بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *خوار نمودن*


کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه     شیدا"

●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
●فرگرد خوار نمودن●
____گلستان سعدی*____
آن کس که خطای خویش بیند که رواست
تقریر مکن صواب نزدش که خطاست
آن روی نمایدش که در طینت اوست
آیینهٔ کج جمال ننماید راست
_____ *سعدی______
«نام انسان» نمادخوبی وپاکی ودرستی ست .بعنوان "اشرف مخلوقات"باذکرآنچه خداوند به تکرار به بندگان خود فرموده است آدمی ذره ای ازذات تعالی وبزرگ اوست واحساسات درون وجودوذات بشر نیزبازذره ای ازآن چیزیست که,درخداوندگار عالم موجوداست.ازاینروانسان درمقام والائی چه دردیدگاه خداوند چه درعالم قراردارد.ازاین جهت,همگان درجایگاه خود محترم وارزشمند هستندواین ماانسانهاهستیم, که,برای خودودیگران مرزهای انسانی تعیین کرده ایم ویکدیگررادرمکانهائیوطبقات مختلف قرار میدهیم, که شایسته ی "ذات انسانی" نیست وازهمین اینروست که خداوندبرای آنکه بشردرظلمت سیاه نادانی باقی نماندوهمواره به رشدوتعلیم وتربیت روح واندیشه آدمی رابشارت داده است وبه تعلیم دادن خوددرزندگی,به انسانهاتاکید شده,است .خداوندهمواره خواستاراین بوده است که, نسان «حریم انسانی»خودودیگران را حفظ نموده,در تلاش باشدروح خودراجلا بخشیده,ذهن خودراروشن ساخته وقلب خودرادرپاکی, عمل واندیشه نگاهداردودر نگاهداشتن «حرمت انسانی خودودیگران» همواره کوشا باشد.به دین اسلام وهمچنین هردینی که دردنیا بنگریدمی بینید که"نماد خوب بودن وپاک بودن وآزموده شدن وتعلیم وتربیت فکر وعقل ونهاد وذات واندیشه"چیزی ست که,به تکرارازآدمی درخواست شده است ازاین روانسانی که معمولا یک شبه,راه صدساله,رامیرودکمتر قدرت وحتی تحمل نگه داشتن جایگاه ومقام وحتی ثروتی,راداردکه, به راحتی بدست اورسیده است وسرانجام کمبودعلم ودانش ونداشتن تجربیاتی که باعث گردتابدانائی درباب مسائل باآنهابرخوردکندباعث شکست ویاحس سرخوردگی او میگردد.انسان درهمه چیز میتواندآدم قابلی باشدواستعدادهمه چیزرادرخودبیازمایدامااین بطول زمان نیز نیازداردوآنان که خودرادرجایگاهی میبینند که دردرون میدانند شایسته ی آن, نیزنیستند معمولا اشتباهات زیادی رادررابطه بازندگی ومردم انجام میدهندکه,همین اعمال هاورفتارها پایه های آنان رادرجایگاهی که قراردارند,سست کرده وسرانجام,چون کشتی بگل نشسته ای,حتی از مرحمت خداوندوحتی آدمی بی بهره شده,وهمگان اورا خوارمیکنندوعلت این است که,اینگونه افرا بادیدن موقعیتهای خوب,خودراباخته وبه خوارکردن وزلیل شمردن وتحقیر کردن,دیگران می پردازندوانقدرخودرادرموقعیت فعلی خودگم میکنند,که, ازخاطر می برندکه,این همان اوست که روزگاری,آرزوی جاومقامی برت وبالاترراداشت وشاید اینهم نیزامتحان خداوند,باشد تاباو ثابت کندکه,درجایگاه,بهتری,اگرباشدآنگاه,دیگر"انسان خوبی" نخواهدبود.متاسفانه,ومعمولااینگونه,انسانهای بسیاری اکثریت,چه,دربرابرخداچه دربرابردیگر مردم نمک نشناس وبی چشم وروهستندوخداآنروزی رانیاوردکهاینگونه انسانهای پست صفت ودُون مایه ای جایگاهی رادراین دنیابدست آورندکه مردمی درزیر دستان,اینان, اسیر,خواری,ذات پست آنان شوند,چراکه,دیگراین عده خداراهم بنده نیستندچه برسدباینکه بخواهندبرانسان ودیگر مردمان,ارج بگذارندودنیائی را,فقط یک دنیای موقتی برای"بودن"آنهاست,بازاین دنیارانیز تنهامتعلق به خویش میداندوکاملا فراموش میکندکه دنیابرای همیشه برای ایشان ماندگارنیست وبه,همان سهولت که چیزی را به کف آوردبه همان سهولت آن,وحتی عمروزندگی خودرازکف میدهدوتمامی,این رفتارها ناشی ازنادانی,ونداشتن علم کافی واندیشه رشد یافته,درزندگیست که خواری فکرباعث خواری,درعمل میشودوحقارت درون باعث اینکه دیگران ر نیز حقیربداردوخوار کند.امادنیابسیارآموختنی دارد کهبرای «انسان بودن»آموختنِ, هریک ازآنبه نوعی" وظیفه شرعی"وبخصوص انسانی ماست که,بدرستی ونیکی آنرابیآموزیم,واز خطای عمل دوری کنیم,واز منابعی استفاده,کنیم, که بدانیم تفسیر وتوضیح وعملی که بما می آموزد خودبه مغلطه بردن فکرما وگول زدن روح وبه بازی گرفتن احساس واندیشه ی مانیست.شاعران بزرگ ونامداری چون سعدی چون مولانا چون شمس تبریزی ,حافظ و....بسیاری دیگرپندهاواندرزهای ارزشمندی رابه انسان داده اندکه خواندن,هریک ازآنان نیز خالی ازاین امرمهم,نیست که علمی ازعلوم"انسان بودن"راآموخته,درزندگی کمتربه خطا رفته وکمتر دیگران راازخودجدادانسته یادور بداریم,وکمترمغروربخودگشته وبیشترباتواضع وفروتنی همگان رادوست داشته براهل دنیاوقشری از جامعه, درهررنگ وپوستی که دردنیا وجهان وکشورخودیا دیگر کشورهاهستند ارج نهاده وبر انسان آزاددرهر مملکتی ارزش قائل شویم و برای"نهادوسرشت پاک وبزرگ انسانی"ارزشی معنوی ودرخور شخصیت انسانی قائل بوده وحرمت نام بشر واشرف مخلوقات " انسان " راپاس داشته و برآن احترام بگذاریم ودر عین حال,اندیشمندانه وعاقلانه درزندگی خودبایکدیگر رفتارکرده, حق هریک انسان رامحترم بداریم و"حقوق انسانی دیگران را"با حرمت ارج گذاشته, وبرخواست خداوندی به نیکی وپاکی درعمل ورفتاروگفتار وخلوص نیت دردنیا بادیگر انسانهای روی زمین زندگی کرده,و همه رانیزباخود یکسان دانسته وبرهمگان محترمانه عشق بورزیم و"نفس واندیشه خویش را پاکیزه ومنزّه داشته" در"اخلاص روح واندیشه یخود" کوشا باشیم که عشق بخود ودیگران اولین گام دراین راه است ,تادرنزدخداوندگارخودنیزسر بلندباشیم ودرقبال وجدان خودسرافراز.
