوحتی یکدیگررامجبور بکارکردنی اشتراکی نموده وهمگان درتلاشی یکسان باشندوبابرنامه ریزی های خودبرای ارائه ی دروس وتکالیف گروهی هردانش آموزمجبورباشد بخشی ازکاررابعهده بگیردوازآنجا که این دیگر تمرین یامشق شخصی خودنیست که بخواهد یانخواهدآنرابنویسد تنهاخوداوجوابگوی فردی برانجام ندادن درس ومشق خودباشدلذامجبورمیشودبخاطر فشارگروه وتوقع جمعی گروه سهم خودراانجام داده,وفعالیت خودرابه تلاشی گروهی تبدیل کندتا دیگران بااومشکل نداشته باشند ودرانتهای پروژه هم بصورت شفاهی هم کتبی ازهرگروه امتحان بعمل میآید تاهمگی کل آن درس راخوانده ومجبورباشند که کل درس را خوانده باشند وتنها به بخش وسهمی که درگروه به آنان داده شده است اکتفانکنند که بخشی دیگر ناخوانده باقی بماند وبااین رروش هم همه شاگردان درمقابل هم درگرفتن نمره موظف ومسئول هستند هم ناگزیرند درس داده شده راکامل بخوانند .
_____ ندیده ای مگر !؟ _____
ندیده ای مگر چگونه بوده ام؟!
از اشعارم چه یافته ای
از نگاهم چه خوانده ای
از گامهایم
کدامین جاده را
در رویای خویش رفته ای؟!
نمیدانی مگر من روحم را
اگر به رود بخشیدم
از پیچ های سخت
از دل سنگها به قهر گذشت
جانم را گر به موج دریا
بخشیده ام
طوفانی شد
به ابر اگر نفسم را
سپرده ام
رعد و برق را
مهمان خویش کرد
و بارید
دستانم را
اگر به بوته های جنگل
آویختم برگریزان شد
از پریشانی دلم
آرام نداشت
هر که کمی از مرا گرفت
اما عشق را
هرگز نشد
هرگز نشد
به کس دیگری ببخشایم
مهر تو
در سینه من تنها
از آن من بود و بس
از آن قلب من بودو بس
اگرچه روح سرگردان
جان موج دیده
نفس پر طپش
و دستهای بیقرارم
همچنان
در پریشانی
جستجو گرتو بود
اما عشق تو
همیشه با من بود
همیشه با من
_____ تیرماه 1382 ف.شیدا _____
البته بسیارندشاگردانی که,درکل دل بدرس نمیدهندودرکارگروهی مثل بعضی ازافرادجامعه افرادمصرف کننده سودجوئی هستندکه ازکار دیگران نمره وسود خودرا میبرندامابهرشکل,دانش آموز برتر نیز میاموزد که درمواجه شدن باچنین افرادی چه درمحیط درس ومدرسه چه درمحیط بازترجامعه چگونه عملکردی را پیش بگیردتااوهم این میان بی نصیب نماندودرعین حال به تنهایی مجبوربه کشیدن بار همگان درکارگروهی نباشد چون همانگونه که میدانیددنیای مادنیائیست که همواره ازافرادبرتر توقع بیشتری نیزدارندوشاگرد تنبل هماز شاگردزرنگ توقع داردکه,زمانی که اوبهتر وموفق تراست بخشی ازکاررا بعهده,بگیردومیتواندکه نتیجه ی بهترداشته باشداوبیشتر ازوقت خود برای کار بگذاردوکه بنوعی هم سواستفاده ازبرتری دیگران است .همواره درسطح بزرگترجامعه انسانهای بزرگترهم همینکارراباانسانهای باهوش وبرترمیکنندوبرای راهافتادن کارخودازآنان درزمینه های فکری عملی سواستفاده میکنندویاازاو بیشترکارمیکشند یااز فکر وعمل اوبهره برداری ناحق میکنندودرلباس دوست یامدیرورئیس ازاو سودمیجویند وکمبودهای خودرابا یاری اودرپشت او پنهان میکنندوزمانی که درنهایت کارانجام شده,بنام,این دوست واین مدیر ورئیس تمام میشودوزحمت کشیده رافردبرتروباهوش ترکشیده است همانگونه,که زحمات پرورش بعهده ی معلم ودبیرواستاداست نام آنرا وافتخارآنراآموزش وپرورش میبردکه بگویند طریقه ی عملکرد آموزش وپرورش شیوه ای خوب برای دانش آموزدرسطح جامعه بودوعرق معلم واستادوزحمات سرو کله زدنهای روزانه درپشت این حرف کامل فراموش میشودوخستکی برتن معلم واستادنیز باقی میمانددرصورتی که توجه به معلم ودبیرواستاد امروزه بادقت نظردولت وآموزش وپرورش درکشورهای بزرگ ودادن جوایزی ونشان دادن اودررادیو تلوزیون وتشویق وتحسین وتشکر وقدردانی اززحمات آنان حال چه بادادن هدیه ای مادی چه باتشکر نامه های ارزشمنداین شوق رادر معلم,ودبیرواستاداضافه میکند که تلاش خویش راافزوده وکلاسی برتر به جامعه ای تحویل,دهدکه قدرزحمات اورادانسته وکارهای اورامیبیند وبرآن ارج ومنزلتی قائل است وتشویق نیر کوچک وبزرگ نمیشناسد دکه خود انگیزه ای خواهد بود برای همگتان براب بهتر شدنوهیچ انسانی,هرچقدر بی نیاز,ازاینکه,ازاو قدردانی شود ناراحت نمیشود حتی اگرنیازی به قدردانی کسی هم نداشته باشداما بد نیست ماهم قدرهمه آنانی راکه زحماتی رادرزندگی برای ما وفرزندان ما بردوش میکشند بدانیم وارج ومنزلت انان را همانگونه بداریم که حق ایشان است.
●ازدیدگاه مردم اهل « فلسفه » به دانش وآموزش نگاهی میکنیم●
:زمان زیادی طول کشیده است تاازکتاب هایی مانند" فلسفه علوم "نوشته دکتر علی اکبر ترابی ویا" فلسفه علمی "نوشته «فلیسین شاله و ترجمه یحیی مهدوی »و همچنین " فلسفه علوم " نوشته« دکترهاشم گلستانی» به «رشته فلسفه علم» به عنوان یک « رشته دانشگاهی» برسیم.
« یحیی مهدوی»در مقدمه مترجم می نویسد:"احتیاج شدید «دانش آموزان »سالهای ششم علمی وادبی دبیرستانها به کتابی که حاوی موادبرنامه فلسفه ایشان باشد,راقم این سطوررابه این فکر رهبری نمودکه هنگام تعطیل تابستانی رساله ای دراین باب تهیه کند....کتاب فلسفه ای که " فلیسین شاله" نوشته دردو مجلد وتقریبا حاوی تمام رشته های فلسفه است.یعنی جلد اول آن روان شناسی و حکمت اولی راشامل است وجلد دوم آن فلسفه علمی( متدولوژی یاشناخت روش علوم )و اخلاق را."دکتر ترابی نیزدر پیشگفتار کتاب می نویسد" فلسفه علوم مطابق برنامه های دانشگاههای بزرگ جهان منجمله دانشگاههای کشورفرانسه( پاریس و بردو)شامل:متدولوژی(روش شناسی یاشناخت روشهای علوم)- علم ومعرفت علمی–انسان شناسی-تاریخ-روان شناسی-جامعه شناسی-علوم ریاضی-علوم طبیعت (علوم فیزیکی–علوم زیستی )است."اودرادامه می افزاید "در برنامه تفصیلی فلسفه علوم دانشگاههای ایران نیزکه ناظربه برنامه های کشورهای پیشرفته است.همین مطالب وموضوعات مهم شمرده شده بویژه "شناخت انسان وفرهنگ انسانی محوراصلی فلسفه علوم"درنظرگرفته شده است."
دکتر"هاشم گلستانی"نیزد پیشگفتار کتاب می نویسد"کتاب حاضرکه از نظ خوانندگان ارجمندمیگذرد بیش ازهرچیز کتاب درسی دانشگاهی است که باتوجه به محتوی درس فلسفه علوم تهیه وتدوین گردیده است."با این حال بانگاهی به قسمت مراجع ازمیان 51 منبع ذکرشده تنها 7منبع به زبان عربی و بقیه ازکتاب های فارسی استفاده شده است.بانگاهی به محتوای این کتابها فاصله آنهااز " فلسفه علم " به معنی امروزی,آن آشکارخواهدشد.البته هنوز هستندافرادی که با چنین کتاب هایی درباره رشته فلسفه علم داوری می کنند.از کتاب هایی که د حوزه " فلسفه علم " ستند می توان به کتاب " علم شناسی فلسفی "دکتر سروش "اشاره کرد.کتاب " علم شناسی فلسفی " باترجمه عبدالکریم سروش با ویراست جدید روانه بازار کتاب شده است.چاپ اول این کتاب درسال هزاروسیصدوهفتادودوازطرف موسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی(پژوهشگاه)نشر یافته بود.بطوری که "دکتر سروش" در مقدمه مترجم نوشته است " کتاب دربردارنده مقاله هایی,از«دانشنامه فلسفه ویراسته " پل اِدواردز "»است ".البته, درویراست جدید که پس ازشانزده سال انتشارمی یابدسه مقاله تالیفی نیز به مقاله های ترجمه شده؛افزوده شده است.در چاپ اول ذکر شده بود" شمار اندکی از مقالات ترجمه شده در غایت ایجازست و می توان گفت که فقط به کار منتهیان ومتخصصان می آید.بقیه درخورمتوسطان است.و هیچکدام چنان نوشته نشده است که مبتدیان رابه کار آید."درچاپ جدیدازطرف ناشرکتاب که انتشارات صراط است عنوان شده است "دانشجویان فلسفه(به ویژه فلسفه علم)واساتید فلسفه مخاطبان اصلی کتاب اند."بنظر می رسد که,آرام,آرام اساتیدودانشجویان رشته فلسفه علم به عنوان گروه مخاطبان د پشت جلدکتاب هاظاهر می شوند.پایان بحث فلسفه●
همانگونه که دربخش فوق خواندیداینهم نمونه ای ازعملکردهای انتخاب شده ازسوی انسانهاست وهمواره مکاتب بسیاری وجوددارند که استادان آن ازبزرگان فلسفه ومنطق یادیگر علوم بوده اند در هرشکل آنچه بیش ازهمه می بایدمورد توجه انسانها قرار بگیرداین است که انسان برای آموزش هرچی باتکراروتمرین ووقت گذاشتن بروی آن میتواندخود راتابه مقام استادی درحرفه وفن وحتی اندیشه ای پیش ببردولازمه ی آن آشنائی باآن فن ویاحرفه ویامبانی ومکاتب متعددفکری ست که دانش هریک برای همگان ضروری بنظر میرسدتاقادر باشندبا دیده ای روشن درجهانی زندگی کنندوعلومی را فراگیرندکه گاه,در سیاهی های ندیدن چشمان کور بسیارنادانی,ازچشم میافتد ومشکل سازانسانهائی میشود که زحمت کش وخود ساخته تنها هدف خویش را بر یک زندگی با اعتقادی راستین وراه ومنش وبینشی پاک گذاشته اند وهمواره نیز در مقام استادی میتوان بهترین بود وبدترین همانگونه که خدابهترین وبزرگترین استاددنیاست وشیطان نیزبه سهم خوداستاد خوبی درکارخویش است وانساههانیزازاین دواستاد خود یکی رابرگزیده به مقام استادی یکی ازاینهادرروی زمین برمی آیندامامیبایست این رابخاطر بسپاریم که همواره خوب بودن بااینکه زیانهائی رانیز به همراه خواهدداشت درمقابل استادان فن زشتی وبدی اماهریک درجای خویش جواب خودرانیزدردنیاوآخرت خویش بازپس خواهندگرفت لذاچه زیباست وچه انسانی که درمقام خوب بودن "استاد" باشیم که لازمه ی آن دانش وآموزش وساختارفکرواندیشه وروح ودل ماست.
* - بالاترین مکتب دردنیا مکتب خداوند است است وبهترین درس «عشق» :فرزانه شیدا
●*- شاگردانی که بدون نوآوری !همواره سخن استادخویش راتکرار می کنند هیچگاه برای خودو استادشان فرو شکوهی، به ارمغان نمی آورند.*ارد بزرگ
*- ارزش استاد را دانستن هنر نیست ، بلکه بایستگی و وظیفه است.*ارد بزرگ
*- بهترین آموزگار استاد ، شاگرد اوست.*ارد بزرگ
*- دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد.*ارد بزرگ ●
پایان فرگرد استاد●نویسنده:فرزانه شیدا●
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *پندار*
از«حکایت »خیز !در« حکمت » گریز !
تاشوی از پرتو «حق» مستفیض !
___شاعر:*حسین رخشانفر___
*واژه ها سرشاراز پندارهاست ارزش آنهاهمپای زندگی است.*اردبزرگ
● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد پندار ●
_____ « عمری» ____
آویخته خود را
از سایهی جهان، بهدار
یکتن که میپنداشت
میرسد روزی برایش
یک بوسه همراهِ نامهای
این ماه را که شکست
شبهای ما تیره شد
جزایش را
آویخته خود بر دار
جهانِ شبِ
تاریک بیمهتاب
میپنداشت
خواهد رسید
روز و چه روشن
ماه را شکست
و خورشید، هیچ
لبهای صبح را نبوسید.
_____ « احمد زاهدی »_____
ما باپندارهای خودزندگی میکنیم باپندارهای خودمیخوابیم وباپندارهای ذهن وفکر ودرون واحساس خود زندگی خویشتن را رنگ وجلا میدهیم وصیمات خویش را به مرحله ی اجرا درمیاوریم واینکه چگونه پنداری را در ذهن وفکر وروح وجان واحساس خود در درون سر ودل خود داشته ایم سازنده ی تمامی زندگی ماست وبراین اساس نمونه عملکردهای ما نمونه اندیشه وپندار ماست که ضخصیت درونی وظاهری ما دردنیا ودرنگاه دیگران شکل میدهد,این است که"آدمی" برای,آنکه عملکردی درست ازخوددرزندگی نشان دهدوبرای مثبت ومنفی بودن خوددرزندگی پندرهای درستی رادنبال کندازجمله مسائل مهمی ست که انسان درباره ی خودنمی بایست نسبت به آن بی تفاوت باشد .
*- ریگهای ساحل خرد،نشیمنگاه پندارهای پاک و شبانه توست.*ارد بزرگ *
______ شکوه رستن _____
چگونه خاک
نفس می کشد؟
بیندیشیم
چه ز مهریر غریبی
شکست چهره مهر
فسرد سینه خاک
شکافت زهره سنگ
پرندگان هوا
دسته دسته جان دادند
گل آوران چمن
جاودانه پژمردند
در آسمان و زمین
هول کرده بود کمین
به تنگنای زمان
مرگ کرده بود درنگ
به سر رسیده بود جهان
پاسخی نداشت سپهر
دوباره باغ بخندد ؟
کسی نداشت یقین
چه زمهریر غریبی
چگونه خاک نفس می کشد ؟
بیاموزیم
شکوه رستن
اینک طلوع فروردین
گداخت آن همه برف
دمید اینهمه گل
شکفت این همه رنگ
زمین به ما آموخت
ز پیش حادثه باید
که پای پس نکشیم
مگر که از خاکیم
نفس کشیدزمین
ما چراغ نفس نکشیم ؟
_____ « فریدون مشیری »______
پندارهاواندیشه ما میبایست دردرون ذهن ما نفس بکشندو به هرشکلی که بهانئیشه های درون خود عمل کنیم,اگرآزدانه ازحد,رویاوخیال فراتررفته وبه مرحله ی عمل برسدهمواره,چه برزندگی ماچه بردنیای مابی تاثیرنخواهدبود,حال دانستن اینکه,"انسانهای عملگرا" برای راه زندگی خودچگونه اندیشه وپنداری رادنبال میکنند,نیازبه,داشتن الگو یامکتب یااندیشه های نوینی,ازبزرگان وعالمین جهان داریم که بما بیاموزد که در راستای عملکرد زندگی خود تا کجای مرزها راقادر به رفتن ورد شدن هستیم ودرکجا قادر به شکستن مرزهای اندیشه وپندارخوددرنتیجه همواره برای درستی پندارخود باید با توجه,ودقت عمل کنیم وهدفهای خود را دریابیم تا اندیشه های ما نفسی یافته درروزگار بودن ما زندگی کنند ومانسان را پیش برده به مقصد برسانند .
____ « پرپر »____
قلم را
برزمین بگذار
چو اینجا شاعران را
در دم حیرت
به سلاخ جفا
پر پر شدن باید !
یکشنبه 22اردیبهشت 1387
____«ف.شیدا» ____
مکاتب بسیاری برای انسانها وجوددارد که آدمی بانمونه علایق خودبه نوعی ازنمونه های آن مشغول میشودوازآن نیز تبعیت میکند مانند فلسفه های دینی,فلسفهی عرفانی, متافیزیک... گروهی به منطق وشناخت زندگی,ازراه علوم مختلف,علاقمندند تاازجمیع علومی درحد نیاز ودانش خود باورهاواندیشه های خود رابیافزایند عده ای یک علم راتا پایان دنبال میکنندچون "متافیزیک" وآنراراه,عملکرد فکری وپندارواندیشه خودقرار میدهدبه هرشکل راههای بسیاری وجوددارد که,انسان ازتمام مکاتب دنیا بتواند چیزهائی مثبتی راآموخته وبا نهادن اندیشه وپنداری درکناردیگری,مقایسه دادن وتجه به و تشابهات وحتی باتفکر به تضادهای نوع اندیشه ها,خود برای خودمکتبی فکری وشخصی داشته باشدکه چراباورهاواعتقادات وپندارهای گوناگون یابایک یا چندرشته ی علمی ست یابه یک شاخه,از هزار شاخه های,مکاتب فکری بستگی داشته باشد وهریک بگونه خد ازآن برداشت کرده وعملکردی را درزندگی دررابطه به پندارهای خود برمیگزیند.این انتخاب به خودانسان ونمونه اندیشه ی اوباز میگرددکه به چندمکتب وآئین وعلومی علاقه نشان دهد یابه یک رشته پرداخته آنراالگوی فکری خود کند.
*- رویا پردازی که "عملگرا"هم باشد می تواند سرچشمه دگرگونی های بسیار گردد. *ارد بزرگ
____ « بیدار در خواب »____
دشنه که پوستین پاره کرد
و به رگ رسید
بیدار شد
آن خفته در خود اسیر
لین چه بیداریست و از چه روی
بر فریاد خود
ای فر رفته
در چاه میزنی فریاد..؟
یاران زرد روی سپید پوش دیروز
یا این سیه روی
مردمکان دیروز و
سپیدپوش امروز...!
کنون تو بگوی
این چه برابریست؟
نیست آیا
اشتباهی محض
و نا ممکن....؟
سبزم ای دوست
این گونه می گفتی...!
...پس دست تو کو
ای عدالت گوی دیروز
و.....غارتگر امروز
______ شاعر:« فرهاد آرین »____
*آنکه می گویدهمه چیز خوب است و بدی وجودنداردباکسی که,همه چیزرااهریمنی می پنداردتفاوتی ندارد.برآیندچنین افکارسخیفی به چاه نیستی گرفتارآمدن است ,تنها کسانی خوبی راخوب می بینند که بدی و,اهریمن راباورداشته باشندوازآن پرهیز کنند.*ارد بزرگ *
●حال مکتبی د رفلسفه نیز هست که « پراگماتیسم » نامیده میشود درتوصیح آن در "ویکی پدیا" نیز چنین آمده,است: گاه« پراگماتیسم»و« عملگرایی» یکسان انگاشته میشوندبه،
پراگماتیسم,انگلیسی: pragamatis معنی "فلسفه اصالت عمل" است؛ ولی درسیاست بیشتر
«واقع گرایی »و «مصلحت گرایی» معنی میدهد..پراگماتیسم روشی در« فلسفه ی مدرن»است که با اعتراف به,غیرممکن بودن اثبات بعضی مسائل،آنهارا باتوجّه به کاربردشان درزندگی انسان میپذیرد. طرفداران,این شیوه،خودرا "عملگراو متسامح "میدانند. مخالفین این گروه رامیانه رو(یامحافظه کار)ومنفعت طلب میخوانندازدیدگاه "پراگماتیسم"، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوتها و نظرات ماقواعدی اند،برای, رفتار(پراگمای)ماو«حقیقت» آنها تنهادرسودمندی عملی آنها برای زندگی مانهفته است.از دیدگاه"پراگماتیسم"، معیار «حقیقت »،عبارت است ازسودمندی، فایده، نتیجه و نه,انطباق باواقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز بوسیله نتیجه نهائی آن,اثبات میشود.دولتمردان وسیاستمداران «پراگماتیست» به کسانی اطلاق میشودکه امکانات عملی و مصلحت روز رابرمعتقدات خودمقدم میشمارندوبه عبارت دیگربرای پیشرفت مقاصدخود یاماندن بر مسند قدرت، انعطاف نشان میدهند.
● « تاریخچه »:
پراگماتیسم «فلسفه ای»است که,اول باردرآمریکا پدیدآمدودر تفکروحیات عقلی این سرزمین تاثیر زیادی برجای گذاشت.این فلسفه دراواخرقرن نوزدهم بامتفکرانی نظیر«ویلیام جیمز»و«جان دیوید» به ظهوررسید. به نظراین متفکران، پراگماتیسم انقلابی است علیه «ایده آلیسم»و «آرمان گرایی» کاوشهای عقلی محض که هیچ فایدهای برایانسان ندارد،در حالی که فلسفه پراگماتیسم،روشی است درحل مسائل عقلی که میتوانددر سیرترقی,انسان بسیار سودمند باشد.«ریچاردروتی» فیلسوف آمریکایی، به سنت فلسفی پراگماتیسم آمریکایی تعلق داشت.ولی این فلسفه,در کشورانگلستان با اقبال بیشتری,مواجه شدومعروف است مبنای فلسفی آموزش وپرورش انگلستان شدهاست.مثلاًدین ازنظر فلسفه مدرن جای بحث نداردچون علمی نیست ولی پراگماتیسم آن راباتوجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشردارد(اخلاقی،اجتماعی وغیره)،میپذیرد.
● « فلسفه پراگماتیسم »:
واژه پراگماتیسم مشتق از لفظ یونانی(pragmaو به معنی عمل است. این واژه اول بار
توسط چالرز ساندرزپیرس (Charles sanders pierce)منطق دان آمریکائی به کاربرده شد. مقصود اواز به کاربردن این واژه،روشی برای حل کردن وارزشیابی مسائل عقلی بود.امابه تدریج معنای پراگماتیسم تغییر کرد.واژه پراگماتیسم مشتق ازلفظ یونانی آمریکائی به کاربرده شد.مقصوداو از به کاربردن این واژه،روشی برای حل کردنوارزشیابی مسائل عقلی بود.اما به تدریج معنای پراگماتیسم تغییر کرد.اکنون، پراگماتیسم به نظریهای مبدل شده که میگوید: حقیقت، چیزی است که از دیدگاه انسان، خوب باشد. به سخن دیگر، پراگماتیسم یعنی اینکه درباره هر نظریه یاآموزهای باید بر پایه نتایجی که ازآن به دست میآید، داوری کرد.به نظر پراگماتیستها،اگر عقیدهای به نتیجه خوب و کارآمد برای انسان بیانجامد،باید آن راحقیقی قلمداد کرد.حقیقت چیزی نیست که مستقل ومجردازانسان وجو داشته باشد.ت قبل ازاین، نظریه اصلی ورایج درباره حقیقت این بود که حقیقت امری است جداازانسان؛ چه کسی آن رابشناسد،چه نشناسد.
ام پراگماتیسم قائل به این شدکه حقیقت امرجدایی ازانسان نیست؛ بلکه تنهادلیل برای اینکه یک نظردرست وحقیقی است ویک نظر،باطل وخطا،این است که اولی درعمل به دردانسان بخورد برای او کارآمدوموثر باشدودیگری چنین نباشد.به این ترتیب، معنای صدق قضیه درپراگماتیسم تغییریافت. صدق هر گزاره، فقط توسط نتایج عملی آن سنجیده میشود نه در مقایسه با واقعیت خارجی. یک فکر یا عقیده تاوقتی که فقط عقیدهاست، به خودی خودنه صحیح است ونه غلط؛ بلکه فقط درجریان آزمایش و کاربردعملی آن,است که برحسب نتایجی که ازآن نظر گرفته میشود،صادق یاکاذب میشود.
مثلاً«دین» ازنظر« فلسفه ی مدرن » جای بحث نداردچون «علمی» نیست ولی پراگماتیسم آن راباتوجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشردارد(اخلاقی، اجتماعی و غیره)،میپذیرد.درنظر« مکتب پراگماتیسم»،افکاروعقاید همچون ابزارهایی هستندبرای حل مسائل ومشکلات بشر؛تازمانی که,اثر مفیدی دارند، صحیح و حقیقی اندوپس ازآن غلط و خطا میشوند.به این ترتیب عقیدهای ممکن است مدتی به کار آیدوموثر شودواز این رو فعلا حقیقی است؛ لیکن بعداممکن است نتایج رضایت بخش نداشته باشدوآن موقع، به نظریهای باطل وخطا تبدیل میگردد.
بنابراین، حقیقت چیزی ساکن وتغییر ناپذیرنیست؛ بلکه باگذشت زمان، توسعه وتحول مییابد.آنچه در حال حاضرصادق است، ممکن است درآینده صادق نباشد؛زیرادرآینده،افکارونظریات دیگری برحسب شرایط واوضاع جدید،حقیقی شده ومتداول میگردند.تمام امور تابع نتایج است وبنابر این،حق امری است نسبی؛ یعنی وابسته به زمان،مکان مرحله معینی ازعلم وتاریخ است.ماهیچ زمان به حقیقت مطلق نخواهیم رسید.زیراعلم ما، مسائل ماو مشکلات ماهمیشه,درحال تغییر است ودر هرمرحله، حقیقت،آن چیزی خواهد بودکه ماراقادر میساز تابه نحورضایت بخش، مسائل ومشکلات جاری آن زمان را بررسی وحل کنیم
●برای داشتن اطلاعات میتوانید به پانویس ومنابع آن به « ویکی پدیا» مراجعه بفرمائید:
با تفاضیل ذکرشده ازیک شاخه از فلسفه درمیابیم که شاخه های فکری واندیشه ای که درعلوم فلسفه ومنطق ودیگر علوم,که هریک به گونه وروش و شیوه خودتفکری تازه رابه انسان میدهدوطرفدارانی را نیز جذب خودکرده است میتواندبه نوبه ی خوددر نوع پندارآدمیان نیز شیوه ها وروشهای متعدد فکری رانیز بوجود بیآور که همین تفاوتهاوتناقص ها واختلافات فکری رادر بین مردمان ایجاد مینمایدآنکه « ایده آلیسم »رامکتب اندیشه خویش قرارمیدهد بااو که « پراگماسیسم » رامیپذیرد درجدال فکریست وهریک دیگری رانفی مینماید .حال بسیارندافرادی که بدون آنکه به هریک ازاین شاخه های فلسفی, وابستگی یاحتی آشنائی علمی داشته باشنددر زندگی عادی ودرذهن وپندارخود فردی « رئالیسم» یا«آیده الیسم»یا «پراگماسیسم »است و همواره برای عملکردزندگی خودروش هائی مطابق بااین مکتب هارامیگزیند ودرمیانه روی ویاتند روی,بایابدون واقعیت های عینی باشکلهای مختلف فکری چون سود جوئی ومنفعت طلبی یاامثال این زندگی خودرا پیش میبرد.
*ـ اگر پنداری توان پیش بردن مارانداشته باشد همان ِبَّه که زودتررهایش کنیم.*ارد بزرگ
در فرگردهای گذشته نیز بسیارازانواع آدمیان صحبت شدونمونه های فکری باعملکردهای درست وغلطی در زندگی تماماسعی براین داشته ام که,باواقعیت گرائی وبینشی درست به این امرپرداخته واصرار بورزم که باوجود هریک ازمکاتب مختلف فکری,انسان بیش ازهرچیز نیازمنداین است که خودبه صورت شخصی شخصیت خویش رابه بهترین شکل ممکن "بخواهد که بسازد"ودررابطه با آن فکر وپندارهای خودرابه رشد برساندتاقادرباشدبرای اندیشه های خوددرنهایت نمونه باورهاوپندارهای درستی را داشته باشد که درزندگیاو بکار میآیدویاعلوم ومکتبی ازنمونه ی این علوم رابرگزیند تاعملکردی درست رادرزندگی پیگیری کرده وحداق لازدیدگاه یک روشنفکربه دنیاوجامعه وملت وکشوروجهان بنگردچراکه یک انسان روشن بین وروشنفکربسیار بهتر میتوانددر زندگی خودودیگران اثروسودی مثبت داشته باشدتاکسی که به کمترین علوم دانشی درزندگی رضایت میدهد ودرمشکلات وفشارهای زندگی دچارهزاران سوالی میشودکه برای رفع مشکلات خوداورادچار مشکلات عدّیده میکندومتاسفانه آنکه هیچ روشن بینی فکری درستی نداردوبه افکارعام خودراراضی میبینددرداشتن مشکلات خودنیزپرسیدن وسوال کردن وچاره جوئی ازدیگران راگناه کبیره تصورمیکندویاازنظرخواهی درموردزندگی,ازدیگران سرباز میزند یامخالفی دائمی باتمامی علوم مربوط به زندگیست وآنچه باوراوست حقیقت محض زندگی اوبشمارمیرودوکاری نداردکه تاچه حداین باورهاوپندارهادرواقعیت زندگی اعتبارعلمی داشته ومیتوانداورادرزندگی موفق کندالبته همانگونه که گفته شد هرحقیقتی درباوری قادرباشد زندگی انسان راپیش ببرددرست وواقعیت است والبته بایدبه,این نکته,نیزتوجه داشته باشیم که,در باورهای ماتا جائی صدق عمل وشکل عمل پذیرفته خواهدبودکه صدمه ای به,دیگران نیزنرساند ودرپیشُبرد زندگی مانیزسودمندباشد یک انسان روشنفکرحتی,اگردرموردمشکلی ومشکلاتی راه و چاره ای نیزداشته باشدکه نیازبه پرسش نداشته باشدبازمی پرسدوتلاش میکنددیدگاههای دیگران رانیز برنوع مشکلی بداندشاید که چاره راه بهتری رادراین میان بدست بیاوردکه اوبدان توجه نداشته ویاراه آنرا نمیدانسته یا بهتر کارائی دارد .
بی خبر:از « فرزانه شیدا» ____
افسردگی های مرا یارا,بیادمن مَیار
پای پیاده میروم,اما تو بر اسبی سوار
آسوده راهت میروی,اما شکایت میکنی
پس من چه گویم جان من؟از قلب دائم بیقرار؟!
یارادل افسرده ام دارد, شکایت بیشمار
هرگزنشد,دراوج غم, گرددکسی باسینه یار
صحرابه صحرا,دربدر,تنها,بدون همسفر
منهم که تنهامیروم, بی یاوروبی غمگسار
درکام من,ای بی خبر,گر زندگی طعمی نهاد
جز مزه زهری نبود,زهری زتلخی ناگوار
خشم جهان رادیده ام,با ظلم و جوروقهراو
اکنون زعمق سینه ام دارم,زدنیاانزجار!
جز آتش خشمی نبود,یایک جهنم بر دلم
آنراکه تودر قلب خود,نامش نهادی"روزگار"!
دیوانه ای خواهم شدن,گر یاداین دنیا کنم
ای بی خبرازحال ما،مارا به حال خودگذار
____16آبانماه 1362/« فرزانه شیدا» ____
درواقع برای یک روشنفکر مسئله ی پنهان کردن زندگی خودازدیگران معنانداردچراکه چیزی برای پنهان کردن نداردکه,ازگفتن,آن سرباززندولزومی نیست که درتعریف بخشی اززندگی خودبرای یافتن چاره ای درمشکلی یاشناخت نمونه های فکری ازافرادی تمامی ریشه وبن وزیر وبم زندگی خودرادر دست دیگری نهاده,وحتی به گفتن غمهائی بپردازدکه شایدمایل نیست,ازآن بادیگران سخن بگوید والبته,میدانیم که بزرگان اندیشمندان عالم درزندگینامه ی خودچه خودآنرانوشته چه دیگران همواره فقر وثروت ویامشکلات واندوه وغصه هاوشادیها,عشق وشکستها ی,اودرزندگی نیز نوشته شده است وخوداین نمونه ای برای آن است که خواننده ی این زندگینامه بداند که چنین شخصی که,امروزه بعنوان شخص بزرگیا معروف,دردنیا شناخته شده است,همواره واز روزتولددرپر قونبوده است وبسیاری ازآنان سختی هاومشقاتی رادرزندگی داشته اندکه بسیاری ازما نمونه ای کوچک ازآنراهم نداشته وتجربه نکرده ایم,درنتیجه پُرواضح است که ماانسانهادرزندگی خودزکمترین موقعیتها میتوانیم استفاده کنیم تاروزی چون این اشخاص بزرگ نامی برای خوددرجهان داشته باشیم,وپندارهای مانه درشکل رویاهاوآرزوهائی باشندکه قصدرسیدن به آنهاراداریم بلکه پندارهاوباورهائی باشندکه حتما بایدبه,آن برسیم وآنرابرخود ثابت کرده,وشایدروزی الگوی خوبی برای دیگران,درنمونه عملکرزدهای زندگی خودباشیم ومسلم است که,رسیدن به هدفی درزندگی همواره درپی خودتجربیات بیشماری رابه همراه خواهد داشت که قدمهای بعدی مارااستوارتر ورسیدن به,اهداف دیگر ماراقدرت بیشتری میبخشد . وتاجائی که,پندارهای پلیدیازشت وناروارادرذهن واندیشه ی خود جایگزین نکرده باشیم وبه صافی دل وعملکردی نیکو راه زندگی بپمائیم همواره میتوانیم به"برحق بودن راه خود"امیدوار باشیم وحکمت جهان وزندگی خویش را به گونه ای مناسب آموخته خود حمکتی را درپندارو باورخودبپذیریم که درراستای آن قاد باشیم به راه حق ودرست گام نهاده,وزندگی خودودیگران را تحولی ببخشیم وازچاهای مانده درراه بپرهیزیم وازافکار واندیشه ها وپندارهای پلید آدمیانی بدکردار وبدرفتار وبد گفتار بپرهیزیم.
*- پندارهای پلید چاه های ژرفی ست که تشنه خردمندان است .*ارد بزرگ
"تحول" هرآنچه باشدحتی اگر جنبه ی شخصی درنهادوذهن ماداشته باش بازهمچنان"تحول"محسوبمیشودکه باورمادرزندگی ماخواهد بودچراکه نوع پندارهائی که بدنبال موفقیتی مثبت باشدوباورهائی که در آن خودرادرزندگی نیوری حرکت بخشیم وبه خود سازی خود وزندگی خود بپزدازیم هرگزنمیتواند پنداروباوری غلط باشد زیراخودبراین تصمیم هستیم که جزراه صواب وبرحق به راهی کشیده نشویم که مایل به رفتن به,آن راه نیستیم,وکسی که اینگونه عقیده ای رادرزندگی مبنای گامهای خودبداند ودرپندارخویش تنهاخواهان خوبی های زندگی ودوری ازبیراهه هاباشدانقدردرزندگی خویش دقیق وفکور وروشن دیده هست که,راه تازه ای راچون برسرراه خویش ببیندبدون حساب وبدون بررسی وجستجو وشناخت آن کام درآن نگذاردوبه بیراهه هاکشیده نشودباامیداینکه روح وفکرواندیشه وپندارما سرشارازخوبی هابوده,وخواهان جهانی در صلح وآرامش وخوشبختی باشیم وهمواره,در جهت آن ازدرون خانه تامحله واجتماع خودکوشا باشیم.
*- واژه ها سرشاراز پندارهاست ارزش آنهاهمپای زندگی است.*ارد بزرگ
*- پندارودیدمان برروشنایی باشدوراستی ، بدینگونه راه های آینده،روشن استو هموار.*ارد بزرگ
*- آنکه می گوید همه چیزخوب است و بدی وجود نداردباکسی که,همه چیزرااهریمنی می پندارد تفاوتی ندارد.برآیند چنین افکار سخیفی به چاه نیستی گرفتارآمدن است تنها کسانی خوبی راخوب می بینند که بدی واهریمن راباورداشته باشندوازآن پرهیز کنند.*ارد بزرگ
*- آنکه برای وجود خویش ارزشی نمی پندارد،شان و فرکسی رانگه نمی دارد.*ارد بزرگ
*- بزرگترین نابکاری,آن است که,بپنداریم برای آنکه برترین باشیم بایددست به ویرانگری چهره دیگران بزنیم.*ارد بزرگ
*- ریگهای ساحل خرد،نشیمنگاه پندارهای پاک وشبانه توست .*ارد بزرگ
*- رویا پردازی که عملگراهم باشد می تواند سرچشمه دگرگونی های بسیار گردد . *ارد بزرگ
پندار های خواب و بیداری ما اگر ادامه یابند کم کم ساخته خواهند شد . *ارد بزرگ
*- پندارهای پلید چاه های ژرفی ست که تشنه خردمندان است . *ارد بزرگ
*-پندار های پاک در دل و روان آزادگان آشیانه دارد . *ارد بزرگ
●پایان فرگرد پندار ●به قلم فرزانه شیدا
تاشوی از پرتو «حق» مستفیض !
___شاعر:*حسین رخشانفر___
*واژه ها سرشاراز پندارهاست ارزش آنهاهمپای زندگی است.*اردبزرگ
● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد پندار ●
_____ « عمری» ____
آویخته خود را
از سایهی جهان، بهدار
یکتن که میپنداشت
میرسد روزی برایش
یک بوسه همراهِ نامهای
این ماه را که شکست
شبهای ما تیره شد
جزایش را
آویخته خود بر دار
جهانِ شبِ
تاریک بیمهتاب
میپنداشت
خواهد رسید
روز و چه روشن
ماه را شکست
و خورشید، هیچ
لبهای صبح را نبوسید.
_____ « احمد زاهدی »_____
ما باپندارهای خودزندگی میکنیم باپندارهای خودمیخوابیم وباپندارهای ذهن وفکر ودرون واحساس خود زندگی خویشتن را رنگ وجلا میدهیم وصیمات خویش را به مرحله ی اجرا درمیاوریم واینکه چگونه پنداری را در ذهن وفکر وروح وجان واحساس خود در درون سر ودل خود داشته ایم سازنده ی تمامی زندگی ماست وبراین اساس نمونه عملکردهای ما نمونه اندیشه وپندار ماست که ضخصیت درونی وظاهری ما دردنیا ودرنگاه دیگران شکل میدهد,این است که"آدمی" برای,آنکه عملکردی درست ازخوددرزندگی نشان دهدوبرای مثبت ومنفی بودن خوددرزندگی پندرهای درستی رادنبال کندازجمله مسائل مهمی ست که انسان درباره ی خودنمی بایست نسبت به آن بی تفاوت باشد .
*- ریگهای ساحل خرد،نشیمنگاه پندارهای پاک و شبانه توست.*ارد بزرگ *
______ شکوه رستن _____
چگونه خاک
نفس می کشد؟
بیندیشیم
چه ز مهریر غریبی
شکست چهره مهر
فسرد سینه خاک
شکافت زهره سنگ
پرندگان هوا
دسته دسته جان دادند
گل آوران چمن
جاودانه پژمردند
در آسمان و زمین
هول کرده بود کمین
به تنگنای زمان
مرگ کرده بود درنگ
به سر رسیده بود جهان
پاسخی نداشت سپهر
دوباره باغ بخندد ؟
کسی نداشت یقین
چه زمهریر غریبی
چگونه خاک نفس می کشد ؟
بیاموزیم
شکوه رستن
اینک طلوع فروردین
گداخت آن همه برف
دمید اینهمه گل
شکفت این همه رنگ
زمین به ما آموخت
ز پیش حادثه باید
که پای پس نکشیم
مگر که از خاکیم
نفس کشیدزمین
ما چراغ نفس نکشیم ؟
_____ « فریدون مشیری »______
پندارهاواندیشه ما میبایست دردرون ذهن ما نفس بکشندو به هرشکلی که بهانئیشه های درون خود عمل کنیم,اگرآزدانه ازحد,رویاوخیال فراتررفته وبه مرحله ی عمل برسدهمواره,چه برزندگی ماچه بردنیای مابی تاثیرنخواهدبود,حال دانستن اینکه,"انسانهای عملگرا" برای راه زندگی خودچگونه اندیشه وپنداری رادنبال میکنند,نیازبه,داشتن الگو یامکتب یااندیشه های نوینی,ازبزرگان وعالمین جهان داریم که بما بیاموزد که در راستای عملکرد زندگی خود تا کجای مرزها راقادر به رفتن ورد شدن هستیم ودرکجا قادر به شکستن مرزهای اندیشه وپندارخوددرنتیجه همواره برای درستی پندارخود باید با توجه,ودقت عمل کنیم وهدفهای خود را دریابیم تا اندیشه های ما نفسی یافته درروزگار بودن ما زندگی کنند ومانسان را پیش برده به مقصد برسانند .
____ « پرپر »____
قلم را
برزمین بگذار
چو اینجا شاعران را
در دم حیرت
به سلاخ جفا
پر پر شدن باید !
یکشنبه 22اردیبهشت 1387
____«ف.شیدا» ____
مکاتب بسیاری برای انسانها وجوددارد که آدمی بانمونه علایق خودبه نوعی ازنمونه های آن مشغول میشودوازآن نیز تبعیت میکند مانند فلسفه های دینی,فلسفهی عرفانی, متافیزیک... گروهی به منطق وشناخت زندگی,ازراه علوم مختلف,علاقمندند تاازجمیع علومی درحد نیاز ودانش خود باورهاواندیشه های خود رابیافزایند عده ای یک علم راتا پایان دنبال میکنندچون "متافیزیک" وآنراراه,عملکرد فکری وپندارواندیشه خودقرار میدهدبه هرشکل راههای بسیاری وجوددارد که,انسان ازتمام مکاتب دنیا بتواند چیزهائی مثبتی راآموخته وبا نهادن اندیشه وپنداری درکناردیگری,مقایسه دادن وتجه به و تشابهات وحتی باتفکر به تضادهای نوع اندیشه ها,خود برای خودمکتبی فکری وشخصی داشته باشدکه چراباورهاواعتقادات وپندارهای گوناگون یابایک یا چندرشته ی علمی ست یابه یک شاخه,از هزار شاخه های,مکاتب فکری بستگی داشته باشد وهریک بگونه خد ازآن برداشت کرده وعملکردی را درزندگی دررابطه به پندارهای خود برمیگزیند.این انتخاب به خودانسان ونمونه اندیشه ی اوباز میگرددکه به چندمکتب وآئین وعلومی علاقه نشان دهد یابه یک رشته پرداخته آنراالگوی فکری خود کند.
*- رویا پردازی که "عملگرا"هم باشد می تواند سرچشمه دگرگونی های بسیار گردد. *ارد بزرگ
____ « بیدار در خواب »____
دشنه که پوستین پاره کرد
و به رگ رسید
بیدار شد
آن خفته در خود اسیر
لین چه بیداریست و از چه روی
بر فریاد خود
ای فر رفته
در چاه میزنی فریاد..؟
یاران زرد روی سپید پوش دیروز
یا این سیه روی
مردمکان دیروز و
سپیدپوش امروز...!
کنون تو بگوی
این چه برابریست؟
نیست آیا
اشتباهی محض
و نا ممکن....؟
سبزم ای دوست
این گونه می گفتی...!
...پس دست تو کو
ای عدالت گوی دیروز
و.....غارتگر امروز
______ شاعر:« فرهاد آرین »____
*آنکه می گویدهمه چیز خوب است و بدی وجودنداردباکسی که,همه چیزرااهریمنی می پنداردتفاوتی ندارد.برآیندچنین افکارسخیفی به چاه نیستی گرفتارآمدن است ,تنها کسانی خوبی راخوب می بینند که بدی و,اهریمن راباورداشته باشندوازآن پرهیز کنند.*ارد بزرگ *
●حال مکتبی د رفلسفه نیز هست که « پراگماتیسم » نامیده میشود درتوصیح آن در "ویکی پدیا" نیز چنین آمده,است: گاه« پراگماتیسم»و« عملگرایی» یکسان انگاشته میشوندبه،
پراگماتیسم,انگلیسی: pragamatis معنی "فلسفه اصالت عمل" است؛ ولی درسیاست بیشتر
«واقع گرایی »و «مصلحت گرایی» معنی میدهد..پراگماتیسم روشی در« فلسفه ی مدرن»است که با اعتراف به,غیرممکن بودن اثبات بعضی مسائل،آنهارا باتوجّه به کاربردشان درزندگی انسان میپذیرد. طرفداران,این شیوه،خودرا "عملگراو متسامح "میدانند. مخالفین این گروه رامیانه رو(یامحافظه کار)ومنفعت طلب میخوانندازدیدگاه "پراگماتیسم"، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوتها و نظرات ماقواعدی اند،برای, رفتار(پراگمای)ماو«حقیقت» آنها تنهادرسودمندی عملی آنها برای زندگی مانهفته است.از دیدگاه"پراگماتیسم"، معیار «حقیقت »،عبارت است ازسودمندی، فایده، نتیجه و نه,انطباق باواقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز بوسیله نتیجه نهائی آن,اثبات میشود.دولتمردان وسیاستمداران «پراگماتیست» به کسانی اطلاق میشودکه امکانات عملی و مصلحت روز رابرمعتقدات خودمقدم میشمارندوبه عبارت دیگربرای پیشرفت مقاصدخود یاماندن بر مسند قدرت، انعطاف نشان میدهند.
● « تاریخچه »:
پراگماتیسم «فلسفه ای»است که,اول باردرآمریکا پدیدآمدودر تفکروحیات عقلی این سرزمین تاثیر زیادی برجای گذاشت.این فلسفه دراواخرقرن نوزدهم بامتفکرانی نظیر«ویلیام جیمز»و«جان دیوید» به ظهوررسید. به نظراین متفکران، پراگماتیسم انقلابی است علیه «ایده آلیسم»و «آرمان گرایی» کاوشهای عقلی محض که هیچ فایدهای برایانسان ندارد،در حالی که فلسفه پراگماتیسم،روشی است درحل مسائل عقلی که میتوانددر سیرترقی,انسان بسیار سودمند باشد.«ریچاردروتی» فیلسوف آمریکایی، به سنت فلسفی پراگماتیسم آمریکایی تعلق داشت.ولی این فلسفه,در کشورانگلستان با اقبال بیشتری,مواجه شدومعروف است مبنای فلسفی آموزش وپرورش انگلستان شدهاست.مثلاًدین ازنظر فلسفه مدرن جای بحث نداردچون علمی نیست ولی پراگماتیسم آن راباتوجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشردارد(اخلاقی،اجتماعی وغیره)،میپذیرد.
● « فلسفه پراگماتیسم »:
واژه پراگماتیسم مشتق از لفظ یونانی(pragmaو به معنی عمل است. این واژه اول بار
توسط چالرز ساندرزپیرس (Charles sanders pierce)منطق دان آمریکائی به کاربرده شد. مقصود اواز به کاربردن این واژه،روشی برای حل کردن وارزشیابی مسائل عقلی بود.امابه تدریج معنای پراگماتیسم تغییر کرد.واژه پراگماتیسم مشتق ازلفظ یونانی آمریکائی به کاربرده شد.مقصوداو از به کاربردن این واژه،روشی برای حل کردنوارزشیابی مسائل عقلی بود.اما به تدریج معنای پراگماتیسم تغییر کرد.اکنون، پراگماتیسم به نظریهای مبدل شده که میگوید: حقیقت، چیزی است که از دیدگاه انسان، خوب باشد. به سخن دیگر، پراگماتیسم یعنی اینکه درباره هر نظریه یاآموزهای باید بر پایه نتایجی که ازآن به دست میآید، داوری کرد.به نظر پراگماتیستها،اگر عقیدهای به نتیجه خوب و کارآمد برای انسان بیانجامد،باید آن راحقیقی قلمداد کرد.حقیقت چیزی نیست که مستقل ومجردازانسان وجو داشته باشد.ت قبل ازاین، نظریه اصلی ورایج درباره حقیقت این بود که حقیقت امری است جداازانسان؛ چه کسی آن رابشناسد،چه نشناسد.
ام پراگماتیسم قائل به این شدکه حقیقت امرجدایی ازانسان نیست؛ بلکه تنهادلیل برای اینکه یک نظردرست وحقیقی است ویک نظر،باطل وخطا،این است که اولی درعمل به دردانسان بخورد برای او کارآمدوموثر باشدودیگری چنین نباشد.به این ترتیب، معنای صدق قضیه درپراگماتیسم تغییریافت. صدق هر گزاره، فقط توسط نتایج عملی آن سنجیده میشود نه در مقایسه با واقعیت خارجی. یک فکر یا عقیده تاوقتی که فقط عقیدهاست، به خودی خودنه صحیح است ونه غلط؛ بلکه فقط درجریان آزمایش و کاربردعملی آن,است که برحسب نتایجی که ازآن نظر گرفته میشود،صادق یاکاذب میشود.
مثلاً«دین» ازنظر« فلسفه ی مدرن » جای بحث نداردچون «علمی» نیست ولی پراگماتیسم آن راباتوجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشردارد(اخلاقی، اجتماعی و غیره)،میپذیرد.درنظر« مکتب پراگماتیسم»،افکاروعقاید همچون ابزارهایی هستندبرای حل مسائل ومشکلات بشر؛تازمانی که,اثر مفیدی دارند، صحیح و حقیقی اندوپس ازآن غلط و خطا میشوند.به این ترتیب عقیدهای ممکن است مدتی به کار آیدوموثر شودواز این رو فعلا حقیقی است؛ لیکن بعداممکن است نتایج رضایت بخش نداشته باشدوآن موقع، به نظریهای باطل وخطا تبدیل میگردد.
بنابراین، حقیقت چیزی ساکن وتغییر ناپذیرنیست؛ بلکه باگذشت زمان، توسعه وتحول مییابد.آنچه در حال حاضرصادق است، ممکن است درآینده صادق نباشد؛زیرادرآینده،افکارونظریات دیگری برحسب شرایط واوضاع جدید،حقیقی شده ومتداول میگردند.تمام امور تابع نتایج است وبنابر این،حق امری است نسبی؛ یعنی وابسته به زمان،مکان مرحله معینی ازعلم وتاریخ است.ماهیچ زمان به حقیقت مطلق نخواهیم رسید.زیراعلم ما، مسائل ماو مشکلات ماهمیشه,درحال تغییر است ودر هرمرحله، حقیقت،آن چیزی خواهد بودکه ماراقادر میساز تابه نحورضایت بخش، مسائل ومشکلات جاری آن زمان را بررسی وحل کنیم
●برای داشتن اطلاعات میتوانید به پانویس ومنابع آن به « ویکی پدیا» مراجعه بفرمائید:
با تفاضیل ذکرشده ازیک شاخه از فلسفه درمیابیم که شاخه های فکری واندیشه ای که درعلوم فلسفه ومنطق ودیگر علوم,که هریک به گونه وروش و شیوه خودتفکری تازه رابه انسان میدهدوطرفدارانی را نیز جذب خودکرده است میتواندبه نوبه ی خوددر نوع پندارآدمیان نیز شیوه ها وروشهای متعدد فکری رانیز بوجود بیآور که همین تفاوتهاوتناقص ها واختلافات فکری رادر بین مردمان ایجاد مینمایدآنکه « ایده آلیسم »رامکتب اندیشه خویش قرارمیدهد بااو که « پراگماسیسم » رامیپذیرد درجدال فکریست وهریک دیگری رانفی مینماید .حال بسیارندافرادی که بدون آنکه به هریک ازاین شاخه های فلسفی, وابستگی یاحتی آشنائی علمی داشته باشنددر زندگی عادی ودرذهن وپندارخود فردی « رئالیسم» یا«آیده الیسم»یا «پراگماسیسم »است و همواره برای عملکردزندگی خودروش هائی مطابق بااین مکتب هارامیگزیند ودرمیانه روی ویاتند روی,بایابدون واقعیت های عینی باشکلهای مختلف فکری چون سود جوئی ومنفعت طلبی یاامثال این زندگی خودرا پیش میبرد.
*ـ اگر پنداری توان پیش بردن مارانداشته باشد همان ِبَّه که زودتررهایش کنیم.*ارد بزرگ
در فرگردهای گذشته نیز بسیارازانواع آدمیان صحبت شدونمونه های فکری باعملکردهای درست وغلطی در زندگی تماماسعی براین داشته ام که,باواقعیت گرائی وبینشی درست به این امرپرداخته واصرار بورزم که باوجود هریک ازمکاتب مختلف فکری,انسان بیش ازهرچیز نیازمنداین است که خودبه صورت شخصی شخصیت خویش رابه بهترین شکل ممکن "بخواهد که بسازد"ودررابطه با آن فکر وپندارهای خودرابه رشد برساندتاقادرباشدبرای اندیشه های خوددرنهایت نمونه باورهاوپندارهای درستی را داشته باشد که درزندگیاو بکار میآیدویاعلوم ومکتبی ازنمونه ی این علوم رابرگزیند تاعملکردی درست رادرزندگی پیگیری کرده وحداق لازدیدگاه یک روشنفکربه دنیاوجامعه وملت وکشوروجهان بنگردچراکه یک انسان روشن بین وروشنفکربسیار بهتر میتوانددر زندگی خودودیگران اثروسودی مثبت داشته باشدتاکسی که به کمترین علوم دانشی درزندگی رضایت میدهد ودرمشکلات وفشارهای زندگی دچارهزاران سوالی میشودکه برای رفع مشکلات خوداورادچار مشکلات عدّیده میکندومتاسفانه آنکه هیچ روشن بینی فکری درستی نداردوبه افکارعام خودراراضی میبینددرداشتن مشکلات خودنیزپرسیدن وسوال کردن وچاره جوئی ازدیگران راگناه کبیره تصورمیکندویاازنظرخواهی درموردزندگی,ازدیگران سرباز میزند یامخالفی دائمی باتمامی علوم مربوط به زندگیست وآنچه باوراوست حقیقت محض زندگی اوبشمارمیرودوکاری نداردکه تاچه حداین باورهاوپندارهادرواقعیت زندگی اعتبارعلمی داشته ومیتوانداورادرزندگی موفق کندالبته همانگونه که گفته شد هرحقیقتی درباوری قادرباشد زندگی انسان راپیش ببرددرست وواقعیت است والبته بایدبه,این نکته,نیزتوجه داشته باشیم که,در باورهای ماتا جائی صدق عمل وشکل عمل پذیرفته خواهدبودکه صدمه ای به,دیگران نیزنرساند ودرپیشُبرد زندگی مانیزسودمندباشد یک انسان روشنفکرحتی,اگردرموردمشکلی ومشکلاتی راه و چاره ای نیزداشته باشدکه نیازبه پرسش نداشته باشدبازمی پرسدوتلاش میکنددیدگاههای دیگران رانیز برنوع مشکلی بداندشاید که چاره راه بهتری رادراین میان بدست بیاوردکه اوبدان توجه نداشته ویاراه آنرا نمیدانسته یا بهتر کارائی دارد .
بی خبر:از « فرزانه شیدا» ____
افسردگی های مرا یارا,بیادمن مَیار
پای پیاده میروم,اما تو بر اسبی سوار
آسوده راهت میروی,اما شکایت میکنی
پس من چه گویم جان من؟از قلب دائم بیقرار؟!
یارادل افسرده ام دارد, شکایت بیشمار
هرگزنشد,دراوج غم, گرددکسی باسینه یار
صحرابه صحرا,دربدر,تنها,بدون همسفر
منهم که تنهامیروم, بی یاوروبی غمگسار
درکام من,ای بی خبر,گر زندگی طعمی نهاد
جز مزه زهری نبود,زهری زتلخی ناگوار
خشم جهان رادیده ام,با ظلم و جوروقهراو
اکنون زعمق سینه ام دارم,زدنیاانزجار!
جز آتش خشمی نبود,یایک جهنم بر دلم
آنراکه تودر قلب خود,نامش نهادی"روزگار"!
دیوانه ای خواهم شدن,گر یاداین دنیا کنم
ای بی خبرازحال ما،مارا به حال خودگذار
____16آبانماه 1362/« فرزانه شیدا» ____
درواقع برای یک روشنفکر مسئله ی پنهان کردن زندگی خودازدیگران معنانداردچراکه چیزی برای پنهان کردن نداردکه,ازگفتن,آن سرباززندولزومی نیست که درتعریف بخشی اززندگی خودبرای یافتن چاره ای درمشکلی یاشناخت نمونه های فکری ازافرادی تمامی ریشه وبن وزیر وبم زندگی خودرادر دست دیگری نهاده,وحتی به گفتن غمهائی بپردازدکه شایدمایل نیست,ازآن بادیگران سخن بگوید والبته,میدانیم که بزرگان اندیشمندان عالم درزندگینامه ی خودچه خودآنرانوشته چه دیگران همواره فقر وثروت ویامشکلات واندوه وغصه هاوشادیها,عشق وشکستها ی,اودرزندگی نیز نوشته شده است وخوداین نمونه ای برای آن است که خواننده ی این زندگینامه بداند که چنین شخصی که,امروزه بعنوان شخص بزرگیا معروف,دردنیا شناخته شده است,همواره واز روزتولددرپر قونبوده است وبسیاری ازآنان سختی هاومشقاتی رادرزندگی داشته اندکه بسیاری ازما نمونه ای کوچک ازآنراهم نداشته وتجربه نکرده ایم,درنتیجه پُرواضح است که ماانسانهادرزندگی خودزکمترین موقعیتها میتوانیم استفاده کنیم تاروزی چون این اشخاص بزرگ نامی برای خوددرجهان داشته باشیم,وپندارهای مانه درشکل رویاهاوآرزوهائی باشندکه قصدرسیدن به آنهاراداریم بلکه پندارهاوباورهائی باشندکه حتما بایدبه,آن برسیم وآنرابرخود ثابت کرده,وشایدروزی الگوی خوبی برای دیگران,درنمونه عملکرزدهای زندگی خودباشیم ومسلم است که,رسیدن به هدفی درزندگی همواره درپی خودتجربیات بیشماری رابه همراه خواهد داشت که قدمهای بعدی مارااستوارتر ورسیدن به,اهداف دیگر ماراقدرت بیشتری میبخشد . وتاجائی که,پندارهای پلیدیازشت وناروارادرذهن واندیشه ی خود جایگزین نکرده باشیم وبه صافی دل وعملکردی نیکو راه زندگی بپمائیم همواره میتوانیم به"برحق بودن راه خود"امیدوار باشیم وحکمت جهان وزندگی خویش را به گونه ای مناسب آموخته خود حمکتی را درپندارو باورخودبپذیریم که درراستای آن قاد باشیم به راه حق ودرست گام نهاده,وزندگی خودودیگران را تحولی ببخشیم وازچاهای مانده درراه بپرهیزیم وازافکار واندیشه ها وپندارهای پلید آدمیانی بدکردار وبدرفتار وبد گفتار بپرهیزیم.