___پندواندرزی از: گلستان سعدی ____
ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری
درویشی اختیار کنی بر توانگری
ای پادشاه شهر چو وقتت فرا رسد
تو نیز با گدای محلت برابری
گر پنج نوبتت به در قصر می‌زنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری
دنیا زنیست عشوه‌ده و دلستان ولیک
با کس به سر همی نبرد عهد شوهری
آهسته رو که بر سر بسیار مردمست
این جرم خاک را که تو امروز بر سری
آبستنی که این همه فرزند زاد و کشت
دیگر که چشم دارد ازو مهر مادری؟
این غول روی بستهٔ کوته نظر فریب
دل می‌برد به غالیه اندوده چادری
هاروت را که خلق جهان سحر ازو برند
در چه فکند غمزهٔ خوبان به ساحری
مردی گمان مبرکه به پنجه است وزور کتف
با نفس اگر برآیی دانم که شاطری
با شیر مردیت سگ ابلیس صید کرد
این بی‌هنر بمیر که از گربه کمتری
هشدار تانیفکندت پیروی نفس
در ورطه‌ای که سود ندارد شناوری
سر در سر هوا و هوس کرده‌ای و ناز
در کار آخرت کنی اندیشه سرسری
دنیا به دین خریدنت از بی‌بصارتیست
ای بدمعاملت به همه هیچ می‌خری
تا جان معرفت نکند زنده شخص را
نزدیک عارفان حیوانی محقری
بس آدمی که دیو به زشتی غلام اوست
ور صورتش نماید زیباتر از پری
گر قدر خود بدانی قدرت فزون شود
نیکونهاد باش که پاکیزه پیکری
چندت نیاز و آز دواند به بر و بحر
دریاب وقت خویش که دریای گوهری
پیداست قطره‌ای که به قیمت کجا رسد
لیکن چو پرورش بودت دانهٔ دری
گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست
بشناس قدر خویش که گوگرد احمری
ای مرغ پای‌بسته به دام هوای نفس
کی بر هوای عالم روحانیان پری؟
باز سپید روضهٔ انسی چه فایده
کاندر طلب چو بال بریده کبوتری
چون بوم بدخبر مفکن سایه بر خراب
در اوج سدره کوش که فرخنده طایری
آن راه دوزخست که ابلیس می‌رود
بیدار باش تا پی او راه نسپری
در صحبت رفیق بدآموز همچنان
کاندر کمند دشمن آهخته خنجری
راهی به سوی عاقبت خیر می‌رود
راهی به سؤ عاقبت اکنون مخیری
گوشت حدیث می‌شنود، هوش بی‌خبر
در حلقه‌ای به صورت و چون حلقه بر دری
دعوی مکن که برترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه دونان فروتری
از من بگوی عالم تفسیرگوی را
گر در عمل نکوشی نادان مفسری
بار درخت علم ندانم مگر عمل
با علم اگر عمل نکنی شاخ بی‌بری
علم آدمیتست و جوانمردی و ادب
ورنی ددی، به صورت انسان مصوری
از صد یکی به جای نیاورده شرط علم
وز حب جاه در طلب علم دیگری
هر علم را که کار نبندی چه فایده
چشم از برای آن بود آخر که بنگری
امروزه غره‌ای به فصاحت که در حدیث
هر نکته را هزار دلایل بیاوری
فردا فصیح باشی در موقف حساب
گر علتی بگویی و عذری بگستری
ور صد هزار عذر بخواهی گناه را
مر شوی کرده را نبود زیب دختری
مردان به سعی و رنج به جایی رسیده‌اند
تو بی‌هنر کجا رسی از نفس‌پروری
ترک هواست، کشتی دریای معرفت
عارف به ذات شو نه به دلق قلندری
در کم ز خویشتن به حقارت نگه مکن
گر بهتری به مال، به گوهر برابری
ور بی‌هنر به مال کنی کبر بر حکیم
کون خرت شمارد اگر گاو عنبری
فرمانبر خدای و نگهبان خلق باش
این هر دو قرن اگر بگرفتی سکندری
عمری که می‌رود به همه حال جهد کن
تا در رضای خالق بیچون به سر بری
مرگ آنک اژدهای دمانست پیچ پیچ
لیکن تو را چه غم که به خواب خوش اندری
فارغ نشسته‌ای به فراخای کام دل
باری ز تنگنای لحد یاد ناوری
باری گرت به گور عزیزان گذربود
از سر بنه غرور کیایی و سروری
کانجا به دست واقعه بینی خلیل‌وار
بر هم شکسته صورت بتهای آزری
فرق عزیز و پهلوی نازک نهاده تن
مسکین به خشت بالشی و خاک بستری
تسلیم شو گر اهل تمیزی که عارفان
بردند گنج عافیت از کنج صابری
پیش از من و تو بر رخ جانها کشیده‌اند
طغرای نیک‌بختی و نیل بداختری
آن را که طوق مقبلی اندر ازل خدای
روزی نکرد چون نکشد غل مدبری
زنهار پند من پدرانه است گوش گیر
بیگانگی مورز که در دین برادری
ننگ از فقیر اشعث اغبر مدار از آنک
در وقت مرگ اشعث و در گور اغبری
دامن مکش ز صحبت ایشان که در بهشت
دامن‌کشان سندس خضرند و عبقری
روی زمین به طلعت ایشان منورست
چون آسمان به زهره و خورشید و مشتری
در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر
خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری
گه گه خیال در سرم آید که این منم
ملک عجم گرفته به تیغ سخننوری
بازم نفس فرو رود از هول اهل فضل
با کف موسوی چه زند سحر سامری؟
شرم آید از بضاعت بی‌قیمتم ولیک
در شهر آبگینه فروشست و جوهری
____*گلستان سعدی____
انسان درنماد شخصیتی خویش خصلتهای متفاوتی راازخودنمودار میسازدکه گاه درجایگاه انسانی برازنده ی نام,انسانی نیست یکی ازاین "نمادها غروروکبربیجاو بیهوده ای" ست که, به,اتکای به,آن همواره, دیگران راازبالا نگریسته وهمگان راکمتر وپائین ت از خود می بینید وبر همین اساس بخوداجازه میدهدکه, همگان راخوارشمرده یاخوارکندو دیگران راپست وکوچک تر ازخود,بشمارد,درصورتی که,انسانی باکمالات وبااخلاقیات حسنّه ودانش وآگاهی ودانائی بخوبی میداندکه همگان ارزشمندندوهیچکس برتر,یاسرترازدیگری نیست ودرنگاه خداوندنیز همه به یکسان دیده شده وبه یکسان,از لطف ومرحمت وبرکت او بهره من میشوندوبااینکه گاه مردمان میگویندخدا یکی را,ازاول خوشبخت بدنیا می آوردولی,دیگری راهم,ازهمان اول وتابه آخربدبخت ودربدر نان میگذارد.امااین تصوری ست که,عاقلان وانسان های داناهرگزآنراباور نداشته,وندارند ومیدانن که هرکسی نان بازو,وعمل خودرامیخوردوهرچه بیشتردرزندگی تلاشی درست راانجام دهد موفق ترنیز خواهد بود.وحال آنکه انسانهائی کهاز مقامی پست به جایگاهی بزرگتر میرسندمعمولا ازنمونه افرادی میشوندکه حقارتهای کشیده دردوران پستی وکمبود های ناشی ازآن,آنان راچنان دردنیای دون وپست خود بازداشته وبی خبر میگذارد که کمی قدرت وکمی شهرت وکمی احترام باعث میگرددکه خویش راباخته تصور کنند که براستی بزرگی از بزرگان عالمندوهمگان زیر دستان ایشان وهمین تفکراست کهباعث میشودبیش ازهرچیزوازهرکه خوداورا خودرا,خوار وکوچک کندودرنگاه دیگران نیز, بی ارزش
______ غافل ز خویش ________
کسی که دلی را, شکسته,خوار میدارد
نگاه خسته دلی را,به گریه ,زار میدارد
کسی که راه محبت ,نمی شناسد باز
اسیرِ پستیِ دل مانده,بی خبر زین« راز »

که دل شکستن عالم, نه ذاّت انسانی ست
مُریدِ پَستِ جفا بودنی, زنادانی ست !
کسی که غافل از خود وبی خبر زیاد خداست
چه ساده برده زخاطر که زندگی فانی ست

هرآنکه که به دنیا, ستم, روادارد
به نقش حقارت « خودی » جدادارد
کسی که به پنداراو, همه خوارند
عداّوتی به حقارت ,به آن خدا دارد

سرشت خشم وعداوت ز"ذات حیوان" است
ندیده نقش وجودش که روح حرمان است
ز دونی وپستی ,به خود نمی بیند
که او به نقش حقارت «خود» ازاسیران است
____سروده ی : فرزانه شیدا_______
* ● خوار نمودن هر آیین و نژادی به کوچک شدن خود ما خواهدانجامید.ارد بزرگ
*تنها کسی که موجب خواری همیشگی ما می گردد خود ما هستیم.ارد بزرگ
* سرچشمه خوار کردن دیگران ، از بی شرمی و بی ادبی ست.ارد بزرگ
* کسانی که دیگران رابابی ارزشترین واژه هابه,ریشخندمی گیرند,ابلهانی بیش نیستند.اردبزرگ
* آنانی که چیزی برای گفتن ندارند با لودگی وریشخند تلاش می کنندخودی نشان دهند.ارد بزرگ ●پایان فرگرد خوارنمدن به قلم فرزانه شیدا●
● پایان جلد چهارم بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *ترس*

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه     شیدا"


●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگردترس ●
آن کیست که دل نهادو فارغ بنشست
پنداشت که مهلتی وتأخیری هست
گو میخ مزن که خیمه می‌بایدکند
گو رخت منه که بارمی‌باید بست
____* از رباعیات گلستان سعدی___
ترس نیز یکی دیگرازمجموعه احساساتی ست که دردرون بشرودر ذات بشر بودیعه گذاشته شده است وبواسطه ی آن انسان میتواندد مقابل هرچه,امنیت اورابخطر می اندازدازخوددفاع کرده,ویااز آن پرهیزکند معمولا ترسهای معمولی بشرازچیزهائیست که به ندرت,درزندگی ممکن است اتفاق بیافتدازجمله,بلایای طبیعی چون سیل,وزلزله و...ترس,ازناشناخته ها,ودیگرترس های کوچک وبزرگ نیزدرانسان براثرتجاربِ اوتولید شده,وقوّت وضعف میگیرد,هرگزانسانی ازلحظه ی زاده شدن ذاتاترس بدنیا نمی آید بلکه ترس رااز,دنیای اطراف خودمیآموزدوبااینکه"خنده وگریه"دردرون,"آدمی "در"ذات بشر"به گونه ای نهاده شده است که لزومی باین نیست که یادبگیریم که,چگونه بخندیم,یاچگونه گریه کنیم ترس هم,درزمان,خوداحساساتی,چون طپش قلب ویارنگ باختن وامثال,اینرادرخوددارد.اماشدت وضعف این ترسهاودائمی شدن,آن براساس محیط پیرامون شخص رشد کرده وبرای عده ای جزخوی وخصلت آنان میشودوگاه,این عده باترسهای خودعمری زندگی میکنند معمولاانسان ترسو نمیتوانددرزندگی خود گامهای مثبت زیادی برداردچراکه محتاط بودن,واحتیاط های,اوبیش ازاندازه های طبیعی ست,وهمین باعث میگرددکه شخص کمتردرزندگی رشدوپیشرفتی داشته باشد.در فرگردهای گذشته,بارها,علتهای ترس وکمرو بودن وخجالتی شدن,راتوضیح داده,وافزوده ام,که زندگی برای,هر فردی به شکلی معن پیدا میکند وافکار اورا میسازدکه,آنر تجربه میکندشما,اگردرزندگی خودباافرادی بسیارمحتاط زندگی کنید خواه ناخواه,انسانی محتاط بارمی آیدواحتیاط درشکل عقلانی ومرز بندی شده ی خود شرط عقل است ومحتاط بودن,ازعاقل وفرزانه بودن.