*- پندارهای پلید چاه های ژرفی ست که تشنه خردمندان است .*ارد بزرگ
"تحول" هرآنچه باشدحتی اگر جنبه ی شخصی درنهادوذهن ماداشته باش بازهمچنان"تحول"محسوبمیشودکه باورمادرزندگی ماخواهد بودچراکه نوع پندارهائی که بدنبال موفقیتی مثبت باشدوباورهائی که در آن خودرادرزندگی نیوری حرکت بخشیم وبه خود سازی خود وزندگی خود بپزدازیم هرگزنمیتواند پنداروباوری غلط باشد زیراخودبراین تصمیم هستیم که جزراه صواب وبرحق به راهی کشیده نشویم که مایل به رفتن به,آن راه نیستیم,وکسی که اینگونه عقیده ای رادرزندگی مبنای گامهای خودبداند ودرپندارخویش تنهاخواهان خوبی های زندگی ودوری ازبیراهه هاباشدانقدردرزندگی خویش دقیق وفکور وروشن دیده هست که,راه تازه ای راچون برسرراه خویش ببیندبدون حساب وبدون بررسی وجستجو وشناخت آن کام درآن نگذاردوبه بیراهه هاکشیده نشودباامیداینکه روح وفکرواندیشه وپندارما سرشارازخوبی هابوده,وخواهان جهانی در صلح وآرامش وخوشبختی باشیم وهمواره,در جهت آن ازدرون خانه تامحله واجتماع خودکوشا باشیم.
*- واژه ها سرشاراز پندارهاست ارزش آنهاهمپای زندگی است.*ارد بزرگ
*- پندارودیدمان برروشنایی باشدوراستی ، بدینگونه راه های آینده،روشن استو هموار.*ارد بزرگ
*- آنکه می گوید همه چیزخوب است و بدی وجود نداردباکسی که,همه چیزرااهریمنی می پندارد تفاوتی ندارد.برآیند چنین افکار سخیفی به چاه نیستی گرفتارآمدن است تنها کسانی خوبی راخوب می بینند که بدی واهریمن راباورداشته باشندوازآن پرهیز کنند.*ارد بزرگ
*- آنکه برای وجود خویش ارزشی نمی پندارد،شان و فرکسی رانگه نمی دارد.*ارد بزرگ
*- بزرگترین نابکاری,آن است که,بپنداریم برای آنکه برترین باشیم بایددست به ویرانگری چهره دیگران بزنیم.*ارد بزرگ
*- ریگهای ساحل خرد،نشیمنگاه پندارهای پاک وشبانه توست .*ارد بزرگ
*- رویا پردازی که عملگراهم باشد می تواند سرچشمه دگرگونی های بسیار گردد . *ارد بزرگ
پندار های خواب و بیداری ما اگر ادامه یابند کم کم ساخته خواهند شد . *ارد بزرگ
*- پندارهای پلید چاه های ژرفی ست که تشنه خردمندان است . *ارد بزرگ
*-پندار های پاک در دل و روان آزادگان آشیانه دارد . *ارد بزرگ
●پایان فرگرد پندار ●به قلم فرزانه شیدا
● پایان جلد هفتم بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *سفر*
●آخرین فرگرد جلد هفتم بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ
● فرگرد سفر ●
_____ « سعدی » ,«دیوان اشعار »______
میروم بادردوحسرت ازدیارت خیرباد
میگذارم جان به خدمت یادگارت خیرباد
سر ز پیشت برنمیآرم ز دستور طلب
شرم میدارم زروی گلعذارت خیر باد
هر کجا باشم دعا گویم همی بر دولتت
از خدابادآفرین بر روزگارت خیر باد
گر دهدعمرم امان رویت ببینم عاقبت
وربمیرم درغریبی زانتظارت خیر باد
گرزچین زلف تو بویی رسد برخاک ما
زنده برخیزم ز بوی مشکبارت خیر باد
گرزمن یادآوری بنویس آنجا قطعهای
سعدیا آن گفتههای آبدارت خیر باد
______ از :« سعدی » دیوان اشعار »______
در دنیای کنونی برخلاف گذشته«سفر» وسفرکردن براحتی وسهولت انجام میشودوانسان باگذر
ساعتی کوتاه خود رادرشهری وکشوری دیگرمی بیند که مسیری طولانی رادرگذشته برای رفتن داشت وبه هفته هاوماههاوگاه سالهای نیز میکشیدکه,آدمی توان رسیدن به جای دوری راداشته باشدوازآنجاکه بسیارنیزمی بایست درراههای میانه چادرزده یااتراق کرده,ومسکن میگزیدند خرج سفر نیززیادبودوباگدردوران در سالهای بعد ماندن وتوقف درمُتل هاوهتلهای میانه راه باعث میشدکه,سفرهابسیارگران تمام شده,وهمین ایستادنهاوتوقف کردنهانیز باعث میگردید که انسان بسیاربیشترازامروزبااهالی مناطق ومحل آشناشودوالبتهاز سوئی,اینکه میگویند:"بسیار سفربایدتاپخته شودخامی"واینکه سفر,انسان راپخته وباتجربه میسازد, بنظر من درآنموقع ودر گذشته ها بیشتر برای مسافر,بارتجربه رابه همراه داشت تاامروزه که باخریدبلیطی از مثلا نروژحدود دوساعت بعددرانگلیس باشیم ویکساعت بعد سوئد و...
___ سفر سوم «*حمید مصدق» ____
هنگام هنگامه سفر بود
من در جنوب نقش جنون دیدم
آمیزه های آتش و خون دیدم
و میل به جنایت
و میل به جنایت تنها
در جان جانیان خطرنک نیست
از چشم من زبانه کشید آتش
این خشم شعله ور
هنگامه سفر
گهواره فلزی دریایی
می بردم آن زمان
تا ساحل جزیره
آغشته با جنون
آنجا برای من
پنداشتی جزیره
ممنوع بوده است
نه نامسکون
در آن جزیره که آنجا
شاید که
سیب سرخ هوشیاری ست
گویا که
گاه فرصت بیداری ست
دیدم که آن جزیره
آبشخور
شگرف هیولای آهنی ست
آن شب
من مست مست بودم
و میل به جنایت
در عمق جان مضطربم
شعله می کشید
ای کاش کور بودم
دیدم شگرف هیولاها
دریای پاک را
آلوده می کنند
گهواره فلزی
دریا هامی برد
این مسافر غمگین خسته را
هنگام بازگشت
آنک جزیره بی من تنهاست
اینک در انحصار هیولاهاست
ای کاش گهواره گور می شد
آنجا طنین خنده و پچ پچ بود
می سوخت جان خسته
این عاشق این حسود
دیدم نهنگ را
کامش گشوده طعمه طلب کن
گهواره فلزی ما
را تعقیب می کند
گفتم
در کام این نهنگ
شاید که ایمنی ست
ایا
این ترس ذاتی من بود
که آن نهنگ گرسنه دریا
از لقمه لذیذ
تنم بی نصیب ماند ؟
می سوختم
در شعله های خشم
خروشان خویشتن
دلاله محبت
عفریته پلید
به پیری نشسته می دانست
در من توان نماند و شکیبایی
می برد دیو را
تا حجله گاه پاک اهورا
آه
ای جانیان لحظه عصیان
رفاقتی
در من نمانده است
نه صبری نه طاقتی
دیدم که دیو بود و فرشته
کز حجله شکسته
قانون برون شدند
اینک
نه جلوه ای ز اهورا
اهریمنند هر دو
عفریته پلید
به پیری نشسته می خندید
من می گریستم
دیدم پرنده را
که زساحل پریده بود
دریا تمام شد
آغاز خشکسالی
خشکی رسیده بود
در من جنوب
یاد آور جنون و جهالت
یاد آور شکوفه هشیاری ست
من با بطالت پدرم هرگز
بیعت نمی کنم
_____ حمید مصدق » _____
بهرشکل,امروزه بیشترسفرهابرای تفریحات تابستانی وزمستانی ست وبااینکه خرج هواپیما وهتل وماندن درشهری وکشورهمچنان باروزگاربالا رفته ولی بازانقدر که مسافردوران گذشته اثروثمر اراین سفر میدیددرامروزه ی زندگی ماکمتر شده است وهرچندکه حتی اگربرای تفریح به مسافرت رفته باشیم بازازاهالی محل جدیدنیز بسیارچیزها میاموزیم,وبسیارندیده هارانیز می بینیم اماپختگی لازمه ی سفری راکه انسان باآگاهی براینکه میرودتابیاموزدتاآشنا شودویاچیزی ببینیدکه برای او جنبه تاریخی ویاآموزشی وفرهنگی وعلمی داشته باشد,چیز دیگری ست.ومن فکر میکنم بزرگان دنیا برخلاف عام حتی "سفر تفریحی" خویش راچون دیگران به تفریح نمیروندکه دراین میان هرچه دیده وشنیده برای,ایشان بیش ازیک سفرومانندآموزشی,ارزشمنداز شناخت آدمیان ودیدن آثارتاریخی موزه ها ونوع فرهنگ واندیشه هاست وبرآن بسیاردقت وتوجه به کارمیرودکه سفر تفریحی اونیزسفری پربارباشدکه وقتی بازمیگرددچون مردم عامی فقط خبرازفلان شهرستان بودم وچه لباسهائی خریدم وچه شهری وچه چیزهاکه دیدم وندیدم یافلان کشور بودم ودر مثلا پاریس برج ایفلش آهنی بودرا...ره آوردسفر خودنکرده,وچون بپرسی سفرچگونه بود؟,ازفرهنگ واجتماع وتاریخ وموزه ونمونه مردمی ونمونه پیشرفتهای روزمره جهانی,آن کشور برای شماخواهند گفت وبنوعی علمی برعلوم آدمی خواهدافزود .
_____ ( اطلـس دنـیا ) _____
دل من خسته,ازاین روزای پررنگ وریاس
خسته ازبازیچه بودن توی دسـت آدماس
یعنی تُواطلـس دنیا جائی پیدانمیشـه
که دل آدماشـم مثله,دل پاک خــداس؟!!
همه جارفتموهـرجا,یه جـوری دلم شکست
هنوزم هیچ نمیدونم دل ِمن مال کجاس!
یه جائی باید باشـه,توُ دنیا, مالِدل ِمن
اونجائی که قلب من باروزگارش همصداس
اونجائی که دل بتونه,کمی,آروم بگیره
اونجا که کلام دلها,با کلامم , آشناس
اونجا که حرف محبت,یه کلام تازه نیس
اونجائیکه عاشقی,مخصوص قلب آدماس!
انگاری دنیای من ,جدای دنیای همه اس
آخه این "غریبه"بودن,خالی ازلطف وصفاس
همه ی عمرم تلف شد, پی این شهرِغریب
هنوزم هیچ نمیدونم دل من مال کجاس
اطلس دنیامگه, شهر محبت نداره
"آخه من هرچی میگردم,نمیدونم که کجاس"!
_____ فرزانه شیدا____
دانستن داستان سفر وسخن ایشان و ره آورد سفر انسانهای بزرگ واندیشمنددر حدقابل توجهی شنیدنی وعلمی ست وآموزنده وهرچه دیده وشنیده باشددانستن آن چه براوچه برماکه شنوندگان او خواهیم بودیاکتاب سفرنامه,وزندگینامه ی اورامیخوانیم,دانش وآموزشی ست که,درهریک علوم اضافه برعلوم,واندیشه ی فکری ماازاین جهت بسیارخوب است زمانی که به سفر میرویم تلاش کنیم همه چیز راازتمامی زوایای یک زندگی درآن شهروکشور ببینیم ونمونه های حتی لباس وغذا وپیشرفتها ونمونه های تکنولوژی آن کشوررا,نه فقط,برای اینکه حرفی برای گفتن برای خویشاوندان واقوام داشته باشیم وهمه چیزرابدرستی وبادقت, ببینیم وتجربه کرده,وخودنیز لذت ببریموهمچنین سعی کنیم ریشه های فرهنگی وریشه های اجتماعی ونوع فرهنگ امروزی آنان با مقایسه با گذشته زندگی وعلت خوردن نمونه ای ازغذاهای مخصوص آنان رانیز علت یابی کنیم بسیار چیزهاست مه بدین طریق میتوانیم بیاموزیم که حتی نمونه ای ازتفکرمردمان آن سرزمین را درگذشته یاحال,ایشان برما معلوم میمندو همچنین از دیدن آثاروتاریخ آنان درهرزمینه ای که بدان علاقمندیم حال میخواهد نمونه های ساختمانی دوران بسیار قدیم تاریخی وموزه باستانی باشدیا نقاشی مدرن وعکاسی و..از دیدن آنچه دیدنی ودانستنی ست حتمااستفاده کرده بدیدارهمه برویم علت هاومعلول های موجودرفته ومورداستفاده ی هرچیزی رابپرسیم وبررشد فکری وهمچنین دانشهای عملی خودنیز به, ین طریق بیافزائیم,چون هیچ چیزدرجهان دیروز وامروزبی علت نبوده است وحتی نمونه قاشقهای چوبی مثلا کشورچین وژاپن که تنهادوچوب ساده ومعمولیست وطریقه ی نگاهداشتن آن همبرای همگان استادی میخواهدوتمرین وعلت استفاده ازآنهم,بی دلیل نبوده چراکه, اکثرغذاهای ایشان ازنمونه غذاهائی است که راحت ترباچوب برداشت میشودوحتی برنج دم کرده ی آنان نیز معمولا انواعمختلفیدارد وبعضی نیزبرنجی چسبناک است که براحتی باچوب برداشته میشود,واین کمترین چیزیست که چون بپرسی برایش تاریخ, آنرا هم میتوانند باتمام علت ومعلولهابه شمابگویندوگاه لازم نیست سفری دوربرویم تاازیک ژاپنی ویتنامی وچینی بپرسیم که علت استفاده ازاین چوب یا«لباس کیموُنوی» شماچیست که درپیرامون خود نیز هستند انسانهای دیگری که ازکشورهای دیگرآمده وهمسر دوست ماهستند ویادرشهرما بعنوان توریست وگردشگرآمده اند یادرسفرهای بین شهری خودمادر کشوری که هستیم یازندگی میکنند یامسافرندوازاینگونه اطلاعات میتوانندبا آنچه خودمیدانید برای ما نیز بگویند وبردانش ما درمورد بسیاری از علتها بیافزایند.بزرگان نیزمیگویند: پرسیدن عیب نیست , ندانستن عیب است.حتی اگربه خط جاده کشورهاهم فقط نگاه کنیدبرای مثال خطوسط جاده ها نروژ زرداست وسوئد سفیدرنگ است که درست,در وسط مرززمینی دیدن اینکه کجای جاده ناگهان مرز سوئدونروژ جدامیشود چیزیست که شاید کمترکسی بداند یاوقت صرف کندکه به آن خط نگاه کند تا بداند دقیقاکجا واردکشور دیگر شدهوهمینکه وارد شودبرای اوکافی باشدونیاز نداشته باشدبداندوآن محل ونقطه درکدامین شکل وطبیعتی بودبرای من این نمونه هاهمیشه مهم وجالب بوده وهست وازآنجاکه مرزهای نروژوسوئد چندین وچند مرززمینی ودریائست که دروسط یک پلدر منطقهای بسیار زیبااز لحاظ طبیعی بادریائی زیر آن وکشتیها موقایق هایمیان آن با فاصله ای زیاد میان پلودریا منظره ای آنقدر باضفا سبز ودیدنی ست که نگاه را براستی جذب خود میکندودریکی ازاین مرزها خط جاده درست درمیانه پل اززرد تبدیل به سفیدمیشودوشما از نروژ واردسوئد میشویدواین فقط یکی ازمرزهای مابین آنهاست ودرطبیعت زیبائی این پل بروی آب قرار گرفته است که خود بنوعی شاهکار طبیعی ازخلقو هنر خداوندی ست ونمونه ای ارزشمندودیدنی اززمین ودریاوجنگل وآسمان
__ (خط جاده)__
من مسافری غریبم،توی جاده های تنها
توی کوله بارعشقم ، نمونده قراری برجا
همه ی شبهای رفتن ، بدون صبح سپیده
اشکای نگاه وقلبم و(خط جاده)رو کشیده!
انگاراز نگاه دنیا،بی تو بودن یه گناهه
روزائی روداده برمن، که مثه شباش سیاهه!
افتاده اسم منو تو ،انگار ازدست محبت
تادلم تنهابمونه * توی جاده های غربت !
نمیدونم تو کجائی! منکه آواره ی دهرم
هنوزم با بیقراری ،دنبال (دلم)میگردم!
دلمو من جاگذاشتم ! وقتی راه ما(دوتا) شد!
آخه دل بامن نیومد،وقتی دنیامون جدا شد!
من ولی یه چش براهم, که امیدش یه سرابه
دیدن دوباره ی تو،مثه رویا توی خوابه!
بی توتنهائی چه سخته،از تو ُ کوچه هاگذشتن
کسی رو شونه به شونه ،واسه دردودل نداشتن!
آخه دنیا هم دروغه! مثه خنده های غمگین
که میادرو لب می شینه،که بده به لبها( تمرین*)!
تابهت بگه دروغی : گریه هات،واسش غریبه!
امااین دروغ محضه! خنده اش هم یه جور فریبه !
ولی انگار از نگاهش ، باتو بودن یه گناهه
روزائی رو داده برمن که مثه شباش سیاهه
همه ی شبای رفتن،بی تو،بی صبح سپیده
قطره اشکام توی رفتن،(خط جاده)رو کشیده!
ده شهریور ۱۳۸۲ اول سپتامبر ۲۰۰۳
____فرزانه شیدا ____
پرسیدن ازعلت استفاده,ازمثلا چوب غذای ژاپنی وچینی درجایگزین قاشق معمولی ونمونه لباسهای سنتی یاحتی نحوه سلام کردن واینگونه چیزها که برای ماتازه گی داردیامثلا درتلوزیون وفیلمهای ایشان دیده ایم وعلت رانمیدانیم از, کمترین سوالاتی ست که پرسیدن آنهم حتیآموزشی بما میدهدشاید بگوئیددانستن همه چیزبرای زندگی ضروری نیست وشاید درمواردی نیز این گفته درست باشداما اینگونه بنگرید که وقتی انسان ضرروت دانش اینگونه چیزهای کوچک وبزرگ رادرک میکندکه بناگاه مجبور شودبرای آن چیزازاطلاعات خوداستفاده کندواین نیزدرزندگی ما پیش میآید که,زمانی به چنین جائی برسد وتازه بفکر چاره بیافتد من خودهرآنچه درطی زندگیم آموخته ام,درمیان این نوشتارها درجای لازم ازآن استفاده کردم وداشتن اطلاعاتی درزمینه های مختلف فرگردها بی آنکه حتی خود توجه کرده باشم چقدرچیزها دیده یایاد گرفته بودم,درنوشتن این کتاب بسیاری به یاری من آمدونیازی نداشتم که درموردی باخو فکرکنم که حال,ازچه کسی که بپرسم وآنچه راکه نیاز به گفتن آن رااحساس میکردمواطلاعات کاملی ازآن نداشتم,نیز تحقیق کرده وبرنوشته های خودافزودم وهمینکار بریادگیری بیشتر من نیزدربسیاری موارد موثر بودوخیلی چیزها رانیزدرهمین رابطه مجددچیزهائی رایادگرفتم که شاید بعدازاین کتاب دیگر موردی پیش نیاید که,ازآن استفاده کنم اما دانشتن هرجیزی هرچه باشد مضر نمیتواندد باشد وبدنبال تحقیق وپرسش ازمردم رفتن هم خود نوعی ازشکل آموزش است که چون خبرنگاری باجمیع اطلاعات خودیک بخش روزنامه راازاین پرس وجوهابامردم مختلف وافکار مختلف حتی درشهرخود روزنامه ومجله ای رادرصفحه ای به اینگونه به,دانش آن درموارد مختلف بررسی خود,اختصاص میدهدوازهمینگونه مقاله ها وکتابهاست که افرادی که دسترسی به مردم دنیا درروزانه ی خودندارندمیتوانندازآن استفاده کرده برعلم خودبیافزایندوچیزهای جدیدتری بیاموزند,ومنابع خوبیست برای برای مردم عادی که درموقع نیاز,درمانده میشوندکه حال,ازکِه بپرسم,یاکجا راه بیافتم,ومثلا یک ویتنامی وژاپنی راپیداکنم ودرحالتی که روزانه حتی درمحیط بسته خانه یادرسفرمسیراداره ومحل کاردر شهرودر ترابری روزانه ی خودبسیارندچیزهائی که میشودآموخت وهرگز به آنها هم توجهی نخواهد داشت تا لزوم آن اورا مجبور به اینکار کند.این نمونه ازدانش همواره وقتی وسعت بیشتری پیدامیکندکه ازشهری به شهردیگریاازکشوری به کشوری دیگرسفر میکنیم,ومیبینیم که طریقه ی زندگی هرکس وراه وروش وسیستم واندیشه,ودلایل تفاوت بامایابادیگرمکانهاچه,دلیلی داردیاریشه چیست و..این است که میگویند,آنکه بسیارسفرمیکند بسیارانسانهارا نیزمیبیندوتجربیه این سفردرهر زمینه ای چه لباس آن محل وغذاوفرهنگ وتاریخ باشدچه دیدن ساحل دریای آن بامردم مختلف وتورسیستهای فراوان خوددرجای خودهریک ,ازآن دانش بسیاری رامیشودبه انسان بدهد وگاهی حتی فقط نگاه ودقت دربعضی موارد کافیست تاانسان چیزهائی ببیند وبیاموزدکه روزی بی شک بدرداو خواهد خوردحتی اگرمورد روزانه نداشته باشدولی شایدزمانی ب دانش آن بتواندمثلابه دانشجوئی اطلاعاتی برساندکه نیازمند آن است,ازاین روست که همواره درهمه ی ممالک دنیادانشجویان بیشترین طبقه ی روشنفکر مردمی را تشکیل میدهند چراکه نظام دانشجوئی ایشان رامجبوربه تحقیق دردانشهای مختلف میکندواستادان با نمونه ی تزهائی که درپایان هر دوره ی تحصیلی ازایشان میخواهندهریک رابسوی دانش بیشتری راهی کرده,وبرعلم ایشان بیشتر وبیشتر افزوده میگردداگرچه که درزنگی یک انسان عامی بیرون ازدانشگاه,نیزمیبایست نمونه دانشهائی نیزباشدکه لازمه ی آن تنهاکنجکاوی ماومیل به دانستن ماست,درغیراینصورت اگر هزاران بارهم فقط سفر کنیم که بتوانیم به,اینوآن بگویئم اینجا وآنجا رادیده ام,وتعداد شهروکشور بشماریم بی آنکه توشه ای,ارزشمندازاین سفربرداشته باشیم سفری تنهابرای,اتلاف وقت بوده است واگرچه,استراحت فکری نیزبرای,انسان نوعی نیازمندیست تافارغ ازاندیشه هافقط تفریحی داشته,وروح وفکرخودراآزادبگذارامایادگیری بسیاری ازچیزهانیزبصورت اکتسابی است که نیاز به اشتغال فکری بیش ازحدنیزدرآن نیست واماچه خوب است که,ازاین موقعیتهابرای یادگیری نیز استفاده کنیم نه,اینکه دراتاق هتل راببیندیم وبنشینیم تاریخ آن کشور رابخوانیم که اینکاررا درخانه خودهم میتوانیم انجام دهیم وبهتر است در شهرستانی وشهری وکشوری بادیده ای هشیارتر وکنجکاو تروجستجو گری تلاش کنیم ببینیم وبشنویم وبیاموزیم ودانستنی های ارزشمندی را به همراه خود آورده توشه ی سفری باارزش باخود همراه داشته باشیم واز تجربیات همگان ونوع زندگی دیگران نیز چیزهائی آموخته و خودنیزدرزندگی خویش ازانواع دانشها بهره مند شویم.
*- ره آورد سفر,در درون آدمی، به جز خردو پیشرفت نیست.*ارد بزرگ
*در کنارمان دلبرهست واگر نیست ،در سفر رسیدن به اویم.پس تنهای وجود ندارد.*ارد بزرگ
پایان جلد هفتم●فرگرد سفر● نویسنده: فرزانه شیدا●
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *اشک*
اشک
در میان قطره ها
در شوری اشک
در خیسی ورق
در ناتوانی قلم
بر نمناکی کاغذ
در بیصدائی محض
قلبی آب میشود
آنگاه که
"عشق"
چون نسیم
از پنجره ره میگشاید
و همنفس باد میگردد
دیگر برای سرودن
بهانه ای نیست
از حرف تهی
ازاشک سرشارم.
ف.شیدا ¤¤¤
●بعُد سوم آرمان نامه اُردبزرگ
● فرگرداشک ●
درفرگردهای پیشین بسیارازاحساسات طبیعی بشری,ونیازبه,داشتن ووجوداین احساسات درقلب وروح وذات بشرسخن گفتیم,وبراین مسئله نیزتکیه داشتیم که,هریک ازاین احساسات ششگانه که خالق بر مخلوق بخشیده است برای دفاع,ازخودودرون خوداست وحتی روزنه اشک رابه مردوزن,اگر به یکسان بخشیده است به حیواناتی نیزداده است وبه گُل نیزنموداراشک بمانندعرق وشبنمی ست که باعث طراوات روح گل میشود."اشک "نیز باعث طراوات روح میگردد چه درغم,باشد,چه در شادی که,درهردو شکل "تخلیه روحی"انسانی ست ازاندوه ویاحتی ذوق و شادی.در فرهنگ تمامی جوامع دنیااین نیز متاسفانه تامدتهاجاافتاده بودکه پسریامردگریه نمیکند ولی پیشترنیز گفتیم که,اگرچنین بودخداوند,روزنه ی اشک وگریستن واحساس درونی اشک ریختن را که نوعی تحریک شیمیائی درداخل درون بدن است که ازدرون منشا گرفته و تبدیل به اشک میشود, شاید بگوئید همین اشک باعث تمیز شدن دیدگان ماازگردوخاک ودرهنگام فرورفتن چیزی کوچک به داخل چشم مت نیز هست تا بوسیله آن چشمعکس العمل نشان داده بتواند بااشک جسم اضافی خارجی رااز درون چشم ماخارج کنداین نیز درست است ,امابااحساس درونی آدمی که تبدیل بهاندوه شده وتولید اشک میکند وانسان بغض کرده,واشک سرازیر میشودکه باعث "اشک ریختن"میشود پس چگونه میشودبااحساسی که تولید میشود مخالفت کردوگفت چنین احساسی راخداوندبه پسران و مردان نبخشیده است ؟ واگر اشکی هست برای زنان است ومرد میبایست قوی باشد!که این تنها چشم بستن برحقیقت است وباید پذیرفت ,که خداوند اشک رابرای آن آفرید که انسان وموجودات قادر باشنداندوه درون خودراازدل به بیرون ریخته,وبا"التیام روحی"خودازاین طریق خودرااز فشارهای زندگی وغمهای دنیاخالی کنند که,البته,ازدیادهریک,ازاین احساسات برای,انسان نیزبمانند تمامی چیزهای دنیا عامل صدمه وآسیبی خواهد بود. برای بشر نیزازدیاد بیش ازحداحساساتی باعث ناراحتی های روحی وجسمی میگرددامابهرشکل آدمی درطغیان احساس غم وشادی خوداز سوی خداونددارای قطره های اشک دردرون احساسی درروح وقلب وروزنه ای درچشم است تاقادر باشد خود راآرام کند.*ارد بزرگ نیز میفرمایند که:
*- آدمهای بزرگ واندیشمند ، بسیار شک می ریزند .ارد بزرگ
وعلت آن بوضوح مشخص است که انسانهای بزرگ واندیشمندقادربه دیدن ودرک چیزهای بیشتری درپیرامون خودودردنیا,هستندودیده دل وروح واندیشه ی آنان همواره,باعث میگرددبیشتری نه برخود که بردنیای خودوانسانهای همزمان باخودرابادل,بکشندواگرانسانهائی بودندکه,قادر بدرک این گونه احساس وشناخت واقعی دنیای اندیشه,وذهن ایشان نبود,امروزه انسان دراینهمه راحتی ورفاه زندگی نمیکردکه این رفاه این رشد وپیشرفت جوامع به اشک وخونِ دل وعرق جبین بزرگانی به,آنهارسیده است که برای ماتلاش بسیارکرده اندودرگذران روزوعمرخود,وجود خودرا وقف زندگی بهتر برای همگان کردندو خودِ خویش رامتعلق بدنیادانسته وتنها برای خودنمیخواستندوبرای خودزندگی کردن وبرای بودن خوددریک خودخواهی بمانندعوام"هدف زندگی"را درمشغول بخود بودن ,قرارنداده ودنیای ایشان سرشارازهمگانی بودهرچه میبکردند بهره ی آن به همگان نیز میرسیده ورسیده است, واحساس واندیشه خویش راچه,درعمل بااختراع وکشف وآثارخودچه,درشعروکتاب ونوشتاراندیشه های خویش بانسانهای دیگربه,ازمغان داده اندوهدف ایشان این بوده است که,هرچه,دانسته ومیدانندوقادر به ساخت آن هستند درهرشکلی باشد چه اندیشه ای نوین چه شعری چه کشفی دراختیارمردم نیز قرارداده واندیشه های خودرابدنیانیز منتقل کرده و میکنندوحتی,راحتی دنیاامورزی مردمان رانیزدرسختی زندگانی ومشقت وتلاش شبانه روزی زندگی خود درزندگی روزمره ی مردمان یاباساخت بهترین,مکانات رفاهی یا با انتقال اندیشه ها وآثار خود,به هریک ازماهدیه داده وهمواره نیز این راه را ادامه میدهند.