____* گلستان سعدی____
بشنو به ارادت سخن پیر کهن
تا کار جهان را تو بدانی سر و بن
خواهی که کسی را نرسد بر تو سخن
تو خود بنگر آنچه نه نیکوست مکن
____* گلستان سعدی____
امازمانی که,این احتیاط بگونه ای باشدکه شما بیش ازحدازهمه چیزدرترس ودلهره,باشیدآنگاه قادر نیستید,به شکل طبیعی زندگی کنیدودنیابه,هرشکلی,که باشددرنهایت آرامش یا,درطوفان برای شماجزیک پیام نخواهدداشت,وآن,اینکه دنیاجای ترسناک,ودهشتناکی ست که میباید در آن مواظب بودواحتیاط کردودرذهن چنین تصوراتی تولید شده,وشکل میگیردکه,نباید,به کسی وچیزی بیش ازحداطمینان,کردچون ممکن است خطرناک باشدیااینکه نبایدزیادازمحدوده هائی عقلانی ساده,خارج شده مباداکه,خطرباشیم,افکاری هماننداین,که مانع پیشرفت آدمی شده,ودرهمه ی مواردچون,دیواری,درجلوی ماوچون شبحی درپشت یادرکنار یادردردون دل ماهمراه,ما خواهدبودوناگزیرازانجام بسیاری,ازکارهادوری جسته,وازآن چشم میپوشیم,کارهائی که,درذهن ماخطری ست ونبایدانجام شودامادرفکریک انسان معمولی نه تنهاخطرناک نیست بلکه شایدهیجان انگیزنیز باشدیاتجربه ای,یاپیشرفتی را,بدنبال,داشته باشدکه,بااین ترسهاخودازخوددریغ میداریم.انسانهای ترسو کمتربه ترس درون خوداعتراف میکنندچراکه,ازوجودچنین احساسی دردرون شرم دارندومیدانندکه,اشکالی,درکاراست واگرازاین موارددرزندگی خودغافل باشنددراصل, بیمارانی هستند که,هم برای خودهم جامعه ممکن است مشکل سازباشندچراکه,احتیاط کاری های بیش ازحدآنان شایدحتی آسیب هائی رابرای خودودیگران فراهم آوردکه,جبران ناپذیراست. چنانچه,زیادروی درهرچیزوافزایش بیش ازحدومرزهراحساسی,حتی,اگرآن,احساس عشق وعاطفهومحبت باشدبازهم میتواندزیان آورباشدوباعث آزارخودودیگران!چون بطورمعمولی,هرچیزی حدودی برای خودداردووقتی ازمرزهاعبور کند,باعث ناراحتی شخص واطرافیان,اومیشوددرنتیجه ترس هائی که بطورمعقول آدمی,راحفظ وازخطری حمایت کنند,کاملامنطقی ست وجزئی,از"نهادآدمی"امااگر,ازحد گذشت می بایست بدنبال علت ومعلول وچراهابرای آن بودودلایل انراکشف کرده,وشناخت.مثالهای بسیاری برای هریک,ازآنچه نوشتم میتوانم بیاوردم,که درگذشته نیزذکرکردم, ازجمله داشتن پدر ومادری,بیش ازحدمحتاط ویاترسوکه,صدمه ی روحی مشابه ای رانی به فرزندان خانواده,وارد ومنتقل میکنند, صدمه های اجتماعی,که,از سوی, نسانهائی بدیگران وار میشودکه طی؛آن انسان دیگرازاعتمادکردن,واطمینان داشتن به,دیگری همیشه درترس باشدونیز,گونه ای دیگرازآن,صدمه ی روانی بربشروارد,کرده است وحتی,دروغگوئی های کاری واحساسی وعاطفی,مثل کلاهبرداری هاو بدخواهی های نوع بشری یاعشقهای دورغین ودوستت دارم های بی دلیلی,که,حقیقت ندارد.همه وهمه روح انسانی رابه قهقرای فکری خودکشانده است بطوری که,انسانِ امروزی باتمامی,داشته ها وپیشرفتهای جهانی بیش ازگذشته,ازدنیاوجامعه ی خودمیترسد,چراکه,وسعت صدمه زدنها نیز براثرهمین پیشرفتهابرای,آدمی نیز, بیشتر گشته است وراههای صدمه زدن,وکلاهبرداری کردن وسواستفاده ی انسانها ازیکدیگر نیزبه همین نسبت پیشرفت قابل توجهی داشته است واگر شاهد دنیسائی هستیم که,درآن کسی حتی درمحیط درونی زندگی خود ودرخانواده ی خودنیزاعتماد صدردصدی به مادروپدرویادیگرخواهر برادران خودنداردهمه برآمده,ازدنیائی ست که آموخته است که اول بفکرخود باشدو اگر چیزی برایت ماندبدیگری هم برسدواگرنه فقط به فقط به فکر راه,افتادن امورات خودت باش ودیگران رابه حال خودواگذارواین باخصلت واقعی انسانی جور ویکسان نیست
____* گلستان سعدی____
چشم از غم دل به آسمان می‌گریم
طفل از پی مرغ رفته چون گریه کند
بر عمر گذشته همچنان می‌گریم
بر عمر گذشته همچنان می‌گریم
_____از رباعیات سعدی____
ازاین نظر است که,انسان امروزی تنهائی وبی کسی رادرجمع خانواده ی خودنیز بیشتر ز غربت زده ای احساس میکندکه درتنهائی بسر میبرد وترسهای ناشی,از تنهاماندن وصدمه خوردن نیز چنان روح انسانی راآلوده ی خویش ساخته است که کمتر کسی به دیدونگاه,اعتمادواحساس امنیت با دیگری به سخن نشسته ویاحتی درمقابل مهر ومحبلت وعشق دیگران نیز جبهه گرفته میترسد مباداکاسه ای,زیر نیم کاسه باشدودر اینچنین دنیائی آنکه هنوز قلب خودراسرشارازعاطفه ها میبیندازدیدن اینگونه دنیائی,که درآن بااحساس خودتنها مانده وکسی رادرجوابگوئی عاطفه های واقعی خود پیدا نمیکند بسیارتنهاترازهمه,احساس میکندچراکه,میداند دنیا ی آدمیان امروزی به چشم یک,انسان معمولی باو نمی نگردونگاههاوافکار برروی اومعمولا یابراین اساس است که,بگویند طفلک عجب احمق ساده ایست که,هنوز در دنیای ماقبل تاریخی سیرمی کندو هنوز خیال میکند مهرومحبت هنوزدراین دنیاجواب متقابل داردوهنوزچوب دنیاومردمش رانخورده یاشایددلش نشکسته است ت بترسدازاینکه مهربان باشدومهر بورزدوبه مردم وبشر خدمت کندیااینکه میگویند کاسه ای زیر نیم کاسه ی اوست شایدهم خودبرای او دامی گسترانده ئودرانتظار میمانند تاازاوو صداقت وراتتی وخوشدلی ومهربانی ومعرفت اوبهره ای,به نفع خود ببرندواورانیزآزارداده به دلشکستگی میکشانند,یا شاید به او به او بخندندویافکر کنند که شیاد این شخص ازآنهاست که به,حربه محبت باپنبه سرمی برد یابگوینداین شخص ازآن کلاهبردارهای حرفه ایست که,بهترین راه رابرای نفوذ به قلبهاانتخاب کرده است که مهر ومحبت سنگ را هم آب میکند اماهرگز فکرنمیکنند به همین یک مسئله که"« شاید او هنوز " انسان" است "»کسی که درواقع میبایست و وظیفه داردکه باشد :انسان"!
____ در گذار زندگی _____
یک سبد خیال یک دوجین آرزو
صد گرمی امیـد
قلبی باندازه مشت دستهای تو
طپش هائی در هر ثانیـه
و سـالهای زندگـی
با چند آلبوم خاطره
چند دوست ماندنی
بسیار دوستان رفتـه
و نام تو فراموش کـرده
چندین کتاب در کتابخانهء خاک خورده
دفتر و دفاتری از آنچه گذشت
با نام خاطرات من!
یا شاید چند دفتر شعر و نثر
اگر شاعر بوده ای...
یک جاده با راهها و بیراهه های بسیار
هزار اتنخاب در خیابانها و کوچه ها ی شهر
برای رسیدن بآنجا که می باید
... رفت و رسید...!
تصمیمی گاه درست گاه نادرست
گاه در شوق رسیدنی دوان دوان
گاه خسته از دویدن سلا نه سلانه
دیدن چهر ه های آشنا و غریب
روی گرداندن دوستی
که روزی درب خانه ترا ول نمیکرد
و امروز نمی خواست
نگاهش بر نگاهت بیافتد!
رنجشی در دل تو ,رنجشی در دل او
آنگاه که روبروی هم در آمدید
بی هیچ نقشه قبلی
...و زندگی ست این!..
و بهتر آنکه ز آغاز
بی خبر باشیم پایان را
همان بهّ که خدا بداند انتها را
از اضطراب نگرانی آشفتگی ها
بگذار دل بحال خود باشد
بگذار فردا خود بیاید
هر آنگونه کّه خود میخواهد
بگذار حتی اندیشهء آنچه آزارت میدهد
« ترسی »که از شکست
طپشهای قلب را
شب و روز دو چندان میکند
و نشستن آسوده را ناممکن
ز بافتهای درونی بدن
سلولها و اتم های وجود
... دور بماند!
عـاقلانه نیست
اینگونه با خویش
به سر بردن
خود خوردن
و در
«اضطـراب ثانیه ها »
لحظه لحـه آب شدن
در ذهن خویش سخن گفتن و
امکان و نا ممکن را
زیـرو رو کـردن
برای حدس :
« چه خواهد شـد؟»
...یکروز با
یک سبـد خیـال
با یک دوجیـن آرزو
صد گرم امیــد نیز
کفایت نمی کند
ایستادن را
قدرت راه رفتن را
...روز دیگر
هرچه سبد داشته ای
...خالی ست
و یک آرزو با
ذره ای امیـد
با تمامیت
نور خورشید نیز
لحظه ای فردایت را
روشن نمی کند
یکروز قلبی
باندازه مشت دست تو
اعتصاب خواهد کرد
و فریاد خـواهـد کشید:
دیگر بس است مرا
دیگر بس
و دل خواهد گفت :
دیگر نمی خــواهم
در« اضطراب »سینه ی تو
خودرا به سینه کوفته
خون راکه مایه حیات توست
در سینه تو راه برده
سم آشفتـگی های ترا
به گلبولهای سفید
حمایت دهنده ات
باز رسانم
که او نیز
در بیقراری های تو
مغلوب گردیده است
و آخر چه سود
اینهمه آشفته زیستن ؟!
بگذار فردا
برای فردا باشد
بگذار خدا
بخواهد فردا
شادی توباشد
و رضـای او
, رضای تو
و بگذار
به حال خود باشم!
خدا نیز ترا
نخواهد بخشید
که باو
اعتـماد نکرده
به او واگذاری
, فردایت را
وآشفته زیسـته ای
در " چه کنم های
زندگی " !
عمر خود کوتاه مکن
در «اضطراب ِ» فردا
مبادا
فردائی را نبینی
در دست اوست هر چه هست
بگذار
در دستهای اوبماند...
آن سبد خیال با یکی
دو آرزو,مشتـی امید
ترا بس ,
که امروز را
سر کنی
در آرامشـی .