¤¤¤ ترانه آبی از:احمد شاملو »¤¤¤
قیلوله ناگزیر
در طاق طاقی ِ حوضخانه،
تا سالها بعد
آبی را ...
مفهومی از وطن دهد.
امیر زاده ای تنها
با تکرار ِ
چشمهای بادام ِ تلخش
در هزار آئینه شش گوش ِ کاشی.
لالای نجوا وار ِ فـّواره ای خرد
که بروقفه ی
خواب آلوده اطلسی ها
می گذشت
تا سالها بعد
آبی را ، مفهومی
ناآگاه ...
از وطن دهد.
امیر زاده ای تنها
با تکرار چشمهای بادام تلخش
در هزار آئینه شش گوش کاشی.
روز ... بر نوک پنجه می گذشت
از نیزه های سوزان نقره
به کج ترین سایه،
تا سالها بعد
تکـّرر آبی را...عاشقانه
مفهومی از، وطن دهد
طاق طاقی های قیلوله
و نجوای خواب آلوده
فــّواره ئی مردد
بر سکوت اطلسی های تشنه،
و تکرارنا باورِ
هزاران بادام ِتلخ
در هزار آئینه شش گوش کاشی
سالها بعد... سالها بعد
به نیمروزی گرم... ناگاه
خاطره دور دست ِ حوضخانه.
آه امیر زاده کاشی ها
با اشکهای آبیت
¤¤¤ از:احمد شاملو »¤¤¤
دراین میان روح واندیشه واحساس آدمیان چه درعوام وچه درمیان مردم خاص زندگی سازتمامی مادردنیابوده است وبارهانیز گفتیم کمترین اندیشه وفکرواحساس مابرشماربسیاری ازمردم میتوانداثرگذارباشدوبرای مثال کسی که بادعواوناراحتی ازخانه خارج گردیده هم اهالی آن خانه,هم,اوهم تمامی کسانی که درمجاورت وروبروی این شخص قرار میکیرند وبه شکلی بااو سروکار دارندتحت تاثیر خلق وخوی درهم روزانه ی او که چه,درسکوت وتاثرباشدچه دربداخمی وبدخلقی چه,هرنوع عکس العملی که انسان,درموقع اندوه وخشم نشان میدهد,قرارخواهند گرفت لذامی بایست براین نکته نیز درهمینجا اشاره شودکه طغیان احساس واندیشه است که شاهکاروکشفی می آفریندویارویدادوفاجعه ای رادردنیای پیرامون ماودرکل جهان سبب میشودوزایش وتولیدوساخت اندیشه های نوعملی وتئوری,امکاناتی درسطح تولیدات وساختارچیزی وچیزهائی وهمچنین, باعث انجام شدن خوبی وبدی هائی درسطح جوامع ودرنهایت بردنیامیگرددکه بر مانیزاثر گذارخواهدبود.
¤¤¤ آن ِ زایش , از: احمد زاهدی » ¤¤¤
شعری برای نوشیدن
جامی که سرکشیدنِ تقدیر است
خودم، تجویز کرده برای دکتر
سنگ، بیهوا تاب/ در هوا دنبالِ…
کبوتری در آب جان میکند
و آبی انعکاسِ آسمان است
یا دریا/ برعکس
«چه فرقی میکند؟»
مهم آبیاست که میخورده
از هرکجا حالا... حالا که مرده.
آب، شعر میشود
کبوتر قربانی
و شاعر، مینوشد
جامی برای قربانی
زبان، خیسِ شعر است
و کبوتر باز
رفعِ عطش کرده باشد انگار، میپرد.
گنبدِ خورشید پایینتر
آسمان، آبی است
در آبِ حوضِ کنارِ من
شعری میتابد انگار
از آفتاب.
¤ « احمد زاهدی » ¤
دراین میان احساس من به,عنوان یک فردمیتواند برای تمامی آنان که بامن هستندوبامن برخورد میکنند وحرف ونگاه واحساس ویا نوشته وکتاب منِ نوعی رامیخوانندنیزهمانقدراثر خواهد داشت که اکنون شما با خواندن من دراین کتاب به فکرواندیشه های خودمشغول شده وبه بالاوپائین کردن نظریات وسخن وافکار من یا خود پرداخته وبه بررسی راستی ودرستی آن چه ازدرون خود وافکارخود باشدچه من می پردازید.درنتیجه میبینیم که, چه من شاعر باشم چه نویسنده هم اکنون بنوعی درزندگی شما بوده ام,چه درقید حیات باشم چه پس ازمرگ من شما اینرابخوانید بهرحالبااین کتاب بااین نوشته ویاباشعری وبه همین شکل شمادرخانه ومحل کاروپارک وهرجاکه الان این نوشته رامیخوانید حضوری دراین دنیاداریدکه باتمام کردن خواندن این نوشته بافکروافکاخود به دنیای روزمره خودباز میگردیدوممکن است لحظاتی بعدهرچه خواندیدرانیز فراموش کنید یااینکه درخودهمچنان بفکرآن باشید,اماهرچه هست امروزودرلحظه ای که بااین نوشته سرکردیدچیزی برآنچه که نخوانده,بودیدافزودیدودر تائید ونفی من نیز باخودبه فکر فرورفته ودنیارانیز در نگاه اندیشه خو دردردون خودبررسی کردیدوشاید بیاداشکهای زندگی خودیاکسی افتادید که دوستش داشته ایدکه شایدروزی به شکلی اورااندوهگین وخشمگین کرده اید وباعث گریستن اوشده اید, مقصود من این است که دنیاتحت تائیرهرچه من میکنم,وهرگونه که من ویاشمافکر میکنیم به هاتمان شکل نیز,روزماوروزاطرافیان ماراشکل میگیردوحتی شکل ونوع احساسات ناشی ازآن دربُعد وسیعتریبه جامعه وجوامع دیگرنیزمنتقل خواهد شد.اگر فکرواندیشه ای وکاری راکه, انجام دهیم که همگان قادربه بهره برداری مثبت ازآن نیز باشندیاحتی تاثیری منفی بردنیائی بگذاردهرچه هست ,خواه به خنده ای باشد خواه به اشکی, خواه مثبت ویا منفی, درهرشکل که مادرروحیه ورفتار خود درآنروزهستیم به همان شکل نیز بردنیای ما تاثیر گذاراست ودیگران رانیز تحت تاثیر خودقرارمیدهد.امید که بودن مادرهمه ی روزهای زندگی وحضور مادردنیابرای همه,همیشه,وهمواره,گرمی دهنده ویاری دهنده مردمان اطراف ما زندگی ماودنیای ماباشد.حتی اگردرقالب سخنی وشعری اندوهی راباخواندن قطعه ای وگفتم جمله کوتاهی باعث شده باشیم که باخودبیاندیشددراین احساس تنها نبوده ام, یااگر روزی بارانی براحساس ودل وچشم مابودوکسانی نیزروزهای بارانی داشته اندوبد نیست همواره,بخاطر بسپارم که روز بارانی هرکسی بازخورشیدوآبی آسمان رابه دگرباره برخود خواهدددوباره پس ازهرباران آفتاب وخورشیدی آسیمان آبی افتابی رابرمامیبخشدبه همانگونه وچون همیشه بازبرای هرکسی نیزدوباره چنین خواهد شد.وبااین فکرروحیه ی دوباره خودرادرزندگی باز یافته وامید وتلاش خودرابرای ادامه زندگی وادامه ی راه زندگی مجدد,بکار گیریم .
¤¤¤ ابری ¤¤¤
دیگر اما صدای نغمه ی اندوهم
را در پرواز های تنهائی
سر نخواهم داد
دیگر بر شاخ درخت سبز امید
جستجوی نخواهم کرد
میوه های شادی را
دیگر بر رخسار ه آبی ِحوض
نمی جویم.
خورشیدِ تابناک ِآتشین را
دیگر بی تو نمیخوانم
نمیخندم ...نمیگریم
آسمان پروازم ابریست
روزگارم غمناک
قلب من بارانی
¤¤¤«از فرزانه شیدا»¤¤¤
*- آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند .ارد بزرگ
*- میان اشک مرد و زن فاصله و بازه ای از آسمان تا زمین است .ارد بزرگ
*- یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست .ارد بزرگ
●پایان فرگرداشک ● نویسنده:فرزانه شیدا
در میان قطره ها
در شوری اشک
در خیسی ورق
در ناتوانی قلم
بر نمناکی کاغذ
در بیصدائی محض
قلبی آب میشود
آنگاه که
"عشق"
چون نسیم
از پنجره ره میگشاید
و همنفس باد میگردد
دیگر برای سرودن
بهانه ای نیست
از حرف تهی
ازاشک سرشارم.
ف.شیدا ¤¤¤
●بعُد سوم آرمان نامه اُردبزرگ
● فرگرداشک ●
درفرگردهای پیشین بسیارازاحساسات طبیعی بشری,ونیازبه,داشتن ووجوداین احساسات درقلب وروح وذات بشرسخن گفتیم,وبراین مسئله نیزتکیه داشتیم که,هریک ازاین احساسات ششگانه که خالق بر مخلوق بخشیده است برای دفاع,ازخودودرون خوداست وحتی روزنه اشک رابه مردوزن,اگر به یکسان بخشیده است به حیواناتی نیزداده است وبه گُل نیزنموداراشک بمانندعرق وشبنمی ست که باعث طراوات روح گل میشود."اشک "نیز باعث طراوات روح میگردد چه درغم,باشد,چه در شادی که,درهردو شکل "تخلیه روحی"انسانی ست ازاندوه ویاحتی ذوق و شادی.در فرهنگ تمامی جوامع دنیااین نیز متاسفانه تامدتهاجاافتاده بودکه پسریامردگریه نمیکند ولی پیشترنیز گفتیم که,اگرچنین بودخداوند,روزنه ی اشک وگریستن واحساس درونی اشک ریختن را که نوعی تحریک شیمیائی درداخل درون بدن است که ازدرون منشا گرفته و تبدیل به اشک میشود, شاید بگوئید همین اشک باعث تمیز شدن دیدگان ماازگردوخاک ودرهنگام فرورفتن چیزی کوچک به داخل چشم مت نیز هست تا بوسیله آن چشمعکس العمل نشان داده بتواند بااشک جسم اضافی خارجی رااز درون چشم ماخارج کنداین نیز درست است ,امابااحساس درونی آدمی که تبدیل بهاندوه شده وتولید اشک میکند وانسان بغض کرده,واشک سرازیر میشودکه باعث "اشک ریختن"میشود پس چگونه میشودبااحساسی که تولید میشود مخالفت کردوگفت چنین احساسی راخداوندبه پسران و مردان نبخشیده است ؟ واگر اشکی هست برای زنان است ومرد میبایست قوی باشد!که این تنها چشم بستن برحقیقت است وباید پذیرفت ,که خداوند اشک رابرای آن آفرید که انسان وموجودات قادر باشنداندوه درون خودراازدل به بیرون ریخته,وبا"التیام روحی"خودازاین طریق خودرااز فشارهای زندگی وغمهای دنیاخالی کنند که,البته,ازدیادهریک,ازاین احساسات برای,انسان نیزبمانند تمامی چیزهای دنیا عامل صدمه وآسیبی خواهد بود. برای بشر نیزازدیاد بیش ازحداحساساتی باعث ناراحتی های روحی وجسمی میگرددامابهرشکل آدمی درطغیان احساس غم وشادی خوداز سوی خداونددارای قطره های اشک دردرون احساسی درروح وقلب وروزنه ای درچشم است تاقادر باشد خود راآرام کند.*ارد بزرگ نیز میفرمایند که:
*- آدمهای بزرگ واندیشمند ، بسیار شک می ریزند .ارد بزرگ
وعلت آن بوضوح مشخص است که انسانهای بزرگ واندیشمندقادربه دیدن ودرک چیزهای بیشتری درپیرامون خودودردنیا,هستندودیده دل وروح واندیشه ی آنان همواره,باعث میگرددبیشتری نه برخود که بردنیای خودوانسانهای همزمان باخودرابادل,بکشندواگرانسانهائی بودندکه,قادر بدرک این گونه احساس وشناخت واقعی دنیای اندیشه,وذهن ایشان نبود,امروزه انسان دراینهمه راحتی ورفاه زندگی نمیکردکه این رفاه این رشد وپیشرفت جوامع به اشک وخونِ دل وعرق جبین بزرگانی به,آنهارسیده است که برای ماتلاش بسیارکرده اندودرگذران روزوعمرخود,وجود خودرا وقف زندگی بهتر برای همگان کردندو خودِ خویش رامتعلق بدنیادانسته وتنها برای خودنمیخواستندوبرای خودزندگی کردن وبرای بودن خوددریک خودخواهی بمانندعوام"هدف زندگی"را درمشغول بخود بودن ,قرارنداده ودنیای ایشان سرشارازهمگانی بودهرچه میبکردند بهره ی آن به همگان نیز میرسیده ورسیده است, واحساس واندیشه خویش راچه,درعمل بااختراع وکشف وآثارخودچه,درشعروکتاب ونوشتاراندیشه های خویش بانسانهای دیگربه,ازمغان داده اندوهدف ایشان این بوده است که,هرچه,دانسته ومیدانندوقادر به ساخت آن هستند درهرشکلی باشد چه اندیشه ای نوین چه شعری چه کشفی دراختیارمردم نیز قرارداده واندیشه های خودرابدنیانیز منتقل کرده و میکنندوحتی,راحتی دنیاامورزی مردمان رانیزدرسختی زندگانی ومشقت وتلاش شبانه روزی زندگی خود درزندگی روزمره ی مردمان یاباساخت بهترین,مکانات رفاهی یا با انتقال اندیشه ها وآثار خود,به هریک ازماهدیه داده وهمواره نیز این راه را ادامه میدهند.
¤¤¤ ترانه آبی از:احمد شاملو »¤¤¤
قیلوله ناگزیر
در طاق طاقی ِ حوضخانه،
تا سالها بعد
آبی را ...
مفهومی از وطن دهد.
امیر زاده ای تنها
با تکرار ِ
چشمهای بادام ِ تلخش
در هزار آئینه شش گوش ِ کاشی.
لالای نجوا وار ِ فـّواره ای خرد
که بروقفه ی
خواب آلوده اطلسی ها
می گذشت
تا سالها بعد
آبی را ، مفهومی
ناآگاه ...
از وطن دهد.
امیر زاده ای تنها
با تکرار چشمهای بادام تلخش
در هزار آئینه شش گوش کاشی.
روز ... بر نوک پنجه می گذشت
از نیزه های سوزان نقره
به کج ترین سایه،
تا سالها بعد
تکـّرر آبی را...عاشقانه
مفهومی از، وطن دهد
طاق طاقی های قیلوله
و نجوای خواب آلوده
فــّواره ئی مردد
بر سکوت اطلسی های تشنه،
و تکرارنا باورِ
هزاران بادام ِتلخ
در هزار آئینه شش گوش کاشی
سالها بعد... سالها بعد
به نیمروزی گرم... ناگاه
خاطره دور دست ِ حوضخانه.
آه امیر زاده کاشی ها
با اشکهای آبیت
¤¤¤ از:احمد شاملو »¤¤¤
دراین میان روح واندیشه واحساس آدمیان چه درعوام وچه درمیان مردم خاص زندگی سازتمامی مادردنیابوده است وبارهانیز گفتیم کمترین اندیشه وفکرواحساس مابرشماربسیاری ازمردم میتوانداثرگذارباشدوبرای مثال کسی که بادعواوناراحتی ازخانه خارج گردیده هم اهالی آن خانه,هم,اوهم تمامی کسانی که درمجاورت وروبروی این شخص قرار میکیرند وبه شکلی بااو سروکار دارندتحت تاثیر خلق وخوی درهم روزانه ی او که چه,درسکوت وتاثرباشدچه دربداخمی وبدخلقی چه,هرنوع عکس العملی که انسان,درموقع اندوه وخشم نشان میدهد,قرارخواهند گرفت لذامی بایست براین نکته نیز درهمینجا اشاره شودکه طغیان احساس واندیشه است که شاهکاروکشفی می آفریندویارویدادوفاجعه ای رادردنیای پیرامون ماودرکل جهان سبب میشودوزایش وتولیدوساخت اندیشه های نوعملی وتئوری,امکاناتی درسطح تولیدات وساختارچیزی وچیزهائی وهمچنین, باعث انجام شدن خوبی وبدی هائی درسطح جوامع ودرنهایت بردنیامیگرددکه بر مانیزاثر گذارخواهدبود.
¤¤¤ آن ِ زایش , از: احمد زاهدی » ¤¤¤
شعری برای نوشیدن
جامی که سرکشیدنِ تقدیر است
خودم، تجویز کرده برای دکتر
سنگ، بیهوا تاب/ در هوا دنبالِ…
کبوتری در آب جان میکند
و آبی انعکاسِ آسمان است
یا دریا/ برعکس
«چه فرقی میکند؟»
مهم آبیاست که میخورده
از هرکجا حالا... حالا که مرده.
آب، شعر میشود
کبوتر قربانی
و شاعر، مینوشد
جامی برای قربانی
زبان، خیسِ شعر است
و کبوتر باز
رفعِ عطش کرده باشد انگار، میپرد.
گنبدِ خورشید پایینتر
آسمان، آبی است
در آبِ حوضِ کنارِ من
شعری میتابد انگار
از آفتاب.
¤ « احمد زاهدی » ¤
دراین میان احساس من به,عنوان یک فردمیتواند برای تمامی آنان که بامن هستندوبامن برخورد میکنند وحرف ونگاه واحساس ویا نوشته وکتاب منِ نوعی رامیخوانندنیزهمانقدراثر خواهد داشت که اکنون شما با خواندن من دراین کتاب به فکرواندیشه های خودمشغول شده وبه بالاوپائین کردن نظریات وسخن وافکار من یا خود پرداخته وبه بررسی راستی ودرستی آن چه ازدرون خود وافکارخود باشدچه من می پردازید.درنتیجه میبینیم که, چه من شاعر باشم چه نویسنده هم اکنون بنوعی درزندگی شما بوده ام,چه درقید حیات باشم چه پس ازمرگ من شما اینرابخوانید بهرحالبااین کتاب بااین نوشته ویاباشعری وبه همین شکل شمادرخانه ومحل کاروپارک وهرجاکه الان این نوشته رامیخوانید حضوری دراین دنیاداریدکه باتمام کردن خواندن این نوشته بافکروافکاخود به دنیای روزمره خودباز میگردیدوممکن است لحظاتی بعدهرچه خواندیدرانیز فراموش کنید یااینکه درخودهمچنان بفکرآن باشید,اماهرچه هست امروزودرلحظه ای که بااین نوشته سرکردیدچیزی برآنچه که نخوانده,بودیدافزودیدودر تائید ونفی من نیز باخودبه فکر فرورفته ودنیارانیز در نگاه اندیشه خو دردردون خودبررسی کردیدوشاید بیاداشکهای زندگی خودیاکسی افتادید که دوستش داشته ایدکه شایدروزی به شکلی اورااندوهگین وخشمگین کرده اید وباعث گریستن اوشده اید, مقصود من این است که دنیاتحت تائیرهرچه من میکنم,وهرگونه که من ویاشمافکر میکنیم به هاتمان شکل نیز,روزماوروزاطرافیان ماراشکل میگیردوحتی شکل ونوع احساسات ناشی ازآن دربُعد وسیعتریبه جامعه وجوامع دیگرنیزمنتقل خواهد شد.اگر فکرواندیشه ای وکاری راکه, انجام دهیم که همگان قادربه بهره برداری مثبت ازآن نیز باشندیاحتی تاثیری منفی بردنیائی بگذاردهرچه هست ,خواه به خنده ای باشد خواه به اشکی, خواه مثبت ویا منفی, درهرشکل که مادرروحیه ورفتار خود درآنروزهستیم به همان شکل نیز بردنیای ما تاثیر گذاراست ودیگران رانیز تحت تاثیر خودقرارمیدهد.امید که بودن مادرهمه ی روزهای زندگی وحضور مادردنیابرای همه,همیشه,وهمواره,گرمی دهنده ویاری دهنده مردمان اطراف ما زندگی ماودنیای ماباشد.حتی اگردرقالب سخنی وشعری اندوهی راباخواندن قطعه ای وگفتم جمله کوتاهی باعث شده باشیم که باخودبیاندیشددراین احساس تنها نبوده ام, یااگر روزی بارانی براحساس ودل وچشم مابودوکسانی نیزروزهای بارانی داشته اندوبد نیست همواره,بخاطر بسپارم که روز بارانی هرکسی بازخورشیدوآبی آسمان رابه دگرباره برخود خواهدددوباره پس ازهرباران آفتاب وخورشیدی آسیمان آبی افتابی رابرمامیبخشدبه همانگونه وچون همیشه بازبرای هرکسی نیزدوباره چنین خواهد شد.وبااین فکرروحیه ی دوباره خودرادرزندگی باز یافته وامید وتلاش خودرابرای ادامه زندگی وادامه ی راه زندگی مجدد,بکار گیریم .
¤¤¤ ابری ¤¤¤
دیگر اما صدای نغمه ی اندوهم
را در پرواز های تنهائی
سر نخواهم داد
دیگر بر شاخ درخت سبز امید
جستجوی نخواهم کرد
میوه های شادی را
دیگر بر رخسار ه آبی ِحوض
نمی جویم.
خورشیدِ تابناک ِآتشین را
دیگر بی تو نمیخوانم
نمیخندم ...نمیگریم
آسمان پروازم ابریست
روزگارم غمناک
قلب من بارانی
¤¤¤«از فرزانه شیدا»¤¤¤
*- آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند .ارد بزرگ
*- میان اشک مرد و زن فاصله و بازه ای از آسمان تا زمین است .ارد بزرگ
*- یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست .ارد بزرگ
●پایان فرگرداشک ● نویسنده:فرزانه شیدا
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *جهان*
بعُدسوم آرمان نامه اُردبزرگ ●
● فرگرد جهان ●
دنیای امروزی،درذهن وفکرواندیشه ونگاهِ دل ما,آنچنان شتابان,روبه رشدمیرودکه گوئی هرچه دویده,وتلاش کنیم تاهمپای آن گام برداریم,هرروزبازگامی عقب هستیم,وهنوزبسیار برای برداشتن این«یک قدم باقیمانده» می بایست تلاش کنیم,تازیادهم عقب نمانده باشیم.اما بهرشکل,آدمی ,قادرنیست بدون امیدوتلاش ,خودرادرجهانی که نیازبه صبوری وشکیبائی وپشتکار داردبه,آسانی به مکانی برساند,که,درآن,احساس خرسندی وخوشبختی کند وباطبیعت درونی انسانی که همواره بارسیدن به هرانتهای راهی ,راه,دیگری راجستجو میکندوخواستاربیشتر وبیشتراست وهرگز رضایت درونی او بطور کامل ازدرخواست خواسته ای جدید خاموش نمیشود,خودرابطورکامل در جهان بودن خویش خوشبخت وکامران وکامروا,احساس کندوشایداگرهمین,انگیزه ی بیشترخواستن نبودکمترآدمی به موفقیتهای کنونی امروزمیرسیداما متاسفانه,انسانهای کنونی درجهان درجای اینکه هدف وتلاش خویش رابراین بگذارندکه دنیائی بهترراداشته باشندبیشتر براین تلاش میکنند که دنیای فردی خودرابدون دیگران به بهتر شدن های اقتصادی برسانندودیگرنیازهای جهان به فراموشی رفته وتنهافکراینکه خودرادریابیم ودیگران,رابه اندیشه های خویش بسپاریم باعث گردیده که شاهددنیای سردی باشیم که در آن حتی هستند انسانهائی,که نیازخودبه خداوندرا نیزدیگر ضروری نمی بینندوهر پیروزی راتنها به حساب تلاش خودگذاشته وهرشکست رانیز به گردن جهان وجهانیان می اندازند.