___ فرزانه شیدا____
ودنیائی خالی ازمحبت که نیازمندامثال اوست راحت برای اینگونه انسانها,آغوش بازمیکند واورابخودمیپذیرد.مهمولا پنهان داشن ترس یکی,ازخصائصی ست که شخص ترسو دران تبحردارد واز شرمی که بابت این موضوع دارداتفاقا آدمی پرخاشگرخواهدشدکه بدینوسیله سعی میکند دیگران راترسانده,ازمخالفتهای باخودجلوگیری کندوباایجاد همان ترس درونی خوددردل دارددیگران راتحت سلطه خوددربیاورد .
______گلستان سعدی _____
امروز که دستگاه داری و توان
بیخی که بر سعادت آرد بنشان
پیش از تو از آن دگری بود جهان
بعد از تو از آن دگری باشد هان
_____ از *رباعیات سعدی_____
چنین انسانی باکمترین داد ویاکوچکترین فریاد,بااندکی پرخاشگری متقابل برسرجای خود مینشیندوساکت شده ودم خودرا, جمع کرده,وحتی سریعارنگ باخته,وبه تعبیروتفسیر کردن,رفتار خودمیپردازدکه,دچاردرگیری بیشتری,نشوندوحتی سریعاعذرخواهی میکندچراکه, ازهرتنش ورفتار تندی وحشت داردوبرای همین همواره بایدمراقب باشیم,آنکه باماتندوبد صحبت میکند آیاانسانی درکل بدزبان وپرخاشگر وبداخلاق است یا ترسوئی که,ازهمه چیزترسان است وحالت دفاعی ذهنی او پرخاشگرهای بی جاست تابتواند کارخودرابی دردسرپیش ببردومعمول نیززمانی که,اینگونه افرادب یاری دیگران ویاباهمین رفتارهای تندخودرابالاکشیده وبه جائی, ومقامی میرسند,درنگاه دیگران ودهن دیگران,این تصوراینراپدید میآورندکه,ایشان,انسانی قوی وصبوروباتدبیر هستندوبر منسب ومقامی جایگزین میشوندازاختیارات خودمعمولابه گونه ای نادرست استفاده میکنندچراکه,اینگونه,افرادجنبه موقعیت ومقام,رانداشته,وبرایآنکه می ترسنداین مقام,راازکف بدهندباایجادترس وخوف دردل,زیردستان وسواستفاده از موقعیتهابه شکلی زیرکانه سعی درقوی کردن پایه ی خوددراین مقام وجایگاه,رادارند.وزمانیکه برحسب روزگارکارانسان به زیر دست چنین آدم ترسووخدباخته ای می افتد که مایاازچگونگی احساس او بیخبریم,ویاچون که,اوبالاترازماست مجبوربه,اجرای دستورات اوهستیم بایدهمیشه انتظاراین را داشته باشیم که شکست کاری اووخودراشاهدباشیم,چراکه,اینگونه انسانهادر زندگی طاقت مقاومت در برابربمشکلات وسختی هاوبیرون کشیدن خودراازآن نداشته و سریعاج خالی میکنندوترس حتی از شکست بیشترباعث شکست آنان میشود.انسان ترسواگراعتماد بنفس قوی داشت هرگز ترسو نبودودر بسیاری مواقع,این شکل ترسو بودن جان شخص رانیز,به خطربیشتری میاندازد برای مثال, درجنگهاویا مواردی که دیگران به شخص ترسو بی خبرازدرون او تکیه واتکاکرده وباواعتماد میکنند.ترس درمواردی انسان راازخطاکردن,بازمیدارداماد بیشترمواردباعث عقب نشینی هائی در زندگی میشودکه انسان نیازی به آن درعمر کوتاه خود نداردوبیشتر نیازمند وپیشرفت وادامه راه زندگی با شهامت وجسارت است تا ترسهائی که مانع رشدانسانی میگردد
___ «هراسی نیست »______
مرا تا دل سپردن های یک عاشق
ببر با خود
و بگذارم ...وبگذارم,
که سر برسینه ات
یکدم بیآسایم
وبا قلبم بگو
از اوج پرواز ی بسوی عشق
که هرگز دل نمی ترسد
بگیرد اوج پروازی
مرا از عاشقی
هرگز هراسی نیست
مرا ترس از دم
تقدیر غمگینی ست
که قلب آسمانش را
نیابم همچو روح آبی ام
بی تکه های ابر غمناکی
و تنهائی بخواند
قصه ی شب را
بگوش قلب غمگینم
مرا ترس از شب
غمگین تنهائیست
که در آن سوسوی صدها ستاره
میدرخشددرکنارماه
ولی حتی
یکی ازاینهمه کوکب
برای بخت
غمگین دل من نیست
مرا با خود ببر
تا آسمان آبی عشقی
که در آن
قصه ی پروازهای عاشقی ها را
هراس یک قفس یا
تیر دشمن نیست
مرا با خود ببر
در فصل کوچ مرغک پرواز
که راهش گرچه طولانی
ولی پرواز بالش را
نهایت نیست
مگر تا مقصد
آن لانه ی عشقی
که هرگز قلب او را
بی سبب نشکست
به کنج بودنی آرام
مرا در بیکران عشق خود
آنگونه راهی کن
که پروازم
فقط تا لانه ی عشق تو
پروازیست
پر از شوق رسیدنهای دل
در مرز شور واشتیاق
با تو بودن ها
دلم لبریز عشقی
غرق غوغاهاست
هراس من
ولی عشق وتمنانیست
هراسم بی تو ماندن
در غروب
کوچ پروازی است
مبادابی تو پر گیرم
به ناچاری
به اوج بیکسی های دلی غمگین ,
به تنهائی
مرا از عاشقی,
هرگز هراسی نیست
که دل خود
بیکران عشق ورویاهاست
و بگذارم
و بگذارم
که دراوج همان پرواز
به پیوندی دگر
در تودرآمیزم
به وقت دل سپردن ها
وگر مرغ دلم سررا
فرو برده ست
به زیر پال پروازش
به غمگینی
ز آنرو نیست
که میترسد بگیرد
اوج پروازی
مرا از عاشقی
هرگز هراسی نیست
که پروازم
پراز بال سپید مرغهای
راهی کوچ است
برای پر زدن
در آبی
پرواز عشقی جاودان
آندم
,که هم پرواز
بال پر زدنهایم
تو باشی تو.
18/بهمن ماه 1385/
____فرزانه شیدا___
در بسیاری نواقع ماازاین میترسیم,که دیگران باعث آزارماباشندودرراه زندگی دامهای آنان صدماتی به,انسان واردکنداماهمواره,نگرانی وترس های بیمورد زمانی که هیچ اتفاقی نیافتاده است وپیش بینی های پیشاپیش برسرهرمسئله ای که,دقیقافرق نمیکندچه باشدیا درچه موردی,اما بیهوده,به,اضطرابهاوترسهاونگرانی های بیموردی بیش نمی انجامدوتنهاروح ودل راتضعیف میکندکه, همه وهمه جزاین نیست که,انرژی مثبت آدمی صرف درمسائلی شودکه لزومی برآن نیست. همواره باتکیه برخداونداعتماددردرجه ی اول باو,وسپس بخودمیتوان موفق بودواگرروی نیزاظطرابب ما واقعیت پیداکردبهتراست همانروزبرای آن چاره ای بطلبیم وپیشاپیش به استقبال رنجها ونگرانی هاواضطراب وترس های بیموردیی نرویم, که نمیدانیم,آیااتفاق خواهد افتادیا خیر,انسان عاقل درزمان لازم به اندییشه وتدبیردرمسائل می پردازدوتازمانی که چیزی اتفاق نیافتاده است خودرابااندوه وغم ونگرانی وتری بی دلیل,از کار وزندگی نیانداخته به امروزی می اندیشدکه هم اکنون,دراختیاراوست وتاساعاتی بعدوبعدتر تازمانی که اتفاقی رخ نداده دلیلی ندارد,درترس ودلهره باشیم وبهترآن است که, ازلحظه هاراپاس بداریم مباداکه این لحظه ی آخرین لحظه ی بودن ماباشد,هیچکس ازدمی دیگرباخبر نیست درنتیجه غم بیهوده خوردن وترس بی دلیل داشتن یاترسیدن حتی ازچیزهای بیهوده, تنها تضعیف روحی ست ک به قدرت روحی مانیازمنداست تاشفاگرفته, ودل آرام گیردوبازندگی درراه درست خودرابه سرانجامی خوب رسانده که وبه شادی اومنتهی شود.
____گلستان سعدی ____
تدبیر صواب از دل خوش باید جست
سرمایهٔ عافیت کفافست نخست
شمشیر قوی نیاید از بازوی سست
یعنی ز دل شکسته تدبیر درست
____گلستان سعدی____
*ـ سربازی که می ترسد ، جان خودو دیگرسربازان رابه خطرمی افکند.ارد بزرگ
*ـ‌ چه بیچاره اند مردمی که ،قهرمانشان "بزدل"است.ارد بزرگ
*ـ‌ برای دلهره شبانگاهان،نسیم گرمابخش خردرا همراه کن.ارد بزرگ
*ـ خردمندان ترس را هم به بازی می گیرند.ارد بزرگ
*ـ ترس می تواند پیشرفت و رشد به همراه آورد اما این پیشرفت هم درنهایت توان آرام سازی روان آدمی را ندارد ، سخن دلنشین خردمندان دل ها راآرام می کند .ارد بزرگ
پایان فرگرد ترس
به قلم : فرزانه شیدا

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *انتقام*

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه     شیدا"



● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد انتقام ●
نه هر که ستم بر دگری بتواند
بی باک چنانکه می‌رود می‌راند
پیداست که امر و نهی تا کی ماند
ناچار زمانه داد خود بستاند .
____از:رباعیات سعدی___
واژه ی انتقام , واژه ی ترسناکیست وازآن بوی تاریکی وزشتی وبدخلقی وبددلی برمیخیزد
حضرت علی(ع*) سلام میفرمایند:دربخشش لذتی ست که,درانتقام نیست.
واین جمله به تنهائی گویای بسیاری ازچیزهاست که لزومی حتی برتعریف آن نیست,که بسیار واضح وروشن است که قلبی که توان بخشش داشته باشدبایدقلبی بزرگ باشدواگر جزاین بود نمیتواسنست گذشت وبخششی ازخود نشان دهدوآنکه,درفکرانتقام,است ودرچنگال خشم وکینه ها گرفتار,بی شک انسان کوچکی ست که,درکوته نگری خود,دیدگاه ی بسیارمحدودداردووسعت نگاهِ او زیادگسترده نیست چراکه,انسان کوته فکر,انتقام,راچاره راه خشنودشدن خودمیداندامااگر قلبی مهربان,داشت حتی بردشمن خود نیز نمیتوانست ازاری واردکند.عاقلان معمولا دشمنی ندارند وآنان که باینگونه بزرگان,درجنگندجزازسرحسادت وکوته نظری,وکینه نیست ودراین مقام بزرگان عالم نیز تنهابراین گروه,دل میسوزانند وآنان رابردیدگاه کوچک خودسرزنش نمیکنند وحتی دردل آنان رامی بخشند چراکه,درافتادن باضعیف ترازخو نهتنها انسانی نیست بلکه عاقلانه ومنطقی نیزنیست.اگرروزگاری نیز کسی همسطح وهم مرام مانیز کاری راانجام دهدکه, در قبال,آن صدمه ای شدید,چه روحی ومعنوی,چه مادی برماواردآید بازانتقام,راهِ عاقلانه ای نیست چراکه باانتقام نه تنهاچیزی به انسان بازنمیگرددبلکه برشدت کینه هاوبدی های, این دنیا افزوده میشودوآسیب رساندن به دیگری به هردلیلی,ازآنروست که فردمتقابل,درمقابل او احساس ضعف میکندوگرنه نیازی,به رساندن آسیب به کسی نیست.