______خونین دل ______
اهل حساب وکتابی نبوده ام
وقتی حسابدارِ دلِ ما جهان ماست
وقتی که درگه آخر, « سرای» ما:
درروزِ واپیسنِ ,آستانه ی «دَر» خداست
دو بر توان دو , نکردم , نه هیچ دم
کز خود طلب به رسیدن کنم به خیر
دو بر دوی, ضربم چو شد چهار
چاره نکرده ام ره خودبر خطای غیر
دوبردو مابه توان ِچهار ما
بر ناتوانی پایم, سخن نگفت
دوبردو داشتم ,به منهای "تنبلی"
زآن شب که پای تلاشی ,دلم نخفت
آری به روزوشب ِاین جهان خود
هرگز حساب دلم بی خدا نبود
هربار کز سر غم ناتوان شدیم
همواره دل بر سر جوروجفانبود
در ضرب وجمع وبه تفریق ِخوب وبد
دنیابه چرخه ی خودمیکندحساب
باشد که مابسازیم وجور خلق
هرروزِ روز جهان راکند خراب
هرروزِ ما,نه به لحظه,نه ثانیه
گوئی گذر کرده به ساعات بیشمار
در تیک تاک ِساعت ِعمرِتلا شِ ما
هرثانیه گذری کرده از«هزار»
آری چه فرتوت و پیرانه سربه دهر
عمری زعمرِ کودکی وقلب ِجوان گذشت
دردفترشعروغزل ناله کرده ایم
کس راخبر نشد,چه به مادرجهان گذشت
یارب به قدرت تو,این قلب ناتوان
هردم حساب خویش ,زدنیاجدانمود
امروز درسردنیاچه بوده است ؟
این دم چگونه رهی بهرما گشود؟
ماندم که چه پرسم زاهل دهر
چون «آدمی» نه بینا بُوّدنه کور
گاهی نگاه برتوببندد,گهی به دهر
گاهی اسیر مستی سربودوگه غرور
آری رهی که به ره,دیده ام کنون
ترسم روم ,که مبادا خطا روم
ترسم دراین جهان پرازگرگ وروبه هان
در حکم قضاوت خود نارواروم
یارب! دلی که فقط غرق عاشقی ست
«شیدادلی» به جهان بوده پُرتلاش
اینک چوپرسم ازدلِ«فرزانه» راه وچاه
گوید که:بر«دلِ شیدا» مزن خراش
یارب بگوبه چه سان ره روم که باز
افتاده پای اشک دلم پای مثنوی
باشد که زاشکِ دل ِخون چکان ما
«آه» دل زخمی مارا، «تو» بشنوی
______ فرزانه شیدا/1388- اُسلو/ نروژ_____
اگر دقت کنیم می بینیم که,هیچگاه مقدار تلاشی که برای خودوجهان خودکرده ایم باآنچه دردنیاوجهان داشته وازدنیا نیزتوقع داشته ایم به مساوات نبوده است چندنفرازآمار جهانی دنیاروزانه درتلاشند که بردانستنی های خودافزوده وحتی کتاب ومجله ای دراین موردرا بخوانند چه تعدادی ازکل جمعبت جهان درهرروزه عمرخوددرتلاش بوده اند که,آموخته های خودرا از حد سالهای تحصیلی خودبالاتر برده,وکتاب ومجله وبرنامهای تلوزیونی وخبرهای رسانه ای مربوط به دانشی رابخوانند ؟ لازم نیست که مامحدوده ی بزرگی چون «جهان» رابرای تحقیق این سوالات وگرفتن جواب جهانی بررسی کنیم,ازخانواده ومحله ی خوداگر فقطشروع کنیم,درهمین حد آمارکلی نیزدرحدانتسابی بدست می آیدومتوجه میشویم که دنیاهرچقدرهم به واسطه ی یاری و مددوتلاش بزرگان وعالمان ودانشمندان وفیلسوفین جهان ترقی کرده است درمحدوده ی زندگی عامی تلاش برای رشددانش ودانستنی هادرحدرکودودربی توجهی عام بوده است وتعدادکسانی که مشغولیتهای ذهنی خودرابراین نهاده اندکه هروزه محصل مدرسه زندگی باشنددرحدمعدود ومحدودی درمیان عام مردم کل جهان است چه درکشورهای پیشرفته چه درکشورهای جهان سوم,درنتیجه همین کافیست تابدانیم که وقتی دنیای رشد وترقی وجهان پیشرفت ماتنها تکیه برمعدودی از بزرگان ومخترعین وکاشفان ...کل دنیاداشته باشد وجمعیت بزرگ جهانی بیشتر مصرف کنندگان تکنولژی واختراعات جهان هستندکافیست که بدانیم,هزاربارمیتوانستیم جلوترباشیم,وپیشرفته تر وهنوزبسیارازهمه ی دانشها ودانستنی ها عقب هستیم اگرهریک ازمادررشد وترقی جهان کوشش میکردیم وهریک بخشی ازاین وظیفه رابعهده میگرفتیم حتی اگردرحدبالابردن سطح دانش شخصی خود بوده باشد که بزرگان عالم نیز در این راستا اول به رشد خود پرداخته اندتاامروزه قادر هستند که دنیائی رادردست خود گرفته سازنده زندگی راحت تربارفاهی ساخته شده ازتکنولژی جدید رادراختیارجهانیان قراردهند وهمین گفتارصدق مطلب رامیرساند که مابیش ازاینکه خود کاری برخودودنیای خویش کرده باشیم تنهاانسانهائی متوقع بوده ایم که شاید حتی به ایده ای واختراعی فکر نیزکرده ایم که سالها بعدتوسط مخترع ودانشمندی ساخته شده است اماهمواره باخودگفته ایم که من که مخترع وکاشف نیستم منکه امکانات ندارم,وحتی ازبازگوئی ایده ی خود بدنیا وکشور خود نیز سر باززده ایم وبسیاردیده ام درموردعام ایده های جالبی هست که چون میپرسی چرالااقل این ایده ها رابه کسی که میتواند آنراانجام دهددرکمال تاسف میگوید ایده ام را خواهددزدیدونه تنها خودکاری برای آن نمیکند یاتوان ودانش آنراندارداماحتی آنرادرفکروسینه پنهان میکندوسال بعدهمین ایده باحتی قیمتی سرسام آوردراختیارخوداو قرار میگیردواو نیز خریدارفلان دستگاهی میشودکه درذهن خودپیشتر ازاین ساخته بودو"کارکرد" آنرانیز میدانست امااز کشوردیگری امروز واردخانه ی خودمیکندوبابت آن پولی نیزپرداخت میکند حداقل کشورهای بزرگ دنیا این موقعیت را دراختیار مردم عام خود قرار میدهند که اتیده های آنان رابشنوند وبرای اینکه شخص احساس نکندکه این ایده ی اولیه اودزدیده شده است ایده ی اورازاومیخرند وخود به ساختن آن میپردازندوتا زمانی که هستند کشورهائی که برایده ی عام نیزبه حدافکار مردم خاص وسازندگان واقعی جهان ارج مینهندهمواره کشورهای اولیه ی دنیا هستندکه قدرت وثروت دنیا رادراختیاردارند وجهان سومی مصرف کننده,همچنان درجایگاه اینکه میخواهدروزی خودراخودکفا کنددرانتظار ایده های مردمی خودروزگارسرکرده وبه پیشرفت دیگرکشور هانگاه میکنددرنتیجه مردم هرکشوری خودسازنده ی پیشرفتهاورشد ملی خود هستندواینکه جهان وجهانیان رادرحتی, مروزه شخصی خودمقصر کرده ومتهم کنیم جزحماقت فکری وکمبوددانش مانیست چراکه,اگرازبهترین صنایع اکترونیکی وکامیپوتری وکشفیات واختراعات وعلوم جهانی امروزه,هزار وسیله رادرخانه ی خودبدون فکراستفاده میکنیم کسانی بوده اند که برای ساختن یک یک اینها روزوشب عمر وزندگی خود را به بیداری گذرانده اند حتی اگراین مخترع درخانه ی خود تنها نویسنده ی داستانی بودکه روزی ازروی آن هم شما بسیار بردانش فکری خودافزودیدهم مخترع وکاشفی زآن سودبرده,اختراع کشوری رابه جهانیان هدیه کرده است که درآشپرخانه وهال واتاق خواب ویک یک اتاقهای خانه ی خودوسایل وتجهیزاتی داشته باشیم, که,راحت تر زندگی کنیم وبیرون ازخانه نیزبا بهترین تکنولژی روزبه بیرون ومحل کارومسافرت رفته ومصرف کننده بهترین های جهانی بوده ایم که برای داشتن,آن,از درآمد زحمت وتلاش ماهیانه وسالانه ی خودپرداختیم تابرای راحتی خودازآن بهره مند شویمدرنتیجه میبینیم,که خودرابعنوان مصرف کننده جهان,همپای جهان پیش نبرده ایم,وکارکرده,وزحمت کشیده ایم تاباآن حقوق ودرآمدتنهامصرف کننده باشیم وبس.که,درکمترین مکان چوپانی گیرم گوسفند وگاو,ناهاروشام ماراتمام روز وشب درصحرابه چرابردتابر سر سفره ی من غذای گوشتی باشد وکشاورزی بیداری کشی تامحصول غذائی من تامین شودمن کارکردم تاچرخه ی دنیا رابچرخانم اما من کارکردم تاروزم بگذردوقادر باشم سفری خودراازخالی بودن برهانم وسفره جهانی توسط عالمینی پرشدکه زحمت آنرابه وسعتی بسیار بزرگتربازحمات وتلاش بسیاروعرق جبین وبیخوابی وخستگیهای مفرط شبانه روزی درطول عمر خود بردوش کشیدند.اما خودماچه کردیم,جز مصرف؟!.
ـــآب وماه« فریدون مشیری » ـــ
شب از سماجت گرما
تن از حرارت می
لب از شکایت یکریز تشنگی پر بود
میان تاریکی
نسیم گرمی با من نفس نفس می زد
و هردو با هم دنبال آب میگشتیم
و در سیاهی سیال خلوت دهلیز
نهیب ظلمت ما را دوباره پس می زد
هجوم باد دری را به سمت مطبخ بست
و هرم وحشت ما رابه سوی ایوان راند
میان ایوان چشمم به آب و ماه افتاد
که آب جان را پیغام زندگی می داد
و ماه شب را از روی شهر می تاراند
به روی خوب تو می نوشم ای شکفته به مهر
چون روزنی به رهایی همیشه روشن باش
سیاهکاران را هان ای سپید سار بلند
چون تیغ صبح به هر جا همیشه دشمن باش
ـــــــ از« فریدون مشیری » ــــــ
شایدبگوئید خوب آن کسی که,رحمت کشفی راکشیدسودآنرانیزبردوهم حرمت جهانی هم ثروت جهانی رادرزندگی خودداشت اماچرامنوشمایکی ازآنهانباشیم که حرمت وثروث ما,جهانی رابه,رفاه برساندوبه رشد وپیشرفت نه فقط تجمل ویاحتی درحدنسبی راحتی خانه ی کوچک وبزرگ مادرگوشه ای ازخاک زمین باشد.زمانی که مادرامروززندگی خودتنهابرتعدادجمعیت ونسل آینده,اضافه میکنیم وزادوّلددردنیاانجام بشودبایداینرابدانیم جمعیتی راکه هرروزه بدنیااضافه میشود باآنان که,دنیاراترک میکنندتاچرخه های دنیاوگیتی به شکل طبیعی درگردش باشداین زادولّد واین کودکان متولدشده ی,امروزنیازمند بسیاری,ازچیزهادرهرروزه زندگی خواهند بودکه مادر عرصه ی زندگی خودبرای رشدآنان باکارروزانه خود تلاش میکنیم,وبااینکه نمیتوانیم همگی مخترعین وکاشفان جهان باشیم,اماکمترین کاری که]میتوانیم انجام دهیم,رشد فکری خود وکودکان ماست برای آنکه جهانی بامردم رشدکرده,وروشنفکری داشته باشیم که کمتردرجان امروز وفردای مابه,جرم وجنایت وخیانت,وساختن مشکلات عدّیده وبزرگ دست میزنندوهمگان خادمین جامعه لااقل درسطحی باشندکه صلح,وآرامش جهانی رابادرک جهانی خودحفظ کنند
ــــــــ درآمد «حمید مصدق » ــــــ
بشکن
طلسم حادثه رابشکن
مهر سکوت از لب خود بردار
منشین به چاهسار فراموشی
بسپار گام خویش به ره
بسپار
تکرار کن
حماسه خودتکرار
چندان سرود سوگ
چه می خوانی ؟
نتوان نشست
در دل غم نتوان
از دیده سیل اشک
چه می رانی ؟
سهراب مرده است
غمی سنگین ,اما
غمی که افکند
از پا نیست
برخیز
رخش سرکش خود
زین کن
امید نوشداروی تو
از کیست؟
سهراب مرده ای
و غمت سنگین
بگذرز نوشداروی
نامردان
چشم وفا و مهر
نباید داشت
ای گرد دردمند
ز بی دردان
افراسیاب
خون سیاوش ریخت
بیژن به دست خصم
به چاه افتاد
کو گردی تو
ای همه تن خاموش
کو مردی تو
ای همه جان ناشاد
اسفندیار را
چه کنی تمکین؟
این پرغرور مانده
به بند من
تیر گزین خود
به کمان بگذار
پیکان به چشم
خیره سرش بشکن
چاه شغاد
مایه مرگ توست
از دست خویش
بر تو گزند اید
خویشی که هست
مایه مرگ خویش
باید شکست
جان و تنش باید
گیرم که آب رفته
به جوی اید
با آبروی رفته
چه باید کرد ؟
سیماب صبحگاهی
از سربلندترین کوهها
فرو می ریخت
برخیز و خواب را
برخیز
و باز روشنی آفتاب را
ــــ «حمید مصدق » ــــ
*غروب جان آدمی ، سپیده دمی به جهان دیگر است .* اُرد بزرگ
*آنکه همه چیزش رابه جهان می سپاردوخودسخن تازه ایی نداردنبایدمدعی داشتن خردباشدو دانش. *اُرد بزرگ
* زادروزماباتاری نادیدنی به هزاران زادروزدیگرگره خورده است،مرگ هم زادروزیست همانند زاده شدن که بدرودی است به جهانی دیگر…اُرد بزرگ
●پایان فرگردجهان ●نویسنده:فرزانه شیدا
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *شکست*
●بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ
● فرگرد شکست●
« غزلی شکسته برای ...*فریدون مشیری »
گل بودو می شکفت
برامواج آب ماه
می بود و مستی آور
مثل شراب ماه
شبهای لاجوردی
بر پرنیان ابر
همراه لای لای
خموش ستاره ها
می شد چراغ رهگذر
دشت خواب ماه
روزی پرنده ای
با بال آهنین
و نفس های آتشین
برخاست از زمین
آورد بالهای گران
را به اهتزاز
چرخید بر فراز
پرواز کرد
تا لب ایوان آفتاب
آمد به زیر
سایه بال عقاب ماه
اینک زنی است آنجا
عریان و اشکبار
غارت شده به بستر
آشفته شرمسار
غمگین نشسته
خسته وخردوخراب ماه
داوودی در شب
سپید هزار پر
سر بر نمی کند
به سلام ستاره ها
برگرد خویش
هاله ای ازآه بسته است
تا روی خود
نهان کنداز آفتاب ماه
از قعر این غبار
من بانگ می زنم
کای شبچراغ مهر
ما با سیاهکاری شب
خو نمی کنیم
مسپارمان
به ظلمت جاوید
هرگز زمین مباد
از دولت نگاه تو نومید
نوری به ما ببخش
بر ما دوباره
از سر رحمت بتاب ماه
____« از:فریدون مشیری »____
زمانی که, انسان برای زندگی خودتلاش میکند همواره درراههای بسیاری قدم میگذاردکه خواسته وناخواسته بامشکلات ومشقات وزحماتی نیزبه همراه است که انسان برای گذرازهریک ازآن تجریبه های بسیاری نیزبدست آورده وشآلوده ی زندگی خودرابر مبنای آن پایه ریزی میکند تادرراه های بعدی رفتن کمتردچارمشکل شودومسلم است که تمامی آدمیان درهرمقام ومرتبه ای اززندگی نیزکه قرارداشته باشند درطول زندگی بارها طعم شکست رااحساس خواهند کردواینکه چگونه با آن روبرو شده,عکس العمل نشان داده وباآن کناربیایندویاآنراازسربگذرانندهمه وهمه بستگی باین داردکه اندیشه های فردی اوبراساس چه مبنی ای استوارگشته است انسانهاهریک بگونه ای با مشکلات مواجه میشوند طی فرگردهانیز بسیارگفته شدکه اندیشه وتفکر آدمی برروی خود آنچه در باره ی خویش می اندیشد ,بسیار تاثیر گزارزندگی درراهای بعدی ما در گذر عمر میشود وباز گفتیم عده ای نیازمند این هستند که خود رابابرنامه ریزی دقیقی درراه زندگی پیش برند وگروهی همواره منتظر یاری وتشویق یا تائیددیگرانند زندگی میکنند وتابع مطلق نظریه عام وخاص وفرق نمیکندچه کسی همینقدرکه اوراتائید کنن برای,او کافی ست تاتوان رفتن به راهی رادرخودپیداکندوحتی به شوق وذوق راهی شود.دیگر گروه ,گروهی افراد ی بی انگیزه هستند که در بی تفاوتی مطلق اصلابرایشان مهم نیست امروزچگونه سرشددیروز چگونه گذشت فردا چه خواهدداشت وتنها مصرف کنندگان بی سود وبی فایده ی جامعه هستند که حتی به زور کارهای خودراانجام میدهند وپیروزی وشکست هم مثل بقیه ی امور فرقی نداردکه اتفاق بیافتد یا نیافنتد موفق باشند یانباشند مهم,این است که امروز نه کسی کار بکارشان داشتهباشد نهنیازی باشد خود بدیگران کاری داشته باشندوتا حتی المکان فقط بودن آنان درجامعه برای مصرف نیازهای سخصی وضروریآدمیست ونه بیشتر که این دسته همانگونه که بی ثمربدنیا آمده زندگی میکنندبی ثمر نیزمیمرند وهرگزنه برخودسودی داشته اند نه بردیگران.تعدادی دیگرنیز , درهدف بی تفاوت دربودن خودر در زندگی همواره یا به فکرسودند هم هیچ چیز برای,ایشان مهم نیست وروزگارراباآنگونه میگذرانند که هرجا بهتر بود درهمانجا چادر میزنند وهرکجا بارانی وسردوبرفی مهاجرت کرده وهمواره آماده ی مهاجرت به محلی دیگردراندیشه وفکر وراه زندگی خود هستند وقانون فکری آنان بدین شکل برای آنان معنی نیشود که هرکجا دیگران درآن بهتر امروزرا میگذرانند همانجا برای ماندن خوب وایده آل است وییلاق ویشلاق فکری آنان بنا بر آب وهوائی ست که سودفعلی آنان رادرامروز جوابگوباشدوفرداراهم خدابزرگ است وباز میشود دید بقیه کجاهستند وهمانجارفت وبودوماندتافردای دگرواین شکل اندیشه ی ذهنی وتصمیم گیری درنحوه ی نو زندگی نه هدفمنداست نه ریشه ای درایده آلی داردایده آل,آنان درامروزیست که فردائی داشته باشد یاخیر نفع وسودامروزی راجوابگوست وبرای ایشان همین کافی ست ودرنتیجه اینگونه اندیشه ای نه برمبنای اندیشه ی بزرگی وعالمی استوارورشد یافته است نه هدفمند بوده نه سرانجامی رادنبال میکند وشکست وموفقیت نیز اگرچه بی تاثیر برعوالم آنان نیست اما اگرهم شکست خوردند بازهستند دیگرانی که جای خوبی اطراق کرده باشند که او بتواند ازآنان نمونه گرفته همانجا راامتحان کند که صدالبیته اینگونه الگو برداری از یک الگوی مشخصه ی موفق نیست بلکه درست بمانند چادرنشینان صحراست که فقط حائی اطراق میکنند که لزوم زندگی آنان ایجاب میکند وبااینکه قبیله های اینگونه ای هرگز انسانهای بیخودی نبوده نیستند امااین گرده یادشده,ازافرادی ساخته شده اند که تنهاسودومنفعت امروزی برای آنان مطرح است وفرقی نمیکند دنیاچگونه بگذردهرکه بهتربراو گذشت باهمان اوهمراه میشود و برخی نیزباهرچه پیش ایدخوش آیدزندگی میکنندوهدفی جدی رابرای امروز وفردادرسرندارند وتنهاهستند که باشند.نمیدانم بدرستی کدامین بیشتراززندگی لذت میبرداوکه راحتی,امروزرا باهرچه هست ورضایت ازاوضاع برخود ساده,میکند یاآنکه تمامی روز وشب برای رسیدن به,اهداف خویش زندگی میکند وکمتر اسودگی وراحتی روز راهدف خویش قرارمیدهدوساعات استراحت نیز به شکلی در روح وفکروذهن خوددرگیر برنانه ی بعدی ست واگرچه,چنین,انسانی به سرانجامی خوب نیز میرسد اما عمری شکست وپیروزیرا بادست وخواست خودتجربه میکند چراکهخود بدنبال آن است که راههای بیشماری رارفته درنتیجه برای هرتجربه ای شکست وپیروزی های بسیاری رانیز متحمل میشود که شایداگر کمتربخودبرای رسیدن فشار آورده بودکمتر مشکاتی را میدیدوکمتر نیز صدمات راه را متحمل میشد اودرنهایت میرسم,به گروه تابع که همواره وهمیشه هدفهای ایشان را دیگران تعینن میکنند یااگر خوداندیشه وفکر ارزو ونظری داشته باشد تا دیگری اورا هل ندهد گامی برنمیدارد وهمچنین ئاتید وتوشیق یا رد ونفی هخواسته ی او در نظر دیگران برای او مهم است وتا آنان تائیدی وموافقتی ازخود نشان ندهند او نیز گامی برنخواهد داشت وهمچنین به همین راحتی وسهولت نیزمردم ودیگران میتواننداورابه اوج وقعرشادی وغم یا پیروزی وشکست ببرندبااینوصف گروهِ,آخر که شناخته شده به "گروه باد"هستندباقی میماندکه هرسو بادبوزدهمان سو متمایل وییلاق قشراق فکری آنان سازنده ی زندگی امروزآنان است وفردا همکه هیچ اصلا به فردافکری ندارندبکنند چراکه ایده آلی راجستجو نمیکنندوامروزکه خود راشاد وخوشبخت اساس میکنندبرایشان کافی ست درنتیجه نمونه تجربیاتی که,هریک ازاین گروه نیز درگیروزی وشکست خودبدست میاورند همانقدر متفاوت ومتضاد است که نوع زندگی آنان هست واین گروها نیزدرهمه جوامع دنیا وجود دارندکه,اگربه سنت وآئین وآداب وروسوم واندیشه های همگانی نیز خودرا مقیدکنندتنها برای همان لحظاتی ست که نیازاست اینکاررابکنند.
___ بوسه ی سلام /از« ف.شیدا»_____
بی گمان درپس رفتن ها
" باز گشتی " نهفته بود ..
تا در حریم میان
کلام ودست وگرمی،
نگاه وآتش وسوزندگی،
سلام را بوسه ای باشد،
میان گنگی احساسی
که دورافتاده از نزدیکی ها..
به دگربار شراری می گرفت ،
تا نقش دلواپس دلتنگی ،
گم شود ،
در لمس دستها،
ودر آغوش نگاه ،
و ختم" بدرود" را ،
به انباری ببخشد
که تا دیروز
پشت پرچین های سبز،
اما بی روح ،پنهان بود!
اگرچه همیشه وهمواره
حس میشد در میانه ی دل!!!
ورنج می بخشید بر " بدرود" دیروز
و شتابی داشت
بر " سلامِ" دوباره ی همیشه ماندن،
واز سفر دست کشیدن!!!
و نقش آبی یک عمر ،،دوستت دارم ،،
را بر قاب هستی عشق میکشید ...!!!
اما نه بر دیواراتاق پشتی خانه،
که بر خلوت ِهمیشه ساکت شبانه ای،
که قلم،در بی قلمی ها ،
هزار واژه را نقاشی میکرد !
تا او بداند بی واژه نمانده است
در دوری نگاه
در ندیدن چهره ناشناخته ای
که آشنا میزد و غریبه نبود!!
میدانی آخر،
در بین حروف و واژه و قلم
دلبستگی بسیار بود،
با دستهای نوشتن ...
مرتبط به رگهای ره کشیده
از دل بر قلمى که
بسیار گفتنى داشت!!
تا " بدورد" را،
به آبی احساسی بسپارد،
که میدانست ،
در عمق آسمان بی انتها ،
جایگاهی دارد،
از تبلور احساسی که ،
اگرچه بی سخن مانده بود...
اما قلم را از،،
دستهای گرم قلبی،،
بر خطوط کاغذ میکشید !!!
که تنها واژه سلام ،
میدانست وبس !!!...
اینگونه نیز، در رسم
باز هم گذشتن از شبی،
میشد باز هم دوباره نوشت
و تکرار مداوم دوستت دارم
را به واژه سپرد
تا هزار نقش تازه
را رنگ زند بر بوم بودنها...
ویکروز سرانجام
در نگاه تو بگوید: سلام....
در رسم واژه و شعر تو!!...
در رسم هزار بار عاشقى ،
هزار بار
تکرار دلواژ ه هاى ناگفته!
گاه دلتنگی غروب میکند
در کنج آسمان دل
و،« سه باره »
شاعر میشوم !!!
«هزار باره » عاشق!!!
پنجشنبه 22 آذر۱۳۸۶
____ فرزانه شیدا____
ودرواقع تنها گروهِ,اول,انسانهای موفق واقعی دنیاهستندکه نام,این گروه را«گروه عاشقان» میگذارم« عاشقان رسیدن».چراکه دراین گروه انسانهای هدفمندوزحمتکش وکوشابیشترازهمه بار سختی وزحمت وشکست وپیروزی خودوهمچنین زندگی اجتماعی وحتی گذران چرخه ی زنگی کشوروملت خویش رابردوش کشیده وسختی های بسیاری نیز می بینندودرنتیجه درجایگاهی که ایستاده اند واقعاوبراستی لایق آن هستندچراکه زحمات شبانه روزی بسیاری رانیز برای آن متحمل شده اند و بار زندگی همگان رابردوش داشته اند تادرپیشرفت خودبه پیشرفت جامعه نیزتوان یاری رساندن داشته باشندوهمواره دقت نظر باارج نهادن به تمامی ریشه های فرهنگی اجتماعی سنتی دینی و....همراه با توجه واندیشه ای والا همراه با حرمت نگاهداشتن وحتی دلسوزی انسان دوستانه ای برای جامعه عمرخودراباارزش وسبز زندگی کرده اند تاسرسبزی دهنده ی زندگی همگان باشند.
___ «هفتخوان فریدون مشیری »____
چه توفان درین باغ بگشودد ست
که سرو بلند تناور شکست ؟
چه شوری در آن جان والا فتاد
که آن مرد چون کوه از پا فتاد
چه نیرو سر راه بر او گرفت
که نیرو از آن چنگ و بازو گرفت ؟
چه خشکی در آن کام آتش فشاند
که آن تشنه جان را به آتش کشاند ؟
چه ابری از آن کوه سر بر کشید ؟
که سیمرغ از قله ها پر کشید
چه نیرنگ در کار سهراب رفت ؟
که با مرگ پیچید و در خواب رفت
چه جادو دل از دست رستم ربود ؟
که بیرون شد از هفتخوانش نبود
خمار کدامین می اش درگرفت ؟
که از ساقی مرگ ساغر گرفت
پدر را ندانم چه بیداد رفت
که تیمار فرزندش از یاد رفت
« سروده ای از:از:فریدون مشیری »
من به شخصه معتقدم که,انسان درطول عمر شاید زمان عمراواجازه,اینراندهد که به,تمامی آرزوهای خوددست یابد ولی میبایست تلاش کندکه به بیشترین آنها برسد ودراینراه انتظار شسکت وپیروزی را نیز داشته باشدودرخود این قدرت ونیروی فکری راایجادکند که همینقدرکه تلاش میکنم کافی یست بایدکافی باشد تابتواند مطمئن باشدکه کم کاری برای رسیدن به آرزوها واهداف خود نکرده ام,وتمام هم وغم خودرانیز بکاربرده ام تاهمان باشم که میخواهم,باشمو درهمان جایگاهی قرار بگیرم که دوست دارم آنجا باشم و به همان چیزهایی دست یابم که آرزوی دست یافتن به آنراداشته ودارم واین گونه تفکری خودنیازمند این است که انسان براعتماد بنفس خویش بیافزایدبراحتی ازراه رفته باتشویق وحتی تنبیه وآزارویاهمکاری نکردن دیگرانی که همیشه درزندگی انسانهاهستندازراه,رفته بازنگرددومغلوب خودودیگران وجهان وزندگی نشود حتی وقتی که شکست میخوردبازایستاده,بخودبگوید ایرادی نداردمن میروم من ومیرسم.باورکنید اینگونه فکری بهترین مشوق ادمی برای خوداوست بی اینکه نیازداشته باشدکه حتی دیگران بااوهمفکری وهمکاری کند میرودومیرسدمن خوداینگونه آدمی بوده وهستم که اگرچه شاید با شنیدن مخالفتها متاسف شوم,اماازکارخویش متاسف نوشتم ازنوع ایده ونظر دیگران است که متاسف میگردم چراکه من میدانم به کجا روانم ,چه رامیخواهم,درجستجوی چه هستم چه راآرزوی خودمیدانم چه مراشادویاغمگین میکند.چیزی که برای رسیدن به هریک ازآنان هیچ کسی نه گامی برایم برخواهدداشت نه زحمت حتی فکر کردن آنرابخو خواهددادنه لااقل آنقدرکه برای خودمن مهم است که چگونه کسی باشم,چه باشم, کجاباشم,درنتیجه هرچه نیزازدیگران,بشنوم هرچه بگویندهرگونه افکاری رادرمورد خودببینم تنهاباین فکرمیکنم هدفی دارم که برای من مهم است چه برای دیگران هم مهم باشدیانباشد همینقدر که برای خودم مهم است باید کافی باش تا ادامه راه داده وبه هرچه هست برسمواین نیز,منم که زندگی خودرازندگی میکنم,درنتیجه این منم که میبایست شادی وغم خودرارنگ ببخشم این منم که می بایست شکست وپیروزی خود تحمل کنم این منم که میبایست دگرباره بیاستم وادامه دهم تازمانی که هستم, وتاهستم نیزباید باشم وبگونه باشم که بایدباشم, خو تابااین برای خودبودن قادرباشم برای دیگران نیزباشم چه خانواده ام باشدچه آشنایانم چه کشورم چه جهانم وحتی اگر عددی نیزدردنیائی نباشم همانقدرکه تلاش خودرامیکنم کافیست تابدانم بودنم هرچه,هست پرکردن یک فضانیست که نه ثمر بخش باشد نه,اثرگزار,نه بی فایده, نه دردآور برای خود یدیگری,لااقل برای خودوکسان من بودنم ارزش داشته باشدکه بدانم هستیم بی ثمرنبوده,حال براین قدر وارزشی بدانند یا ندانند این به حال واحوال وذهن ودرون خودآنان بازخواهد گشت وحرفی واصرای نیست که انسان همواره وهمیشه محبوب دیگران باشدهمینقدر که آزارکسی نباشدوسعی کند چنین نباشد کافیست تا حضوراو حضوری باشدکه لااقل,اگر خدمتگزار نیست آسیب رسان وزیان دهنده هم نیست وزندگی خودرا میکندبه بهترین نحوی که قاداست تلاش کندتاهستی خودرارنگی بخشدکه حداقل برای خودش آبی ترین اسمان را داشته باشد حتی گاه در پشت ابراماهمواره بازآبی آفتابی.که آسمان همیشه آبی ست همیشه,درآن خورشید هست این مائیم,که وقتی ابراست وخورشید پیدانیست درون وبرون به ابر میسپاریم,و برسیاهیها.لذاتنها زمانی میتوانیم اززندگی خود خشنودباشیم که بداینم برای خود بیا ثروبی ثمر وبیهوده نبوده ایم چه در شکست چه درپیروزی.
____ دریاب : از ف.شیدا _____
من برای دل خود میگوشم
گرچه در چشم تو
بیهوده به کار
روزگاران خوش خویش
به سختی دادم
گرچه در دیده ی تو
بی ثمراز هستی وبود
دل به ویرانه ی هستی دادم
من ولی آبادم !
تو خودت را دریاب
وبه ویرانی خود دیده بدوز
وبه آبادی خود ایمن باش
که ترا نیست اگر چشم دلی
دل ما لیک تماما نگه است
____فرزانه شیدا /1388_____
*گاهی شآلوده وریشه شکست های بزرگ ،از شتباهات بسیارریزوکوچک سرچشمه می گیرد.*ارد بزرگ
*_ فرومایگان پس از پیروزی ،همآورد شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند .*ارد بزرگ
● پایان فرگرد شکست ●نویسنده فرزانه شیدا
● فرگرد شکست●
« غزلی شکسته برای ...*فریدون مشیری »
گل بودو می شکفت
برامواج آب ماه
می بود و مستی آور
مثل شراب ماه
شبهای لاجوردی
بر پرنیان ابر
همراه لای لای
خموش ستاره ها
می شد چراغ رهگذر
دشت خواب ماه
روزی پرنده ای
با بال آهنین
و نفس های آتشین
برخاست از زمین
آورد بالهای گران
را به اهتزاز
چرخید بر فراز
پرواز کرد
تا لب ایوان آفتاب
آمد به زیر
سایه بال عقاب ماه
اینک زنی است آنجا
عریان و اشکبار
غارت شده به بستر
آشفته شرمسار
غمگین نشسته
خسته وخردوخراب ماه
داوودی در شب
سپید هزار پر
سر بر نمی کند
به سلام ستاره ها
برگرد خویش
هاله ای ازآه بسته است
تا روی خود
نهان کنداز آفتاب ماه
از قعر این غبار
من بانگ می زنم
کای شبچراغ مهر
ما با سیاهکاری شب
خو نمی کنیم
مسپارمان
به ظلمت جاوید
هرگز زمین مباد
از دولت نگاه تو نومید
نوری به ما ببخش
بر ما دوباره
از سر رحمت بتاب ماه
____« از:فریدون مشیری »____
زمانی که, انسان برای زندگی خودتلاش میکند همواره درراههای بسیاری قدم میگذاردکه خواسته وناخواسته بامشکلات ومشقات وزحماتی نیزبه همراه است که انسان برای گذرازهریک ازآن تجریبه های بسیاری نیزبدست آورده وشآلوده ی زندگی خودرابر مبنای آن پایه ریزی میکند تادرراه های بعدی رفتن کمتردچارمشکل شودومسلم است که تمامی آدمیان درهرمقام ومرتبه ای اززندگی نیزکه قرارداشته باشند درطول زندگی بارها طعم شکست رااحساس خواهند کردواینکه چگونه با آن روبرو شده,عکس العمل نشان داده وباآن کناربیایندویاآنراازسربگذرانندهمه وهمه بستگی باین داردکه اندیشه های فردی اوبراساس چه مبنی ای استوارگشته است انسانهاهریک بگونه ای با مشکلات مواجه میشوند طی فرگردهانیز بسیارگفته شدکه اندیشه وتفکر آدمی برروی خود آنچه در باره ی خویش می اندیشد ,بسیار تاثیر گزارزندگی درراهای بعدی ما در گذر عمر میشود وباز گفتیم عده ای نیازمند این هستند که خود رابابرنامه ریزی دقیقی درراه زندگی پیش برند وگروهی همواره منتظر یاری وتشویق یا تائیددیگرانند زندگی میکنند وتابع مطلق نظریه عام وخاص وفرق نمیکندچه کسی همینقدرکه اوراتائید کنن برای,او کافی ست تاتوان رفتن به راهی رادرخودپیداکندوحتی به شوق وذوق راهی شود.دیگر گروه ,گروهی افراد ی بی انگیزه هستند که در بی تفاوتی مطلق اصلابرایشان مهم نیست امروزچگونه سرشددیروز چگونه گذشت فردا چه خواهدداشت وتنها مصرف کنندگان بی سود وبی فایده ی جامعه هستند که حتی به زور کارهای خودراانجام میدهند وپیروزی وشکست هم مثل بقیه ی امور فرقی نداردکه اتفاق بیافتد یا نیافنتد موفق باشند یانباشند مهم,این است که امروز نه کسی کار بکارشان داشتهباشد نهنیازی باشد خود بدیگران کاری داشته باشندوتا حتی المکان فقط بودن آنان درجامعه برای مصرف نیازهای سخصی وضروریآدمیست ونه بیشتر که این دسته همانگونه که بی ثمربدنیا آمده زندگی میکنندبی ثمر نیزمیمرند وهرگزنه برخودسودی داشته اند نه بردیگران.تعدادی دیگرنیز , درهدف بی تفاوت دربودن خودر در زندگی همواره یا به فکرسودند هم هیچ چیز برای,ایشان مهم نیست وروزگارراباآنگونه میگذرانند که هرجا بهتر بود درهمانجا چادر میزنند وهرکجا بارانی وسردوبرفی مهاجرت کرده وهمواره آماده ی مهاجرت به محلی دیگردراندیشه وفکر وراه زندگی خود هستند وقانون فکری آنان بدین شکل برای آنان معنی نیشود که هرکجا دیگران درآن بهتر امروزرا میگذرانند همانجا برای ماندن خوب وایده آل است وییلاق ویشلاق فکری آنان بنا بر آب وهوائی ست که سودفعلی آنان رادرامروز جوابگوباشدوفرداراهم خدابزرگ است وباز میشود دید بقیه کجاهستند وهمانجارفت وبودوماندتافردای دگرواین شکل اندیشه ی ذهنی وتصمیم گیری درنحوه ی نو زندگی نه هدفمنداست نه ریشه ای درایده آلی داردایده آل,آنان درامروزیست که فردائی داشته باشد یاخیر نفع وسودامروزی راجوابگوست وبرای ایشان همین کافی ست ودرنتیجه اینگونه اندیشه ای نه برمبنای اندیشه ی بزرگی وعالمی استوارورشد یافته است نه هدفمند بوده نه سرانجامی رادنبال میکند وشکست وموفقیت نیز اگرچه بی تاثیر برعوالم آنان نیست اما اگرهم شکست خوردند بازهستند دیگرانی که جای خوبی اطراق کرده باشند که او بتواند ازآنان نمونه گرفته همانجا راامتحان کند که صدالبیته اینگونه الگو برداری از یک الگوی مشخصه ی موفق نیست بلکه درست بمانند چادرنشینان صحراست که فقط حائی اطراق میکنند که لزوم زندگی آنان ایجاب میکند وبااینکه قبیله های اینگونه ای هرگز انسانهای بیخودی نبوده نیستند امااین گرده یادشده,ازافرادی ساخته شده اند که تنهاسودومنفعت امروزی برای آنان مطرح است وفرقی نمیکند دنیاچگونه بگذردهرکه بهتربراو گذشت باهمان اوهمراه میشود و برخی نیزباهرچه پیش ایدخوش آیدزندگی میکنندوهدفی جدی رابرای امروز وفردادرسرندارند وتنهاهستند که باشند.نمیدانم بدرستی کدامین بیشتراززندگی لذت میبرداوکه راحتی,امروزرا باهرچه هست ورضایت ازاوضاع برخود ساده,میکند یاآنکه تمامی روز وشب برای رسیدن به,اهداف خویش زندگی میکند وکمتر اسودگی وراحتی روز راهدف خویش قرارمیدهدوساعات استراحت نیز به شکلی در روح وفکروذهن خوددرگیر برنانه ی بعدی ست واگرچه,چنین,انسانی به سرانجامی خوب نیز میرسد اما عمری شکست وپیروزیرا بادست وخواست خودتجربه میکند چراکهخود بدنبال آن است که راههای بیشماری رارفته درنتیجه برای هرتجربه ای شکست وپیروزی های بسیاری رانیز متحمل میشود که شایداگر کمتربخودبرای رسیدن فشار آورده بودکمتر مشکاتی را میدیدوکمتر نیز صدمات راه را متحمل میشد اودرنهایت میرسم,به گروه تابع که همواره وهمیشه هدفهای ایشان را دیگران تعینن میکنند یااگر خوداندیشه وفکر ارزو ونظری داشته باشد تا دیگری اورا هل ندهد گامی برنمیدارد وهمچنین ئاتید وتوشیق یا رد ونفی هخواسته ی او در نظر دیگران برای او مهم است وتا آنان تائیدی وموافقتی ازخود نشان ندهند او نیز گامی برنخواهد داشت وهمچنین به همین راحتی وسهولت نیزمردم ودیگران میتواننداورابه اوج وقعرشادی وغم یا پیروزی وشکست ببرندبااینوصف گروهِ,آخر که شناخته شده به "گروه باد"هستندباقی میماندکه هرسو بادبوزدهمان سو متمایل وییلاق قشراق فکری آنان سازنده ی زندگی امروزآنان است وفردا همکه هیچ اصلا به فردافکری ندارندبکنند چراکه ایده آلی راجستجو نمیکنندوامروزکه خود راشاد وخوشبخت اساس میکنندبرایشان کافی ست درنتیجه نمونه تجربیاتی که,هریک ازاین گروه نیز درگیروزی وشکست خودبدست میاورند همانقدر متفاوت ومتضاد است که نوع زندگی آنان هست واین گروها نیزدرهمه جوامع دنیا وجود دارندکه,اگربه سنت وآئین وآداب وروسوم واندیشه های همگانی نیز خودرا مقیدکنندتنها برای همان لحظاتی ست که نیازاست اینکاررابکنند.
___ بوسه ی سلام /از« ف.شیدا»_____
بی گمان درپس رفتن ها
" باز گشتی " نهفته بود ..
تا در حریم میان
کلام ودست وگرمی،
نگاه وآتش وسوزندگی،
سلام را بوسه ای باشد،
میان گنگی احساسی
که دورافتاده از نزدیکی ها..
به دگربار شراری می گرفت ،
تا نقش دلواپس دلتنگی ،
گم شود ،
در لمس دستها،
ودر آغوش نگاه ،
و ختم" بدرود" را ،
به انباری ببخشد
که تا دیروز
پشت پرچین های سبز،
اما بی روح ،پنهان بود!
اگرچه همیشه وهمواره
حس میشد در میانه ی دل!!!
ورنج می بخشید بر " بدرود" دیروز
و شتابی داشت
بر " سلامِ" دوباره ی همیشه ماندن،
واز سفر دست کشیدن!!!
و نقش آبی یک عمر ،،دوستت دارم ،،
را بر قاب هستی عشق میکشید ...!!!
اما نه بر دیواراتاق پشتی خانه،
که بر خلوت ِهمیشه ساکت شبانه ای،
که قلم،در بی قلمی ها ،
هزار واژه را نقاشی میکرد !
تا او بداند بی واژه نمانده است
در دوری نگاه
در ندیدن چهره ناشناخته ای
که آشنا میزد و غریبه نبود!!
میدانی آخر،
در بین حروف و واژه و قلم
دلبستگی بسیار بود،
با دستهای نوشتن ...
مرتبط به رگهای ره کشیده
از دل بر قلمى که
بسیار گفتنى داشت!!
تا " بدورد" را،
به آبی احساسی بسپارد،
که میدانست ،
در عمق آسمان بی انتها ،
جایگاهی دارد،
از تبلور احساسی که ،
اگرچه بی سخن مانده بود...
اما قلم را از،،
دستهای گرم قلبی،،
بر خطوط کاغذ میکشید !!!
که تنها واژه سلام ،
میدانست وبس !!!...
اینگونه نیز، در رسم
باز هم گذشتن از شبی،
میشد باز هم دوباره نوشت
و تکرار مداوم دوستت دارم
را به واژه سپرد
تا هزار نقش تازه
را رنگ زند بر بوم بودنها...
ویکروز سرانجام
در نگاه تو بگوید: سلام....
در رسم واژه و شعر تو!!...
در رسم هزار بار عاشقى ،
هزار بار
تکرار دلواژ ه هاى ناگفته!
گاه دلتنگی غروب میکند
در کنج آسمان دل
و،« سه باره »
شاعر میشوم !!!
«هزار باره » عاشق!!!
پنجشنبه 22 آذر۱۳۸۶
____ فرزانه شیدا____
ودرواقع تنها گروهِ,اول,انسانهای موفق واقعی دنیاهستندکه نام,این گروه را«گروه عاشقان» میگذارم« عاشقان رسیدن».چراکه دراین گروه انسانهای هدفمندوزحمتکش وکوشابیشترازهمه بار سختی وزحمت وشکست وپیروزی خودوهمچنین زندگی اجتماعی وحتی گذران چرخه ی زنگی کشوروملت خویش رابردوش کشیده وسختی های بسیاری نیز می بینندودرنتیجه درجایگاهی که ایستاده اند واقعاوبراستی لایق آن هستندچراکه زحمات شبانه روزی بسیاری رانیز برای آن متحمل شده اند و بار زندگی همگان رابردوش داشته اند تادرپیشرفت خودبه پیشرفت جامعه نیزتوان یاری رساندن داشته باشندوهمواره دقت نظر باارج نهادن به تمامی ریشه های فرهنگی اجتماعی سنتی دینی و....همراه با توجه واندیشه ای والا همراه با حرمت نگاهداشتن وحتی دلسوزی انسان دوستانه ای برای جامعه عمرخودراباارزش وسبز زندگی کرده اند تاسرسبزی دهنده ی زندگی همگان باشند.
___ «هفتخوان فریدون مشیری »____
چه توفان درین باغ بگشودد ست
که سرو بلند تناور شکست ؟
چه شوری در آن جان والا فتاد
که آن مرد چون کوه از پا فتاد
چه نیرو سر راه بر او گرفت
که نیرو از آن چنگ و بازو گرفت ؟
چه خشکی در آن کام آتش فشاند
که آن تشنه جان را به آتش کشاند ؟
چه ابری از آن کوه سر بر کشید ؟
که سیمرغ از قله ها پر کشید
چه نیرنگ در کار سهراب رفت ؟
که با مرگ پیچید و در خواب رفت
چه جادو دل از دست رستم ربود ؟
که بیرون شد از هفتخوانش نبود
خمار کدامین می اش درگرفت ؟
که از ساقی مرگ ساغر گرفت
پدر را ندانم چه بیداد رفت
که تیمار فرزندش از یاد رفت
« سروده ای از:از:فریدون مشیری »
من به شخصه معتقدم که,انسان درطول عمر شاید زمان عمراواجازه,اینراندهد که به,تمامی آرزوهای خوددست یابد ولی میبایست تلاش کندکه به بیشترین آنها برسد ودراینراه انتظار شسکت وپیروزی را نیز داشته باشدودرخود این قدرت ونیروی فکری راایجادکند که همینقدرکه تلاش میکنم کافی یست بایدکافی باشد تابتواند مطمئن باشدکه کم کاری برای رسیدن به آرزوها واهداف خود نکرده ام,وتمام هم وغم خودرانیز بکاربرده ام تاهمان باشم که میخواهم,باشمو درهمان جایگاهی قرار بگیرم که دوست دارم آنجا باشم و به همان چیزهایی دست یابم که آرزوی دست یافتن به آنراداشته ودارم واین گونه تفکری خودنیازمند این است که انسان براعتماد بنفس خویش بیافزایدبراحتی ازراه رفته باتشویق وحتی تنبیه وآزارویاهمکاری نکردن دیگرانی که همیشه درزندگی انسانهاهستندازراه,رفته بازنگرددومغلوب خودودیگران وجهان وزندگی نشود حتی وقتی که شکست میخوردبازایستاده,بخودبگوید ایرادی نداردمن میروم من ومیرسم.باورکنید اینگونه فکری بهترین مشوق ادمی برای خوداوست بی اینکه نیازداشته باشدکه حتی دیگران بااوهمفکری وهمکاری کند میرودومیرسدمن خوداینگونه آدمی بوده وهستم که اگرچه شاید با شنیدن مخالفتها متاسف شوم,اماازکارخویش متاسف نوشتم ازنوع ایده ونظر دیگران است که متاسف میگردم چراکه من میدانم به کجا روانم ,چه رامیخواهم,درجستجوی چه هستم چه راآرزوی خودمیدانم چه مراشادویاغمگین میکند.چیزی که برای رسیدن به هریک ازآنان هیچ کسی نه گامی برایم برخواهدداشت نه زحمت حتی فکر کردن آنرابخو خواهددادنه لااقل آنقدرکه برای خودمن مهم است که چگونه کسی باشم,چه باشم, کجاباشم,درنتیجه هرچه نیزازدیگران,بشنوم هرچه بگویندهرگونه افکاری رادرمورد خودببینم تنهاباین فکرمیکنم هدفی دارم که برای من مهم است چه برای دیگران هم مهم باشدیانباشد همینقدر که برای خودم مهم است باید کافی باش تا ادامه راه داده وبه هرچه هست برسمواین نیز,منم که زندگی خودرازندگی میکنم,درنتیجه این منم که میبایست شادی وغم خودرارنگ ببخشم این منم که می بایست شکست وپیروزی خود تحمل کنم این منم که میبایست دگرباره بیاستم وادامه دهم تازمانی که هستم, وتاهستم نیزباید باشم وبگونه باشم که بایدباشم, خو تابااین برای خودبودن قادرباشم برای دیگران نیزباشم چه خانواده ام باشدچه آشنایانم چه کشورم چه جهانم وحتی اگر عددی نیزدردنیائی نباشم همانقدرکه تلاش خودرامیکنم کافیست تابدانم بودنم هرچه,هست پرکردن یک فضانیست که نه ثمر بخش باشد نه,اثرگزار,نه بی فایده, نه دردآور برای خود یدیگری,لااقل برای خودوکسان من بودنم ارزش داشته باشدکه بدانم هستیم بی ثمرنبوده,حال براین قدر وارزشی بدانند یا ندانند این به حال واحوال وذهن ودرون خودآنان بازخواهد گشت وحرفی واصرای نیست که انسان همواره وهمیشه محبوب دیگران باشدهمینقدر که آزارکسی نباشدوسعی کند چنین نباشد کافیست تا حضوراو حضوری باشدکه لااقل,اگر خدمتگزار نیست آسیب رسان وزیان دهنده هم نیست وزندگی خودرا میکندبه بهترین نحوی که قاداست تلاش کندتاهستی خودرارنگی بخشدکه حداقل برای خودش آبی ترین اسمان را داشته باشد حتی گاه در پشت ابراماهمواره بازآبی آفتابی.که آسمان همیشه آبی ست همیشه,درآن خورشید هست این مائیم,که وقتی ابراست وخورشید پیدانیست درون وبرون به ابر میسپاریم,و برسیاهیها.لذاتنها زمانی میتوانیم اززندگی خود خشنودباشیم که بداینم برای خود بیا ثروبی ثمر وبیهوده نبوده ایم چه در شکست چه درپیروزی.
____ دریاب : از ف.شیدا _____
من برای دل خود میگوشم
گرچه در چشم تو
بیهوده به کار
روزگاران خوش خویش
به سختی دادم
گرچه در دیده ی تو
بی ثمراز هستی وبود
دل به ویرانه ی هستی دادم
من ولی آبادم !
تو خودت را دریاب
وبه ویرانی خود دیده بدوز
وبه آبادی خود ایمن باش
که ترا نیست اگر چشم دلی
دل ما لیک تماما نگه است
____فرزانه شیدا /1388_____
*گاهی شآلوده وریشه شکست های بزرگ ،از شتباهات بسیارریزوکوچک سرچشمه می گیرد.*ارد بزرگ
*_ فرومایگان پس از پیروزی ،همآورد شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند .*ارد بزرگ
● پایان فرگرد شکست ●نویسنده فرزانه شیدا
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *اندیشه*
اززندگی هرآنچه لیاقتش راداریم به مامیرسدنه آنچه که آرزویش راداریم
بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد اندیشه ●
والاترین« اندیشه» اندیشه ای ست که قادرباشدبردیگراندیشه های جاری درزندگی مردم,اثر منطقی گذاشته واندیشه ای برترباشدتادرفکراندیشمندان ودراندیشه همگانی تحولّی راایجاد نماید.ماانسانها به چه,اندیشه میکنیم,چه,افکاری رادردرون خودزیرورومیکنیم باکدامین دیدگاهی دنیارانگریسته باکدامین تفسیری آنرابرخودمعنامیکنیم تاکجای,افکاردرست تفکر میکنیم,وآیادهن مادرراه,درستی گام برمیداردآیابدرستی اندیشه های خوداطمینان داریم,آیا دید روشنی برزندگی داشته وداریم.آیااندیشه های ماالگوئی داردویااینکه تمامی آنچه درذهن وفکر وروح ودل مامیکذرد تنها براساس احساس ماست یاتربیت مایااینکه شکل آموزش خانوادگی واجتماعی ما؟مامی این سوالات ازجمله سوالاتی ست که انیان میبایست برای خودجوابی برآن داشته باشدوبداندکه,ازکدامین منبع ریشه ی افکارخودراگرفته یادوست داردچه منبعی رابرای شکل ذهنی خودبکاربگیرد گروهی علوم منطق وفلسفه راانتخاب کرده ویکی ازهراز شاخه ی این علوم برای ایشان جلب توجه کرده وباآن تفکرواندیشه خودراپیش میبرند عده ای دنیاراازنگاه خشک تری می بینند چون ریاضیدانان وعلومی نظیراین تعدادی به دنیای فکری جامعه واندیشه های همگانی خو کرده ونیازی درپرورش شخصی نمیبینندچراکه درجواب دادن بدنیای اجتماعی خود آنچه راآموخته اندکافی ومناسب میدانندوبرخی به چون وچراهمه چیزاز دیدگاه های مختلف پرداخته مایلندجنبه های علمی مختلفی رادردست داشته باشندکه,زمانی که به هریک ازاین علوم نیاز پیدامیکنند قادرباشندازآگاهی های همان علم درآن زمینه,استفاده نمایند.
____ مبهوت شعری « حمید مصدق »____
در این جهان چون برهوت مبهوت
آه ای پدر مگر
گندم چهقدر شیرین بود ؟
و سیب سرخ وسوسه حوا را
در دامن فریب چرا افکند ؟
نفرین به دیو وسوسه
نفرین به هوشیاری
آری عقاب شیطان را
من در بهشا دیدم
و نیز رنج آدم و حوا را
دراین زمین زندان
و رنج جاودانه انسان
دیدم مرا
این غرق در ملال
دیو محیط من این دوی اضطراب
می کاهد از درون
چو چناران دیرسال
ناگه
مشام جان را
از باغ عشق
رایحه ای مست می کند
گفتی که باغ عشق بهشت است
در باغ عشق او
از پله های مرمر
با قامتی بلندتر از افرا
می آمد
و عطر روحپرور اندامش
ذرات نور را
در شور و شوق
و وسوسه می آورد
دیدم که دستهای سپیدش
انبوه گیسوان سیاهش را
آشفته می کند
دیدم که انعطاف نگاهش
پرواز پاک چلچله ها بود
ناگاه دیدگان چو گشودم
چه وحشتی
دیدم فریب بود
فروپوش دهشتی
دیدم که با تمام ظرافت او
ازهم گسیخت
ریخت فروریخت
هیچ شد
چه خوابهای نغز طلایی را
پنداشتم
نقش حقیقتی ست
چه جامه های فاخر
بر قامت بلند تمنا
در هاله های رویا
بردوخته
چه شعله های سرکش
در باغهای پندار افروخته
چه صادقانه و معصوم
در شعلههای سرکش آن عشق
سوخته بودم
_____ « حمید مصدق »______
اینگونه افرادوهمچنین اشخاصی که بهرشکل علوم وپایه های علمی, رابرای تفکرخویش راانتاخب کرده اند بی شک ازافرادساده وعامی جامعه نیستندوگروه اندیشمندانی هستند که چه درمقام های فکری بالا خودرارساند وجایگاهی برای خوددرجامعه ودردنیابه ثبت برسانندچه درسطح عامی خودرامیان عوام نگاهداشتهامابگونه ای دیگر تفکر کنندکه استادین ودانشجویان وافرادی با اندیشه های پرورش یافته ازاین جمله اندکه,این گروه نیزتعدادی خودرابه مقام بالا رسانیده وخود را مشخص ومجزا میکنند عده ای درسطح استادی ومدرس بودن خود عمری ازدانش خویش بهره گرفته ودیگران را آموزش میدهند که درهرشکل این هدف نیزارزشمنداست وقابل احترام ودر کل این دوگروه,آزافرادی هستندکه جوامع دنیارارو به رشد وپیشرفت برده یاحداقل افکار واندیشه ی آنان برپیرامون آنان اثری مثبت نهاده وارزشمند است وحضور و وجود ایشان بر هرکه وهرچه دراطراف این گروه باشد تاثیرداشته .
____ « هلال ماه» ______
باز شب دیگری ماه ِ دلم جان گرفت
«آن » مَه کامل شد ُو «این دل سوزان» گرفت
لحظه ی سبزِ دعا... قصهء عشق و وفا
او که در این لحظه ها ،وعده و پیمان گرفت
من به چه سان بگذرم زینهمه دلدادگی
او که ز ره آمد ُو سینه چه حرمان گرفت
حسرتِ دیدارِ او, لحظه ی شوق وصال
عقل مرا او زمن ,این دم حیران گرفت
من به چه شوقی روم زین شب غم بی امید
او که ز ره آمد ُو قلب ِ من , آسان گرفت
او شده در چشمِ من,همچو خدا ی زمین
وای خداوند من ,او ز من ایمان گرفت
او زمن ایمان گرفت
جمعه 7 دیماه ۱۳۸۶
_____ فرزانه شیدا _____
حضوراین گروه هانیز, بتدریج مردم عامی, تفاوتهای فکری میان خودرابااین گروه احساس میکند ودرمی یابندکه ایشان پله وپلکانی دراندیشه وعملکرده بالاتراز مردم عام ایستاده اند . ازآن جهت که طرز فکرواندیشه این دوگروه متضاد با جامعه ی عام ودنیای ساده شهری وکشوری مردمیست که "زیستن رابه معنای زندگی کردن"درشبانه روزورسیدن به خواسته ای عادی زندگی میداننددرفرگردهای آرمان نامه ی اردبزرگ همواره اشاره به آدمیانی شده اند که ازاین گروهندودسته ی اندیشمندان جوامع راتشکیل میدهندکه,دراصل دنیاوقدرت دنیوی وقدرت فکری وحتی اجتماعی دنیادردست ایشان است خواه,درلباس کاشفی ومخترعی باشد خواه دردست اهل قلمی ویادر جایگاههای سیاسی واجتماعی کشوری وبسیار دیگرازسازمانهای بزرگ دنیا که ایشان بنوعی وبه شکلی مدیر گرداننده یااثر گزار برآن هستند
ــــــ بانوی شب ــــــ
بر واژه ها چنگ میزنم
و دلم ، دلم بر آفتاب میسوزد
که مرا بر پرتو خویش باز میخواند
و من ... آه ... من ...
در سایه های ناماندگار
هنوز بخود می پیچم می پیچم
و کلام عشق محو تر از همیشه
آفتاب را فریب میدهد
در درخشش شیشه ی شکسته خویش
این میان تصویر قلب شکسته ام
درخششی دیگر دارد
بر چهره شیشه ای عشق
و سنگی در کنار آن
آری بخند....
آفتاب برای من نبود
نه مگر برای
به رخ کشیدن
تصویر شکسته ی دلم
بر شیشه تکه تکه ی
عشقی نابسامان
اما بانوی شب بودن نیز
عالمی دارد
حتی اگر شکسته دلی
بیش نباشم
و فراموش شده ای
در دیدگان آبی خورشید گون عشقم
و غمزده ای
از نگاه خورشید افتاده
بانوی شب بودن نیز عالمی دارد
حتی اگه همه شب آسمان آبیم
نوری از حضور عشق نداشته باشد
و شهاب گونه
به مرگ نزدیک گردم
حتی اگر هرگز باز نیاید
و هرگز باز نپذیرم
شکسته دل را
دوباره عاشقی کردن
بانوی شب بودن
نیز عالمی دارد
حتی در تنهائی که
آه چرا کتمان کنم
همیشه
بانوی تنهای شب بوده ام
همین
و گم شده در دروغ
دلباخته بر خیال
همیشه بانوی شب بوده ام!!
¤ ف.شیدا/چهارشنبه 21 فروردین1387¤
دراین میان اندیشه هائی هستندکه در رون فکر«آدمی» جایگزین میگردندکه,اینگونه اندیشه ها همواره قادراست سازنده عوامل وعملکرده هاوعکس العملهائی درزندگی آدمی باشدودر زندگی ما عامل رخ دادهاوفرایندهای بسیاری میگرددکه,درشکل وفرم زندگی انسان گاه تغییرات اساسی بوجود میاوردواندیشه ای درصدرتمامی افکارمامیشوند فکروشکلی,ازتفکر که درنوع خود میتواند تمامی اندیشه وذهن آدمی رابخویش مشغول داشته,ودرسرنوشت آدمی تغییراتی راایجاد کند که تادیروز شاید در باور خویش نیز نمیدیدیم که,اینگونه مسیرزندگی خودرا تغییر داده یاسازگارباراهی جدید کنیم که تحولی در تمامی اندیشه وذهن وعملکرد وحتی روزمره گی ما داشته باشدواینگونه افکارواندیشه ها گاه میتواند تاپای مرگ مخرب باشد وگاه نجات دهنده ی روح آدمی وگاه پیشتوانه هدفهای زندگی وحامی تلاش درراه,پیشبرداهداف وآرزوهالذا میبایست همواره به اندیشه هائی که پیرامون ماست دقت کافی داشته باشیم وخود را درگیر تفکراتی نکنیم که ماراازمسیراصلی اهداف درست مابدور میداردمباداکه به خطارفته وآنچه راکه داشته ایم نیز ازدست بدهیم یادر مسیری بیافتیمکه بازگشت ازآن برای من باسهولت مقدور نباشد یا اسیر انسانهائی شویم که عمداچنین مسیری رادر سرراه دیگرآدمیان قرارمیدهند اورادر پندار واندیشه خویش طعمه ی خوبی می بیینند که توسط اوبه اهداف شخصی خوددست یابنددر نتیجه اتنخاب انواع اندیشه های تازه ای که درراه ماقرار میگیرد وفکروذهن مارامشغول میدارد بسیار مهم است که ازکدامین ریشه ومسلک ومرام وتفکری برخاسته اند وآیا تبعیت ازآن بسوی روشنائیست یاآدمی رابه سیاهی دنیائی میکشدکه حتی درآن خودرا نیزاز خاطره برده وتمامی اهداف خویش را نیزاز کف میدهیم ودرنهایت دروادی «چه کنم »اسیر راههایی شویم که نه قدرت بازگشت ازآن راداشته باشیم نه حتی فرصت بازگشت ونه بدانیم چگونه بازگردیم این است که همواره می بایست با اندیشه های جدید بشدت مراقب بودوهرگزبدون دریافتن ریشه ومنبع آن دل به تفکری نبندیم که درراه ما بیش ازآنکه سودمند باشدمنحرف کننده ی افکارواقعی وحقیقی آدمی باشند دراین راستا میتوان ایرنا نیز گفت که بسیارراحت میشوددرکادو پیچی واژه های زیبا زشت ترین کلام رازیبا جلوه دادوبدترین مقصودرابه رنگ خوبیها به مردم تحویل داده واز آن سود بردبراحتی میسر است که تفسیری به بیراهه هاراه بردوسخنی وایده ای وفکری بمانند باغ بهشتی درزمین شادی بخش ومسروردهنده باشدوبراستی باعث جلای فکروروح آدمی شود .
ـــــ « فریدون مشیری» ـــــ
نه غار کهف
نه خواب قرون
چه میبینم ؟
به چشم هم زدنی
روزگار برگشته است
به قول پیر سمرقند
همه زمانه دگر گشته است
چگونه پخنه خاک
که ذره ذره آب و هوا
و خورشیدش
چو قطره قطره خون
در وجود من جاری است
چنین به دیده من
ناشناس می آید ؟
میان اینهمه مردم
میان اینهمه چشم
رها به غربت مطلق
رها به حیرت محض
یکی به قصه خود
آشنا نمی بینم
کسی نگاهم را
چون پیشتر نمی خواند
کسی زبانم را
چون پیشتر نمی داند
ز یکدیگر همه
بیگانه وار می گذریم
به یکدیگر همه
بیگانه وار می نگریم
همه زمانه دگر گشته است
من آنچه از دیوار
به یاد می آرم
صف صفای صنوبرهاست
بلوغ شعله ور
سرخ سبز نسترن است
شکفته در نفس تازه
سپیده دمان
درست گویی جانی
به صد هزار دهان
نگاه در نگه آفتاب
می خندد
نه برج آهن و سیمان
نه اوج آجر و سنگ
که راه بر
گذر آفتاب می بندد
من آنچه از لبخند
به خاطرم ماندهاست
شکوه کوکبه دوستی است
بر رخ دوست
صلای عشق دو جان است
و اهتزاز دو روح
نه خون گرفته
شیاری ز سیلی شمشیر
نه جای بوسه تیر
من آنچه از آتش
به خاطرم باقی است
فروغ مشعل همواره
تاب زرتشت است
شراب روشن خورشید و
گونه ساقی است
سرود حافظ و جوش درون مولانا ست
خروش فردوسی است
نه انفجار فجیعی که شعله سیال
به لحظه ای بدن صد هزار انسان را
بدل کند به زغال
همه زمانه دگر گشته است
نه آفتاب حقیقت
نه پرتو ایمان
فروغ راستی از
خاک رخت بربسته است
و آدمی افسوس
به جای آنکه دلی را
ز خاک بردارد
به قتل ماه کمر بسته است
نه غار کهف
نه خواب قرون چه فاتاده ست ؟
یکی یه پرسش بی پاسخم جواب دهد
یکی پیام مرا
ازین قلمرو ظلمت
به آفتاب دهد
که در زمین که
اسیر سیاهکاریهاست
و قلب ها دگر از آشتی گریزان است
هنوز رهگذری خسته را
تواند دید
که با هزار امید
چراغ در کف
در جستجوی انسان است
ـــــ « فریدون مشیری»*ـــــ
براساس آنچه تاکنون گفته شدمامیبایست وقتی به سخنی وایده ای وافکاری برخورد میکنیم گوینده وارائه دهنده ی آن اندیشه رانیز بطورکامل بررسی کنیم وببینیمآیااودر زندگی خود درعملکردهای زندگی خوددر تجربه های زندگی خودهمان هست که,ادعامیکند یاخودراشناسانده است یاتنها قالبی درجسمی زیباست که در درون خودنیزتبعیت ازگفتار خویش نمیکندوآیابراستی آدم موفق هست یا تنهاازاو حرف شنیده ایم که چیست وکیست وتحقیق وبررسی درشخصیت وزندگی او بهترین چاره راه ماست که بدانیم,ازچه کسی چه ایده ای رابایدبرداشت کرده برافکار خوداضافه کنیم.
_____« خلوت عشق» _____
ترک دل را گر کنم در زندگی
دفتر قلبم تهی گردد تهی
شعر معبودم گریزد از دلم
ره نیابم بعد از این در هر رهی
گم شوم در لحظه های روزگار
گیج وسرگردان ... نمیگیرم قرار
خلوتم خالی شود از عشق او
از نیایش بر در پروردگار
همچو درویشم به کنج شاعری
بر لبم نام محمد(ص) ... یا علی(ع)
خلوتم را میبرم تا اوج ...ذن...!
بال بگشایم به پرواز و پری
آسمانم آبی و مهد خداست
سینه ام آبی به رنگ کبریاست
اندرین خلوت منم با شعر خویش
روزگارم از همه مردم جداست
کس به عرفانش نمیفهمد مرا
یا دل «شیدا » به عرفان خدا
گر بگویم در دلم چون وچراست
در نمییابد دل ِ« فرزانه» را
من به «شیدائی »خود دل بسته ام
این چنین شاید دلی وارسته ام
در تواضع سر بدامان خدا
اینچنین با مهر او پیوسته ام
چهارشنبه 13 دی1385
____از : (ف.شیدا) ______
برای مثال «عشق»درزندگی آدمی میتواندبطور گشترده ای تغییردهنده ی ذهن و فکرآدمی باشد بگونه ای که,انسان به هرچه وهرچیز که عشق میوزرد چون عشق به خداوند وخلقت او, میتواند آنچنان,آدمی رابه خویش مشغول سازدکه تمامی فکروذهن آدمی معطوف به,آن شده,وتمامی ریشه های فکری انسان راتحت اختیاروتسلط خودبگیردودراین راه نیز می بایست به روشنی راه رفتن را پیش گرفت که گاه به نام خداوند نیز بدورغ میشودبه خطاوبه گمراهی رفت ودر سیاهی های ذهن کسانی گم شدکه به نام اودشمن اندیشه ی آدمی بوده ودردرون خوداهداف دیگری رادنبال میکنندکه با یاری گرفتن ازعشق آدمی به خداوند بهره جسته وباکلامی زیباانسان رابه بیراهه های فکری میکشندبگونه ای که بناگاه متوجه میشویم که راه شیطان رادرخطا پیموده ایم وهرگزدر مسیراصلی ودرستی نبوده ایماینجاست که,اگرذهنی بیداروهشیار باشدکمتر دچار اینگونه دامها میگرددوکمتر به بیراهه های آدمیانی خواهدرفت که در پی انسانهای ساده دل عاشقی میگردندکه درجستجوی خویش ودرنهایت خداوندگارخویش همواره غرق سوالندواینان نیزاین سوالات رابه زیبائی پاسخگو خواهند بودامانه درراه خیرکه شروجودوحضوروسخن آنان زمانی برانسان ثابت میگرددکه زیان وآسیب رسیده,وطعم تلخ آنراچشیده باشیم لذابرای,آنکه آدمی در زندگی خود اندیشه های درستی راپیگیری کنددردرجه اول به رشد فکری نیازمنداست به شناخت خوب وبد واقعی زندگی اندیشه های همگانی مثبت ونگاه به اندیشه های والا ومنطقی که دارای ریشه ها وپایه های درست بوده,وبر اشخاص دیگرنیز سودمعنوی وفکری بخشیده است دراینصورت است که, انسان میتواند با شناخت در راه اندیشه های نوین نیز گام برداشته وبادقت نظر ونگاه به الگوی بیان کننده آن ایده ونظرواندیشه دریابدکه آیابراستی راه,اوبه انتهائی رسیده است که دنباله روئی راباخود همراه کند ویااورابه راه خویش بخواندیاخیر.درانتها واتمام وختم کلام بازباین نتیجه میرسیم که هیچ چیزبرای انسان بهترازپرورش فکرودرون خود نیست تابتواندآگاهانه خودرادر زندگی بالا کشیده وباروشنفکری دیدونگاه بسوی گامهای بعدی رهنمون شودبااین ثبات عقیده واین راحتی خیال که مطمئن باشدبه بیراهه نخواهدرسیدوبن بستی درسرراه اندیشه اویافت نخواهد شد آنگاه است که,انسان میتواند حتی خود بوجود آورنده افکار واندیشه های جدیدباشد که,دیگران رانیز مجذوب نوع تفکرونگاه خویش گرداندوخودنیز به جمع اندیشمندانی بپیوندد که آگاهی ازافکار آنان دراو نیز دیدگاهی روشن تررا بوجودآورده تا بتواند بهتر ببیندفکر کند وبه دیددیگری زندگانی راببیند نگاهی که لازمه ی رشد فکریست ولازمه ی آنکه انسان رابه اهداف زندگی خودبرساندپس درتمامی فرگردهاماهمواره به یک نتیجه ی کلی رسیده ایم وآن اینکه «فکر وذهن خودراپرورش داده وبردانش خویش بیافزائیم» تا قادر باشیم جهانی بهتر دنیائیمطلوب تر واحساسی زیباتر به زندگی داشته وبهاهداف خود بهتر دست یافته,آرزوها ی زندگی خودراازرویا به حقیقت مبدل کینم تاهمانگونه که درآغازاین فرگرد گفتیم,لیاقت بدست آوردن ودست یافتن به آرزوهای خودراداشته باشیم وبتوانیم یکی یک آن را برآورده نمائیم وحس رضایت دراز خویش رادرخودپرورش دهیم رضایتی که مبنی بردرستی کردار ورفتا وپندار ما داشته باشد وبداینم دربیراهه نیستیم وبه مبدااولیه خودیعنی خداوندوبه پاکی اووروح بزرگ اونزدیک میشویم تاخویشتن رابدرستی شناخته وپیدا کنیم,وچون اینگونه ازخودراضی باشیم درراه واهدافی گام خواهیم نهادکه پیروزی مثبتی رانیز به همراه, خواهدداشت وباعث شرمساری ماازخودنخواهدبودوسربلندی انسان رانیزبه همراه بدنبال داردبه همراهی رضایت خداوند ی که خودخواهان این است که,اول ازهرچیز به بخودپرداخته وخودساخته ای باشیم که قادر باشدجهان پیرامون خویش رانیز درخدمت بشری چه بااعمال چه باافکارخویش بسازدباآرزوی,اینکه شاهداین باشیم که جهانی مملو وسرشاراز انسانهائی راصاحب هستیم که وجودهریک روشنی بخش وسازنده ی جهان ماست وخود نیزیکی ازآنهمه باشیم
اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . *ارد بزرگ
آدمی تنهازمانی دربندرویدادهای روزمره نخواهد شدکه دراندیشه ایی فراترازآنهادرحال پرواز باشد . *ارد بزرگ
●پایان فرگرد اندیشه● نویسنده:فرزانه شیدا
بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد اندیشه ●
والاترین« اندیشه» اندیشه ای ست که قادرباشدبردیگراندیشه های جاری درزندگی مردم,اثر منطقی گذاشته واندیشه ای برترباشدتادرفکراندیشمندان ودراندیشه همگانی تحولّی راایجاد نماید.ماانسانها به چه,اندیشه میکنیم,چه,افکاری رادردرون خودزیرورومیکنیم باکدامین دیدگاهی دنیارانگریسته باکدامین تفسیری آنرابرخودمعنامیکنیم تاکجای,افکاردرست تفکر میکنیم,وآیادهن مادرراه,درستی گام برمیداردآیابدرستی اندیشه های خوداطمینان داریم,آیا دید روشنی برزندگی داشته وداریم.آیااندیشه های ماالگوئی داردویااینکه تمامی آنچه درذهن وفکر وروح ودل مامیکذرد تنها براساس احساس ماست یاتربیت مایااینکه شکل آموزش خانوادگی واجتماعی ما؟مامی این سوالات ازجمله سوالاتی ست که انیان میبایست برای خودجوابی برآن داشته باشدوبداندکه,ازکدامین منبع ریشه ی افکارخودراگرفته یادوست داردچه منبعی رابرای شکل ذهنی خودبکاربگیرد گروهی علوم منطق وفلسفه راانتخاب کرده ویکی ازهراز شاخه ی این علوم برای ایشان جلب توجه کرده وباآن تفکرواندیشه خودراپیش میبرند عده ای دنیاراازنگاه خشک تری می بینند چون ریاضیدانان وعلومی نظیراین تعدادی به دنیای فکری جامعه واندیشه های همگانی خو کرده ونیازی درپرورش شخصی نمیبینندچراکه درجواب دادن بدنیای اجتماعی خود آنچه راآموخته اندکافی ومناسب میدانندوبرخی به چون وچراهمه چیزاز دیدگاه های مختلف پرداخته مایلندجنبه های علمی مختلفی رادردست داشته باشندکه,زمانی که به هریک ازاین علوم نیاز پیدامیکنند قادرباشندازآگاهی های همان علم درآن زمینه,استفاده نمایند.
____ مبهوت شعری « حمید مصدق »____
در این جهان چون برهوت مبهوت
آه ای پدر مگر
گندم چهقدر شیرین بود ؟
و سیب سرخ وسوسه حوا را
در دامن فریب چرا افکند ؟
نفرین به دیو وسوسه
نفرین به هوشیاری
آری عقاب شیطان را
من در بهشا دیدم
و نیز رنج آدم و حوا را
دراین زمین زندان
و رنج جاودانه انسان
دیدم مرا
این غرق در ملال
دیو محیط من این دوی اضطراب
می کاهد از درون
چو چناران دیرسال
ناگه
مشام جان را
از باغ عشق
رایحه ای مست می کند
گفتی که باغ عشق بهشت است
در باغ عشق او
از پله های مرمر
با قامتی بلندتر از افرا
می آمد
و عطر روحپرور اندامش
ذرات نور را
در شور و شوق
و وسوسه می آورد
دیدم که دستهای سپیدش
انبوه گیسوان سیاهش را
آشفته می کند
دیدم که انعطاف نگاهش
پرواز پاک چلچله ها بود
ناگاه دیدگان چو گشودم
چه وحشتی
دیدم فریب بود
فروپوش دهشتی
دیدم که با تمام ظرافت او
ازهم گسیخت
ریخت فروریخت
هیچ شد
چه خوابهای نغز طلایی را
پنداشتم
نقش حقیقتی ست
چه جامه های فاخر
بر قامت بلند تمنا
در هاله های رویا
بردوخته
چه شعله های سرکش
در باغهای پندار افروخته
چه صادقانه و معصوم
در شعلههای سرکش آن عشق
سوخته بودم
_____ « حمید مصدق »______
اینگونه افرادوهمچنین اشخاصی که بهرشکل علوم وپایه های علمی, رابرای تفکرخویش راانتاخب کرده اند بی شک ازافرادساده وعامی جامعه نیستندوگروه اندیشمندانی هستند که چه درمقام های فکری بالا خودرارساند وجایگاهی برای خوددرجامعه ودردنیابه ثبت برسانندچه درسطح عامی خودرامیان عوام نگاهداشتهامابگونه ای دیگر تفکر کنندکه استادین ودانشجویان وافرادی با اندیشه های پرورش یافته ازاین جمله اندکه,این گروه نیزتعدادی خودرابه مقام بالا رسانیده وخود را مشخص ومجزا میکنند عده ای درسطح استادی ومدرس بودن خود عمری ازدانش خویش بهره گرفته ودیگران را آموزش میدهند که درهرشکل این هدف نیزارزشمنداست وقابل احترام ودر کل این دوگروه,آزافرادی هستندکه جوامع دنیارارو به رشد وپیشرفت برده یاحداقل افکار واندیشه ی آنان برپیرامون آنان اثری مثبت نهاده وارزشمند است وحضور و وجود ایشان بر هرکه وهرچه دراطراف این گروه باشد تاثیرداشته .
____ « هلال ماه» ______
باز شب دیگری ماه ِ دلم جان گرفت
«آن » مَه کامل شد ُو «این دل سوزان» گرفت
لحظه ی سبزِ دعا... قصهء عشق و وفا
او که در این لحظه ها ،وعده و پیمان گرفت
من به چه سان بگذرم زینهمه دلدادگی
او که ز ره آمد ُو سینه چه حرمان گرفت
حسرتِ دیدارِ او, لحظه ی شوق وصال
عقل مرا او زمن ,این دم حیران گرفت
من به چه شوقی روم زین شب غم بی امید
او که ز ره آمد ُو قلب ِ من , آسان گرفت
او شده در چشمِ من,همچو خدا ی زمین
وای خداوند من ,او ز من ایمان گرفت
او زمن ایمان گرفت
جمعه 7 دیماه ۱۳۸۶
_____ فرزانه شیدا _____
حضوراین گروه هانیز, بتدریج مردم عامی, تفاوتهای فکری میان خودرابااین گروه احساس میکند ودرمی یابندکه ایشان پله وپلکانی دراندیشه وعملکرده بالاتراز مردم عام ایستاده اند . ازآن جهت که طرز فکرواندیشه این دوگروه متضاد با جامعه ی عام ودنیای ساده شهری وکشوری مردمیست که "زیستن رابه معنای زندگی کردن"درشبانه روزورسیدن به خواسته ای عادی زندگی میداننددرفرگردهای آرمان نامه ی اردبزرگ همواره اشاره به آدمیانی شده اند که ازاین گروهندودسته ی اندیشمندان جوامع راتشکیل میدهندکه,دراصل دنیاوقدرت دنیوی وقدرت فکری وحتی اجتماعی دنیادردست ایشان است خواه,درلباس کاشفی ومخترعی باشد خواه دردست اهل قلمی ویادر جایگاههای سیاسی واجتماعی کشوری وبسیار دیگرازسازمانهای بزرگ دنیا که ایشان بنوعی وبه شکلی مدیر گرداننده یااثر گزار برآن هستند
ــــــ بانوی شب ــــــ
بر واژه ها چنگ میزنم
و دلم ، دلم بر آفتاب میسوزد
که مرا بر پرتو خویش باز میخواند
و من ... آه ... من ...
در سایه های ناماندگار
هنوز بخود می پیچم می پیچم
و کلام عشق محو تر از همیشه
آفتاب را فریب میدهد
در درخشش شیشه ی شکسته خویش
این میان تصویر قلب شکسته ام
درخششی دیگر دارد
بر چهره شیشه ای عشق
و سنگی در کنار آن
آری بخند....
آفتاب برای من نبود
نه مگر برای
به رخ کشیدن
تصویر شکسته ی دلم
بر شیشه تکه تکه ی
عشقی نابسامان
اما بانوی شب بودن نیز
عالمی دارد
حتی اگر شکسته دلی
بیش نباشم
و فراموش شده ای
در دیدگان آبی خورشید گون عشقم
و غمزده ای
از نگاه خورشید افتاده
بانوی شب بودن نیز عالمی دارد
حتی اگه همه شب آسمان آبیم
نوری از حضور عشق نداشته باشد
و شهاب گونه
به مرگ نزدیک گردم
حتی اگر هرگز باز نیاید
و هرگز باز نپذیرم
شکسته دل را
دوباره عاشقی کردن
بانوی شب بودن
نیز عالمی دارد
حتی در تنهائی که
آه چرا کتمان کنم
همیشه
بانوی تنهای شب بوده ام
همین
و گم شده در دروغ
دلباخته بر خیال
همیشه بانوی شب بوده ام!!
¤ ف.شیدا/چهارشنبه 21 فروردین1387¤
دراین میان اندیشه هائی هستندکه در رون فکر«آدمی» جایگزین میگردندکه,اینگونه اندیشه ها همواره قادراست سازنده عوامل وعملکرده هاوعکس العملهائی درزندگی آدمی باشدودر زندگی ما عامل رخ دادهاوفرایندهای بسیاری میگرددکه,درشکل وفرم زندگی انسان گاه تغییرات اساسی بوجود میاوردواندیشه ای درصدرتمامی افکارمامیشوند فکروشکلی,ازتفکر که درنوع خود میتواند تمامی اندیشه وذهن آدمی رابخویش مشغول داشته,ودرسرنوشت آدمی تغییراتی راایجاد کند که تادیروز شاید در باور خویش نیز نمیدیدیم که,اینگونه مسیرزندگی خودرا تغییر داده یاسازگارباراهی جدید کنیم که تحولی در تمامی اندیشه وذهن وعملکرد وحتی روزمره گی ما داشته باشدواینگونه افکارواندیشه ها گاه میتواند تاپای مرگ مخرب باشد وگاه نجات دهنده ی روح آدمی وگاه پیشتوانه هدفهای زندگی وحامی تلاش درراه,پیشبرداهداف وآرزوهالذا میبایست همواره به اندیشه هائی که پیرامون ماست دقت کافی داشته باشیم وخود را درگیر تفکراتی نکنیم که ماراازمسیراصلی اهداف درست مابدور میداردمباداکه به خطارفته وآنچه راکه داشته ایم نیز ازدست بدهیم یادر مسیری بیافتیمکه بازگشت ازآن برای من باسهولت مقدور نباشد یا اسیر انسانهائی شویم که عمداچنین مسیری رادر سرراه دیگرآدمیان قرارمیدهند اورادر پندار واندیشه خویش طعمه ی خوبی می بیینند که توسط اوبه اهداف شخصی خوددست یابنددر نتیجه اتنخاب انواع اندیشه های تازه ای که درراه ماقرار میگیرد وفکروذهن مارامشغول میدارد بسیار مهم است که ازکدامین ریشه ومسلک ومرام وتفکری برخاسته اند وآیا تبعیت ازآن بسوی روشنائیست یاآدمی رابه سیاهی دنیائی میکشدکه حتی درآن خودرا نیزاز خاطره برده وتمامی اهداف خویش را نیزاز کف میدهیم ودرنهایت دروادی «چه کنم »اسیر راههایی شویم که نه قدرت بازگشت ازآن راداشته باشیم نه حتی فرصت بازگشت ونه بدانیم چگونه بازگردیم این است که همواره می بایست با اندیشه های جدید بشدت مراقب بودوهرگزبدون دریافتن ریشه ومنبع آن دل به تفکری نبندیم که درراه ما بیش ازآنکه سودمند باشدمنحرف کننده ی افکارواقعی وحقیقی آدمی باشند دراین راستا میتوان ایرنا نیز گفت که بسیارراحت میشوددرکادو پیچی واژه های زیبا زشت ترین کلام رازیبا جلوه دادوبدترین مقصودرابه رنگ خوبیها به مردم تحویل داده واز آن سود بردبراحتی میسر است که تفسیری به بیراهه هاراه بردوسخنی وایده ای وفکری بمانند باغ بهشتی درزمین شادی بخش ومسروردهنده باشدوبراستی باعث جلای فکروروح آدمی شود .
ـــــ « فریدون مشیری» ـــــ
نه غار کهف
نه خواب قرون
چه میبینم ؟
به چشم هم زدنی
روزگار برگشته است
به قول پیر سمرقند
همه زمانه دگر گشته است
چگونه پخنه خاک
که ذره ذره آب و هوا
و خورشیدش
چو قطره قطره خون
در وجود من جاری است
چنین به دیده من
ناشناس می آید ؟
میان اینهمه مردم
میان اینهمه چشم
رها به غربت مطلق
رها به حیرت محض
یکی به قصه خود
آشنا نمی بینم
کسی نگاهم را
چون پیشتر نمی خواند
کسی زبانم را
چون پیشتر نمی داند
ز یکدیگر همه
بیگانه وار می گذریم
به یکدیگر همه
بیگانه وار می نگریم
همه زمانه دگر گشته است
من آنچه از دیوار
به یاد می آرم
صف صفای صنوبرهاست
بلوغ شعله ور
سرخ سبز نسترن است
شکفته در نفس تازه
سپیده دمان
درست گویی جانی
به صد هزار دهان
نگاه در نگه آفتاب
می خندد
نه برج آهن و سیمان
نه اوج آجر و سنگ
که راه بر
گذر آفتاب می بندد
من آنچه از لبخند
به خاطرم ماندهاست
شکوه کوکبه دوستی است
بر رخ دوست
صلای عشق دو جان است
و اهتزاز دو روح
نه خون گرفته
شیاری ز سیلی شمشیر
نه جای بوسه تیر
من آنچه از آتش
به خاطرم باقی است
فروغ مشعل همواره
تاب زرتشت است
شراب روشن خورشید و
گونه ساقی است
سرود حافظ و جوش درون مولانا ست
خروش فردوسی است
نه انفجار فجیعی که شعله سیال
به لحظه ای بدن صد هزار انسان را
بدل کند به زغال
همه زمانه دگر گشته است
نه آفتاب حقیقت
نه پرتو ایمان
فروغ راستی از
خاک رخت بربسته است
و آدمی افسوس
به جای آنکه دلی را
ز خاک بردارد
به قتل ماه کمر بسته است
نه غار کهف
نه خواب قرون چه فاتاده ست ؟
یکی یه پرسش بی پاسخم جواب دهد
یکی پیام مرا
ازین قلمرو ظلمت
به آفتاب دهد
که در زمین که
اسیر سیاهکاریهاست
و قلب ها دگر از آشتی گریزان است
هنوز رهگذری خسته را
تواند دید
که با هزار امید
چراغ در کف
در جستجوی انسان است
ـــــ « فریدون مشیری»*ـــــ
براساس آنچه تاکنون گفته شدمامیبایست وقتی به سخنی وایده ای وافکاری برخورد میکنیم گوینده وارائه دهنده ی آن اندیشه رانیز بطورکامل بررسی کنیم وببینیمآیااودر زندگی خود درعملکردهای زندگی خوددر تجربه های زندگی خودهمان هست که,ادعامیکند یاخودراشناسانده است یاتنها قالبی درجسمی زیباست که در درون خودنیزتبعیت ازگفتار خویش نمیکندوآیابراستی آدم موفق هست یا تنهاازاو حرف شنیده ایم که چیست وکیست وتحقیق وبررسی درشخصیت وزندگی او بهترین چاره راه ماست که بدانیم,ازچه کسی چه ایده ای رابایدبرداشت کرده برافکار خوداضافه کنیم.
_____« خلوت عشق» _____
ترک دل را گر کنم در زندگی
دفتر قلبم تهی گردد تهی
شعر معبودم گریزد از دلم
ره نیابم بعد از این در هر رهی
گم شوم در لحظه های روزگار
گیج وسرگردان ... نمیگیرم قرار
خلوتم خالی شود از عشق او
از نیایش بر در پروردگار
همچو درویشم به کنج شاعری
بر لبم نام محمد(ص) ... یا علی(ع)
خلوتم را میبرم تا اوج ...ذن...!
بال بگشایم به پرواز و پری
آسمانم آبی و مهد خداست
سینه ام آبی به رنگ کبریاست
اندرین خلوت منم با شعر خویش
روزگارم از همه مردم جداست
کس به عرفانش نمیفهمد مرا
یا دل «شیدا » به عرفان خدا
گر بگویم در دلم چون وچراست
در نمییابد دل ِ« فرزانه» را
من به «شیدائی »خود دل بسته ام
این چنین شاید دلی وارسته ام
در تواضع سر بدامان خدا
اینچنین با مهر او پیوسته ام
چهارشنبه 13 دی1385
____از : (ف.شیدا) ______
برای مثال «عشق»درزندگی آدمی میتواندبطور گشترده ای تغییردهنده ی ذهن و فکرآدمی باشد بگونه ای که,انسان به هرچه وهرچیز که عشق میوزرد چون عشق به خداوند وخلقت او, میتواند آنچنان,آدمی رابه خویش مشغول سازدکه تمامی فکروذهن آدمی معطوف به,آن شده,وتمامی ریشه های فکری انسان راتحت اختیاروتسلط خودبگیردودراین راه نیز می بایست به روشنی راه رفتن را پیش گرفت که گاه به نام خداوند نیز بدورغ میشودبه خطاوبه گمراهی رفت ودر سیاهی های ذهن کسانی گم شدکه به نام اودشمن اندیشه ی آدمی بوده ودردرون خوداهداف دیگری رادنبال میکنندکه با یاری گرفتن ازعشق آدمی به خداوند بهره جسته وباکلامی زیباانسان رابه بیراهه های فکری میکشندبگونه ای که بناگاه متوجه میشویم که راه شیطان رادرخطا پیموده ایم وهرگزدر مسیراصلی ودرستی نبوده ایماینجاست که,اگرذهنی بیداروهشیار باشدکمتر دچار اینگونه دامها میگرددوکمتر به بیراهه های آدمیانی خواهدرفت که در پی انسانهای ساده دل عاشقی میگردندکه درجستجوی خویش ودرنهایت خداوندگارخویش همواره غرق سوالندواینان نیزاین سوالات رابه زیبائی پاسخگو خواهند بودامانه درراه خیرکه شروجودوحضوروسخن آنان زمانی برانسان ثابت میگرددکه زیان وآسیب رسیده,وطعم تلخ آنراچشیده باشیم لذابرای,آنکه آدمی در زندگی خود اندیشه های درستی راپیگیری کنددردرجه اول به رشد فکری نیازمنداست به شناخت خوب وبد واقعی زندگی اندیشه های همگانی مثبت ونگاه به اندیشه های والا ومنطقی که دارای ریشه ها وپایه های درست بوده,وبر اشخاص دیگرنیز سودمعنوی وفکری بخشیده است دراینصورت است که, انسان میتواند با شناخت در راه اندیشه های نوین نیز گام برداشته وبادقت نظر ونگاه به الگوی بیان کننده آن ایده ونظرواندیشه دریابدکه آیابراستی راه,اوبه انتهائی رسیده است که دنباله روئی راباخود همراه کند ویااورابه راه خویش بخواندیاخیر.درانتها واتمام وختم کلام بازباین نتیجه میرسیم که هیچ چیزبرای انسان بهترازپرورش فکرودرون خود نیست تابتواندآگاهانه خودرادر زندگی بالا کشیده وباروشنفکری دیدونگاه بسوی گامهای بعدی رهنمون شودبااین ثبات عقیده واین راحتی خیال که مطمئن باشدبه بیراهه نخواهدرسیدوبن بستی درسرراه اندیشه اویافت نخواهد شد آنگاه است که,انسان میتواند حتی خود بوجود آورنده افکار واندیشه های جدیدباشد که,دیگران رانیز مجذوب نوع تفکرونگاه خویش گرداندوخودنیز به جمع اندیشمندانی بپیوندد که آگاهی ازافکار آنان دراو نیز دیدگاهی روشن تررا بوجودآورده تا بتواند بهتر ببیندفکر کند وبه دیددیگری زندگانی راببیند نگاهی که لازمه ی رشد فکریست ولازمه ی آنکه انسان رابه اهداف زندگی خودبرساندپس درتمامی فرگردهاماهمواره به یک نتیجه ی کلی رسیده ایم وآن اینکه «فکر وذهن خودراپرورش داده وبردانش خویش بیافزائیم» تا قادر باشیم جهانی بهتر دنیائیمطلوب تر واحساسی زیباتر به زندگی داشته وبهاهداف خود بهتر دست یافته,آرزوها ی زندگی خودراازرویا به حقیقت مبدل کینم تاهمانگونه که درآغازاین فرگرد گفتیم,لیاقت بدست آوردن ودست یافتن به آرزوهای خودراداشته باشیم وبتوانیم یکی یک آن را برآورده نمائیم وحس رضایت دراز خویش رادرخودپرورش دهیم رضایتی که مبنی بردرستی کردار ورفتا وپندار ما داشته باشد وبداینم دربیراهه نیستیم وبه مبدااولیه خودیعنی خداوندوبه پاکی اووروح بزرگ اونزدیک میشویم تاخویشتن رابدرستی شناخته وپیدا کنیم,وچون اینگونه ازخودراضی باشیم درراه واهدافی گام خواهیم نهادکه پیروزی مثبتی رانیز به همراه, خواهدداشت وباعث شرمساری ماازخودنخواهدبودوسربلندی انسان رانیزبه همراه بدنبال داردبه همراهی رضایت خداوند ی که خودخواهان این است که,اول ازهرچیز به بخودپرداخته وخودساخته ای باشیم که قادر باشدجهان پیرامون خویش رانیز درخدمت بشری چه بااعمال چه باافکارخویش بسازدباآرزوی,اینکه شاهداین باشیم که جهانی مملو وسرشاراز انسانهائی راصاحب هستیم که وجودهریک روشنی بخش وسازنده ی جهان ماست وخود نیزیکی ازآنهمه باشیم
اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . *ارد بزرگ
آدمی تنهازمانی دربندرویدادهای روزمره نخواهد شدکه دراندیشه ایی فراترازآنهادرحال پرواز باشد . *ارد بزرگ
●پایان فرگرد اندیشه● نویسنده:فرزانه شیدا
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *فرهنگ*
جلد 7- کتاب بعد سوم آرمان نامه
● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد فرهنگ●
فرهنگ هرسرزمینی ازنیاکان,آن کشوروگذشته ی تاریخی آن کشورشکل میگیردوبراساس طبع وخوی ونوع زندگی,ومحیط وحتی شکل جغرافیائی آن کشوروحالت آب وهوائی,رانیز شامل میشودوبراساس آنچه که درگذشته معمول,ومرسوم بوده,است نسل به نسل به,آیندگان رسیده,وباترقی ورشد جوامع ونوع تفکرهانیزتغییراتی, درآن داده میشود فرهنگ رشته هاوشاخه های گوناگونی را درخودداردکه یکی فرهنگ عامی جامعه,وبراساس نژاداست دیگری فرهنگ دینی, فرهنگ فلسفی, فرهنگ سیاسی و....براساس دیگرعلوم هریک داری شاخص های خودهستندامافرهنگی که,بیشتردر جامعه ازآن سخن گفته میشودچیزی ست که,از نیاکان وازجمله,آدات وآئین وآداب وروسم مردمان هرکشوراست وبراساس آن خلق وخوبی مردمان شکل گرفته,ونوعی بینش همگانی مشترک رادرجامعه ای تولید میکندکه برای مثال,درایران,وبسیاری,از کشورهارنگ سفید,برای,عروسی وازدواج بکار برده میشودامادرهند بعنوان لباس عزااستفاده,میشودیانوعی,ازخواراکیهاوغذاها بعنوان شکل سنتی,آن درمراسم خاصی چون,عید نوروزویا سیزده بدروامثال اینهااستفاده میگرددودردیگر کشورها نیزبنوع دیگری استفاده,ازهمان چیزهای مشابه درزمانهاوبه عناوین دیگری ,مرسوم است که غذای خاص خودرادرشب تحویل سال نوآماده,کنندوبسیاری,ازاینگونه سنتهاکه,ریشه در فرهنگ ونوع تفکرنوع,اندیشه,وآئین فرهنگی واجتماعی داردوبسیاری,ازچیزهانیزهست که,درکشوری زشت محسوب شده در کشوری دیگراصلا به,آن فکرنمیکننددرجائی به,آن خندیده وگروهی بر آن تعصب دارندواینگونه تفاوتهای انسانی ست که نوع فرهنگ رادرجوامعه گوناگون تغییر میدهدوآدمیان هریک به شیوه آداب وروسم وفرهنگ خوددرکشوری زندگی کرده,براساس آن سعی میکنندتابع فرهنگ خودبوده وازآن تبعیت نمایند.رشد جمعیتدردنیا ازعواملی ست که,امروزه بسیاری ازمشکلات کنونی جوامع راباعث گردیده است که براساس آن,زندگی هم,به دشواری بیشتری سپری میشودوهم نیازجوامع ازمسائل روزمره ی اخباردنیادرسراسر جهان,است ودرهمین معقوله بسیاری,از تفکرات وریشه های فکری یابه علت فشارهای کاری واقتصادی ومشکلات روزمره به فراموشی سپرده میشودیااینکه دیگرتوان این نیست که بعضی,ازآداب و رسوم,راچون گذشته بجا آورد.
____گلوی شوق « قیصر امین پور »___
شب عبور شما را شهاب لازم نیست
که با حضور شما آفتاب لازم نیست
در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است
برای چیدن گل ، انتخاب لازم نیست
خیال دار توراخصم ازچه می بافد؟
گلوی شوق که باشد, طناب لازم نیست
ز بس که گریه نگردم, غرور بغض شکست
برای غسل دل مرده آب لازم نیست
کجاست جای تو ؟ - از آفتاب می پرسم
سوال روشن ما راجواب لازم نیست
ز پشت پنجره بر خیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر ، قاب لازم نیست
______« قیصر امین پور »______
یااینکه باامروزوزمان فعلی وعصر جدیدهماهنگی نداردتامردم تابع آن باقی بمانند.درنتیجه دولت کشورهای بزرگ ازطریقه آموزشهای ملی وآموزش پرورش ورسانه هااین امررابرای نسل آینده ی خودبرعهده گرفته,است تاروزانه پرورش مردمی خودراانجام داده وازآداب روروسم وفرهنگ ملی بدور نیافتندودرعین حال همزمان با جوامع دیگردرپیشرفت ورشد فکری جامعه ی خودتلاش میکند.که,درطی فرگردتوضیحاتی نیزدراین زمینه داده خواهد شد.ازجمله,آداب وروسوم هائی که بسیاردرتمامی جوامع کم شده است دیدوبازدیدهائی ست که به,رسم تربیت واحترام به بزرگان اقوام ویاطبق سنت های مخصوص آن جامعه مرسوم بوده است ومعمولادرجوامع کوچک جزء مراسم آن کشورمحسوب میشوداماامروزه,مشغله کاری,درهمه جوامع,درکشورهای کوچک وبزرگ باعث گردیده است که,انسانهاحتی کمتر وقت وزمان آن راداشته باشندکه جویای حال یکدیگرازطریق تلفن شوند,چه رسدباینکه بابرنامه ای همیشگی ودائمی قادرباشندروزیا,شبی راحتی درمحلی گردهم جمع شده وساعاتی راباهم سرکنندودرعین حال مشکلات وفشاراقتصادی وگرانی درجوامع بسیاری نیزعلت دیگر کم شدن روابطاینگونه دربین اقوام وآشنایان ودوستان است که مسلما هیچکس مایل نیست مزاحم خانواده ای شود که میدانددچارمشکلات اقتصادیست ویاقادربه تامین کمترین نیاز مهمان خودنیزنمیباشدوهرچه رانیزدراختیارداردانقدرمحدوداست که شاید برای خانواده ی شخصی اونیز کفایت اینکه نکند.درنتیجه درچنین مکانی رسیدگی به فرهنگ خانواده وجامعه نیزازیادمیرودوتمامی تلاش تنها برزنده ماندن صرف میشودوبه همین شکل درجوامع نقش فرهنگ کمرنگ تر شده,وانسانها بادورشدن ازهم,به,هربهانه ای که خواه مشکل اقتصادی خواه مشغله زندگی امروزیست,درهر شکل روزبروزازنردیکی انسانهابایکدیگر کم شده,وفرهنگ جامعه روبه تحلیل رفته یاحتی فراموش میگردد وبسیار نیزدرفشارهای عصبی ناشی اززیادی کاروکمبودها آدمیان ازیکدیگر دورشده وبه انزاو وتنهائی خود "خو" وعادت میکنندوبتدریج نیز فقر فرهنگی حاصل میشودوبسیاری,ازارزش هابه فراموشی سپرده شده وتعدادانسانهای بی هویت که,ازآداب وروسم وتاریخ وسنت خودبی خبر مانده اندوریشه ی فرهنگی خودرانیز نمیدانندروبه,ازدیاد میگذاردوبرای هرجامعه ای این به نوعی فاجعه تلقی میشود که دچارفقر فرهنگی شده وافراد جامعه وجمعیت مذکور روز بروز از دیگر جوامع فاصله گرفته وسرانجام به فقط دانش وهنر و....برسند.
ــــ فال نیک « قیصر امین پور » ____
گفتی:غزل بگو!چه بگویم ؟ مجال کو؟
شیرین من ،برای غزل شوروحال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل ،ولی
گیرم هوای پرزدنم هست ، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهاررا
چشم و دلی برای تماشاو فال کو ؟
تقویم چارفصل دلم راورق زدم
آن برگهای سبز ِسرآغازسال کو ؟
رفتیم وپرسش دل ما بی جواب ماند
حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو
______« قیصر امین پور »_______
ازاین نظرجوامع بزرگ برای حفظ آداب ورسوم وفرهنگ وریشه های آبااجدادی خود نیز برنامه هائی رابرای ملت خوداندیشیده اند که در فرگردهای پیشین نیز با مثالهائی از آن یاد شده است وازجمله ی آن این است که بااینکه شکل اولیه تربیت انسانی وتربیت فرهنگی هر فردی درخانه وخانواده شکل میگیردامادر کشورهای بزرگ بعلت مشغله های زمانی وکمبود وقت وشاغل بودن پدر ومادرجهت آنکه تربیت فرزندان دچار وقفه نشده وریشه های اصلی فرهنگی جامعه همزمان با عصر جدیددرروشنفکری ورشد فرهنگی پیشرفت داشته باشد بیشترین مسئولیت راآموزش وپرورش ونهادهای دولتی آموزشی آن کشوربر عهده دارندوبا کمی دقت میتوان پی بردکه دیگر این خانواده نیست که بیشترین خوب وبد تربیتی یاحتی آموزش فرهنگی رابه فرزندخودمیدهد بودن شاگردان ومحصلین ودانشجویان در8ساعت ازروزدرمحیطهای فرهنگی /آموزشی چون مداری ودانشگاههاوهمچنین نمونه تکالیفی که به,آنان داده میشودودرعین حال,آموزش کارهای,گروهی ونوشتن وتحویل دادن دروس وتکالیف وکارهای درسی و ...بصورت گروهی باعث میگرددکه زمانی را که کودک ونوجوان وجوان جامعه درخارج,ازمنزل درمدرسه یا بادوستان جهت نوشتن وارائه ی تکالیف به شکل پوسترروزنامه ای برای مدرسه یانوشتن پروژه های درسی,ویاکنفرانس های کلاسی که اکثراگروهی ست باعث میشودزمانی که باخانواده سر میکندروزانه جزدر تعطیلات بیش ازچند ساعت کوتاه درخانه نباشد واین زمان کوتاه رانیز بعلت اینکه اهل خانواده ازمدرسه وکار بازگشته اندبخوردن شامی صرف میشود ومجدداهل خانواده به کارهای روزمره ی شخصی ویا مربوط به خانه ی خودبازمیگردند,مادروپدربه رسیدگی به منزل یاخریدمایحتاج خانواده ودختر وپسرخانواده نیزیابه,ادامه دروسی که به تنهائی درمنزل می بایست انجام دهد,پرداخته یا اگر کاری برای انجام نداشته باشدبه امورخصوصی خودچون:تنهابودن دراتاق خودودیدن وخواندن ونوشتن چیزی مشغول شده یابادوستی درخانه یاپای,اینترنت یادرتلفن مشغول میشودوهمین نماینده این است که«خانواده»دیگر«زمانی»رابرای خانواده بودن درشکل واقعی وبه معنای واقعی «خانواده وبودن باهل خانواده» رادرخود نداردکه کسی بخواه یابتواندبه تربیت اساسی خانواده بپردازدویازمان رابانشست وبرخواست هاوگردهم آئی هائی که بنوعی درراه,هدف والائی اتلاف وقت نیز محسوب میشود صرف کندودرک آن بر بسیاری درجامعه امروزآسان ترازگذشته است وبرای عنوان خانواده ای که دکترجراحی رادرمیان خودداردبراحتی پذیرش این رانیزداردکه,او درمیانه شب پیج شده,وبه بیمارستان برای عمل خوانده شودیاپرستاری بسرعت خانه راترک کند تا بهامری ضروری چون جان یک انسان درزمانهای ضروری دربیمارستان برسدوخانه وخانواده را در ساعات متفاوت مجبوربه ترک باشدوامثال,اینگونه مشاغل که برای,آن خانواده درک آن بسیارعادی ست وهیچ عکس العمل بدی رانیز به همراه نداردچراکه هرچه مربوط به مرگ وزندگی باشدحتی کسی جداازخانواده,امری,انسانی وقابل درک است که برای مثال پدر یا مادری جشن تولد کودک خودرادرمیانه مراسم جشن تولد,مجبوربه,رهاکردن باشدوبه بیمارستان ومحل کارخود برگرددکه این امردرخانواده من نیز امری عادیست وهرآن ممکن است همسرم را"پیج" کرده و فراخوانده, برای امور مهندسی دستگاههای عمل بیمارستان ودستگاههای کامپیوتری والکترونیکی بخشهای متعدد بیمارستان درهر ساعتی به منزل وبه شماره تلفن مخصوص اوبه موبایل زنگ زده ووسط روز ونمیه شب روز عادی یاروز تعطیل اورابه بیمارستان فرابخوانندودرهر شرایطی هم که خانواده ی من باشدهیچیک ناراحت نخواهیم شدکه,اوبرای,انجام کارخودسریعا خودرابه بیمارستان برساند مباداکه جان انسانی درخطرباش که ,چنانچه نیزدراین کارتاخیر کرده یابموقع خودرابه محل نرساند ازسوی دولت وبیمارستان نیزمیبایست جوابگوباشدچراکه شغلی راپذیرفته است وشاغل بودن درآن را,امضا کرده است که,دراول بااو قرارگذاشته شده,است ,که همواره بایدخودراآماده به خدمت بداندوهیچ «اماواگری»دراین کارپذیرفته نیست چراکه موضع در بیمارستان بی شک مرگ وزندگی ست واگر تااینحد ضروری نباشد مزاحم وقت اودربودن باخانه وخانواده نخواهند شدوتا فردابرای رسیدگی به آن دستگاه صبر میکنند.مسلم است که اینگونه برنامه ریزی هابه نمادفرهنگی وارزش های فرهنگی اجتماعی هر کشوری بازمیگرددکه برای انسان وآدمی ارزشی بسیار انسانی قائل هستند وهمه گونه امکانات رفاهی رابرای حفظ هریک انسان وشهروند ومردم ملت خودوحتی مسافرین وتوریستها ومهاجرین بکار گرفتهودرحفظ جان وامنیت بشر ونسل ها درتمامی دنیا کوشا وبادقت هستندوبه همین تناسب نیز بسیاری درمکانهای مختلف درشکلهای مختلف تنها موظف به رسیدگی به همینگونه کارها هستند که مربوط به رفاه,انسانی وامنیت مردم وملت خویش میشود که تنها جنبه ی پلیس وقانون نداردکه به نوعی رفاه ملی یک کشور ازسوی همگان به حساب آمده ودرهررشته وکاری همگان حفظ جان افراد پیرامون خود را امری جدی ومهم وحتی وظیفه یفردی خودمیدانند لذامیتوان گفت وقتی فرهنگی"ارزش انسان"وحفظ وحمایت نسا آدمی رادرک کند درنتیجه برای ایجاد آن تمامی امکانات رفاهی وامنیتی آنرا در هرروزه ی زندگی مردمان بکارگرفته برای هراتفاق پیش بینی شده ونشده ای امادگی ای لارم راچه,از لحاظ بهداشت وسلامت وبیمه ی مردم,درنظر گرفتهوکمبودهائی را که بتدریج نیز ممکن است نمایان شود رابه,رفع وبازسازی فرهنگی آن درجامعه بین کارمندان ومردم خود درهررشته ای شروع میکند اینرانیز داشته باشن که "جان,انسان های دیگررانیز چون جان خوددانسته حرمت انسانی هرانسان راواجب دانسته ودرحفظ وسلامت وامنیت جانی شهروندان خود,خودرا مسئول بدانندوحتی جریمه هایی نیزدرنظرگرفته شده است که مردم موظف به این باشندکه خودراچون یک حامی یک پرستاریک دکتر یک کمک رسان درمواقع ضروری مسئول جان یکدیگروحافظ جان هم بدانندودرعین حال آموزشهای فرهنگی وسیعی نیز درسطح کشوردرمداریس دانشگاهاوهرکجا که انسانی فعالیت روزانه داردهمواره,وهرساله صورت میگیردکه همگان بادانش اجتماعی این فرهنگ قادرباشند یک بیک حامی جان مردم ونسل آدمیان دردنیاباشند
____ ناشناخته مانده ام از :ف.شیدا______
ناشناخته مانده ام
در مسیر تمامی رفتن ها
در غـروب بی ترانه ی فردا
در طلوع صبح ابری و بارانی
وتنها دل میدانست
که بی نصیب میروم
بی آرزو , بی امید
درجاده های مه آلوده ی تردید
التماسم را
خش خش برگهای پائیزی
بی صدا میکرد
در زیر پاهایم
کـه گوئی ,بـی هـدف میرفت
به کجا, روانم مـن
جـویبـار غـم آلـوده’
اشکم نیـز, نمیداند
مـن اما روشــنائی
,نـور خــداونــد
را جـستجـو میکنم
باتمامی تار و پودم
و اگرچه سرگــردان
راه مـی پیمایم
میدانم
بیـراهه نخواهد بـود
جستجـوی راه خـدا
راهــی راکه در آن
به دورازتمامی نیرنگها
...در یأس
از پنـاه بردن به آدمـی
یکـروز,
روشنائی خواهد یافـت
از برکت امید به خـداوندی
که رهایم نمی سازد
در بی کسی ها
و آنـروز
دیر نخواهـد بود
_____ شعر از: فرزانه شیدا______
درنتیجه دردنیای کنونی, بسیارندخانواده هائی که تک تک آن انقدر مشغول درس وکارخود هستند که نیاز تحصیلی وکاری واحتیاج به صرف زمان برای هریک وقت وزمانی راباقی نمیگذاردکه به گپ زدن وبگو وبخندهای بیموردی صرف شودکه اتلاف وقت جهت رسیدن به,اهداف بالاتروبهترمحسوب میشود وتک تک خانواده نیزاینرابه گونه ای احترام آمیزازیکدیکر قبول میکنندچراکه هدف والائی درمیان است که,ارزشمنداست وبرای رسیدن به آن ,از هیچ فداکاری برای یکدیگر نیز دریغ نمیکنندوحتی بخشی ازمسئولیتهای خانگی یکی رادیگری بعهده میگرددتازمان بیشتری دراختیاراو بگذارد تااوقادرباشد به دروس یا کارخوددرآرامش خاطرودرزمان مناسب بپردازد واین احترام متقابل این درک وفهم یکدیگر تنهادرخانواده هائی دیده میشودکه ازخانواده های هستند که رشدفکری وشخصیتی خودرادرنظام تربیتی خانواده به شکلی آموزش داده اند که بتوانند بجای متوقع بودن ازیکدیگربه یاری هم نیزپرداخته دراعتلای فردی,ازخانواده به مبدائی که هدف اوست اورایاری دهندوکمترین دلخوری ونکوهشی نیز صورت نمیگیرد که چرا بیشتر زمانی راباما سرنمیکنی یاوقتی برای ماکنار نمیگذاری وهمین امر باعث میشود خانواده های کنونی بادرک متقابل هم پیشرفتهای شایان توجهی را در زندگی خود وخانواده ی خودنیز شاهد باشندوبه مقامی بلند واحترامی ارزشمند در اجتماع وجامعه نیز دست یابند.
______ « نميدانی مگر» _____
که من زنجير
از پای واژه ها
پاره کرده ام
نميدانی مگر
که گرچه کلام را
در کتابخانه ی دل
به الفبا چيده ام
در باغ انديشه هايم
رها ساخته ام
نديده ای مگر
کتابهای قصه ای
را که
به کودک قلبم
داده بودم
از پله های ابری آسمان
در پشت ابر های ضخيم
به فرشتگان بخشيده ام
تا لالای دل بخوانند
در گوش غمناک بی کسی ها
ديگر مرااما
سخنی نمانده است
فقط نگاهم کن
از پنجره ی نگاه
در نمار خانه ی قلب من
هيچکس ناپاکی
ره نيافته است
و واژه هايم
هرگز گناه
نبوده است
مرا بنگر
از پنجره ی نگاه
تا هزاران حرفم
را دريابی
...حرفی را ه
رگز نگفته ام
جز برای خدا ...
به راه خدا ... خدا
_____ « نميدانی مگر»_____
لذادرخانواده هائی روزهای شنبه ویکشنبه که تعطیلات آخرهفته محسوب میشودیاتعطیلاتهای طولانی تر والدین سعی میکنند برنامه ای درساعات مشخص برای صحبت دسته جمعی ورفع مشکلات ویاگفتن امورمهم خانه وخانواده راکناربگذارندکه سرآن ساعت همه,اهل خانواده دورهم باشندودرمورد مسائلی که لازم به صحبت است بایکدیگر گفتگو کنندوچنانچه لازم باشددرطی روزهای عادی هفته این جلسه ی خانوادگی ترتیب داده شودساعتی راباهم,تنظیم میکنندکه به ساعت درسی وکار خانواده بخوردوبتوانند باهم صحبت کنندودرعین حال ترتیب دادن مسافرتهای دسته جمعی یادر مواقعی چون کریسمس دورهم بودن هائی براساس آداب وروسم ملی است,ازجمله آدابی ست که با وجود مشغله ی عصرجدیدهمچنان برای داشتن آن,اصرار ورزیده میشود,ادای دین برخلاف تصور همگان که میگویند اروپائی ها وامریکائی ها انسانهای سردی هستندوهمگان درحدامکان خود با توجه به نوع شغل وبودن درمناطق مختلف همواره تابع آن هستندوتلاش میکننددراین روزهاحتما با خانواده ی اولیه خود,پدربزرگ ومادربزرگ حتما گردهم آمده وادای,دین, کنند وهرچند همواره پیش دمی اید که,هرسال مقدورنباشدکه خانواده ای درشهری دیگریاکشوری دیگربه خانه ی مادرو پدرآمده یاآنانرا(درمراسم کریسمس وعیدپاک که ازجمله,مراسم مهم کشورهای امریکا واروپاست)دعوت کند.امابهرشکل پایبندی به رسوم وسنت درست که صدمه ای به فرهنگ انسانهادر صحت دنیانمیزندازجمله چیزهائی ست که بسیاربرآن درجوامع پیشرفته دقت وتوجه شده وتوسط جامع شناسان وانسان شناسان وبزرگان علوم مربوطه به علوم فرهنگی واجتماعی واقتصادی وبراساس برنامه ریزی های دقیق وحساب شده,درسطح پیشرفته درکاربردوعلمکرد رسانه ای وآموزش پرورش به آن پرداخته میشودتاجامعه ای,رشد یافته ونوین بافکارواندیشه های روشن دراختیار داشته باشندکه نه,دچارفقرفرهنگی باشد نه,ازلحاظ تربیتی نقصان وکمبودی راداراباشندونه ازدنیای جدیدورشدفکری بودافتاده باشندوحذف نوعی آداب وروسم راکه به ضررجامعه باشد به طریقهای کاملامثبت نیزانجام میدهندکه بامخالفت مردم نیزروبرو نمیگرددچراکه ملتی که بدرستی پرورش فکری یافته باشندبراحتی نیزقادربه پذیرفتن منطق هرکاری نیزهستندوبرای ایشان قابل درک خواهد بودکه سنتی وآدابی یاازلحاظ سلامت فکری وجسمی برضررجامع وضد انسانیست یااینکه وجودچنین رسومی دیگرضرورت اجتماعی دردنیای جدیدرانداردواگرچه نوعی رسوم چون رسم گاوبازی دراسپانیا که برخلاف قانون حمایت ازحیوانات است همچنان باوجود مخالفتهای دنیاوحتی مخالفت ملی افرادیست که تابع قانون حمایت ازحیوانات هستند همچنان ادامه می یابد ماشکل,انجام آن,دیگرچون گذشته برای همگان ودرنگاهی ملت وجوامع دنیا دلپذیر یا سرگرم کننده,نیست وبسیاری نیزبشدت, زآن خشمگین وناراحت میشوندوازدیگرنمونه های این مسئله ذبح حیوانات دراسلام است که آنراغیرانسانی وباعث دردونارحتی حیوان میدانند وخودحیوان رابادستگاههای برقی بروی مغز بیهوش میکنند وپس ازآن سراورامیبرندکه دردی را تولید نکندویابسیاری ضد ین هستند که,ازحیواناتی راکه خزوموی وپوست زیبائی دارندچون سمورو سنجاب , پوست وخزیادندان های او(چون فوک وفیل)که برداشتن تمام اینهاازتن وجان حیوان وپرنده وخزنده هم,همراه بادردوهم بامرگی دردناکترهمراه,است درکشورهای مختلف جلوگیری شودوسالهاست ,قانون حمایت ازحیوانات باآن میجنگددرنتیجه فرهنگ وسننی که به شکلی باعث خونریزی یا تولید صدماتی به شخص یا جامعه انسانی وبر آسیب وصدمه ودرد وزیانی برانسان داشته باشد,درتمام جوامع روشنفکردنیامحکوم میگرددومخالفتهای شدیدرانیزاز سوی این سازمانها مرتبط باآن بدنبال دارد.درنتیجه باین شکل درتمامی ملل جهان به شکلی متفکرانه وروشنفکرانه به حفظ فرهنگهای خوب جامعه پرداخته وفرهنگهای نوین رانیز به ملت خودآموزش میدهندتاجهانی درصلح ورشدفکری درسطح بالای فرهنگی واجتماعی رادارا باشند وهمگان قادرباشند دردنیائی زندگی کنند که حضوردرآن همراه باآسیب وزیان نباشدواز نمونه فرهنگهای,اجتماعی خودتوان بهره برداری مثبتی رانیز داشته باشند.
*اهل بازاربراین باوراشتباهند که فرهنگ راهم می شود بازمان بندی دگرگون ساخت !.ارد بزرگ
*افزایش ناگهانی مردم سبب کاهش ادب ،فرهنگ و فرهیختگی می گرددآنهم ازآن رو که نسل وتبارپیش ازآن نمی تواندبایستگیهاووظایف خویش راهمچون آموزگاربدرستی انجام دهد.ارد بزرگ
*فرهنگ های همریشه، انگیزه ای توانمنداست که موجب همبستگی کشورهادرآینده می گردد.اردبزرگ
*- شالوده و زیربنای گسترش هر کشور ، فرهنگ است . ارد بزرگ
*اهل خرد و فرهنگ همیشه زنده اند . ارد بزرگ
●پایان فرگرد فرهنگ ●نویسنده:فرزانه شیدا
اشتراک در:
پستها (Atom)