____از:رباعیات سعدی__
گر تیر جفای دشمنان می‌آید
دلتنگ مشو که دوست می‌فرماید
بر یار ذلیل هر ملامت کنید
چون یار عزیز می‌پسندد شاید
____از:رباعیات سعدی__
اینکه مادرمقابل چیزی وکسی وکسانی,ازخوددفاع کنیم چیزی ست که,درنهادآدمی جای دارد,اما انتقام شکل دفاعی نداردوبرای جلوگیری اززیان نیست که خودآسیب رساننده وزیان باراست وهیچ عاقل مردوشیرزنی,درزندگی بازیان رساندن بدیگری,چه خود,باعث آن باشدچه دیگران,شاد نمیشود,چراکه,همواره,از ظلم وستم,دردنیای کینه وانتقام وبدخواهی ها ی دنیاومردمی درد میکشدوبر حماقت آدمی افسوس میخوردکه,درزمانی که,هریک ازم می بایست هم وغم خودرابه خودسازی وبازسازی دنیائی صرف کنیم,که,ازآن,خودما وفرزندان ونسل آینده ی ماست.وهرچه بدست آوریم,نیزسعادت فردای فرزندان ماخواهد شدپس بهتر آن است که,وقت خو رابه,این تلف نکنیم که برنامه ی جنگی راپایه ریزی کنیم, حال چه کشوری با کشوری باشدچه انسانی باانسانی که دنیاجهت خرابی ساخته نشده است چراکه خداوندآبادی آن راازانسان میخواهدوهمواره,نیزآنان که آبادکنندگان واقعی زندگی بوده اند,بیش ا دیگران صدمات این زندگی را,ازسوی همین بشر دیده,وباز نیزازسربزرگی وفضلیت خوداین عقل های کوچک وضعیف رابخشیده اند
●و ما,چون قایقی,جا مانده دردریا...●
گریزی نیست
نگاهم را گریزی نیست
ز ظلمت خانه شبهای اندوهم
بسوی روشنی های سحر
در بامداد روشن فردا
که آخر نام ،،امروز ی ،،
دگر بر خود گذارد باز!!
ز فرداها دگر سـیرم
ومیخواهم دلم را در خـفا
در ظلمت آن تک اتاق
کـهنه ی دیرین
ز چـشم آنهمه کاوشگران،،
بی خبر از خود،،
ولی در خـوش خـیالی های
دانائی
زاسـرار نـهان ،،
مـردم در خـود،،
که جز مشـتی سـخن بافـی ..
نـدارد پـایـه واصـلی
همـیشه تا ابـد پـنهان کنم
در تک اتاق خـویـش
واشـکم را به ظـلمت ها کـنم جاری!!!
چه بـیزارم زاین سـان مردمی
از سرزمین ومـأمن
عـشق ومـحبتها !!
در ایـرانم
ویا با نام ایـرانی!!!
چه بـیزارم
زاینـسان مـردمی
غرقه به خودخـواهی!!
وحتی ازخـود
واز زنـدگـی غـافـل!!!
دگر حتی نمـیخواهم
که دستی از سر
مهر ومحبت نیز
نـم اشـک دلـم را
ازشـیار چـهره ی
غــمگین وغـمبارم
بــسازد پاک!
دلــم آزرده شد
از مـردم نـاپـاک!
مــرا با مـردم دنــیا...
چه خـوبان وچه بدخـواهان
دگـر هـرگـز نباشــد
کار و فردائی!!
مــرا
بااین جهان
غـرقـه در ظلمت
که خــورشیدی به قـلب آسـمانـش
مـیدرخــشد لیک بی نور است
،، ز ظلمت های چشم کور انسانـی ،،
دگر کاری نباشد از سر حتی
... تفّنن نیز!!

مرا درخلوتم
در لمت شـبهای اندوهـم
اگر جز سـردی غـمها...
برودت های تنـهائی
ویا جز آه سـردی...
از دل افــسرده ومــغموم
پــس ازایــن...
همـنشینی نیست
ولی ایـنگونه آزادم...
که من اینـگونه
بی قید و رهــا

از دشـمنی های
جـهان هــستم

اگـرچه سوزش دردی
درونم را
لبالب
غرقـه درغم میکند
از یاد این دوران
زاین دُون مـردمـان
خـالی از ایـمان!!
رهــایم
بعد ازاین امـا ...
دگـر از قـید وبـند
اینـهمه تزویر
رها از دیـدن صـدها
دروغ تلـخ
هـزاران جـور انـسانی...
هـزاران درد بی درمان
وصدها مـردمـی..
وامانده در درد وپریـشانی
نگاهم تا درون ســـینه ام
از درد مـیسوزد
ودسـتم را تـوانی نیـست
که بگـشایم
دمی برغـصه های تلخ انسانـی
که خـود هم یک بـشر
... یک بنـده ی خـالـی
ز قـدرتـها
وسـرشـار
از غـم دنـیا
هـنوزم
همـچنان در سـینه میـسوزم
ز این فـرق و
تــفاوتها!!!
****
وشـــب رادوسـت مـیدارم
که گـر نـوری درونـش نیـست
تـظاهر بر درخـشــش هم
نــخواهد کــرد!!
وپنـهان هم نمـیسازد
که جز ظلــمت ندارد
در دلـش رنـگی
ویـکرنگ است
وصدقش را ،،همین ،،
پُر ارج میسازد!!!
****
ولی ،، روز....
ودرخـششهای خورشـیدی
که روشـن ساز وپرنوراســت
ندارد این تـوانائی...
کـه گـوید بردل
ساده لوح انـسان
که درظـلمت فرو رفتیم!!!
که در تاریکی
روح نگون بـختی
همــیشه در میان صدهزاران
مـردم خـاکی
غـمین وبـی کـس وتـنها
وبـی یـاریـم!!!
بـدردی هـمچنان
پـابند وزنجیرو گـرفتاریم
***
و اینـها جـز فـریبی نیـست
که ما
در ظلمت وجُـرم وگُنه غـرقیـم
وخـورشیدی به تزویـروریا
بر هـر گناه تـیره انسان
ز رحمت نور میپاشـد!!!
خــداوندم ,
بـزرگی غـرق رحمت هـاست
که اوهـم ,
همچنان می بــیند و

هــمواره
در هرروزانـسانی
گناه تلخ انسان را
...تـماشائی دگر دارد
وهـمواره بسی بخـشنده
وپرمهر
امیداین بشر را
...هـمچنان دارد جوابی
در پـس هـر یک دعـای او!!!
کـه او یکـسر هـمه بخـشش
..که او یکـسر هـمه
مـهر ومحبتهاســت
خـدایـم ..
مظهر لطف و عطوفت هاسـت!!!
***
و صـد افـسوس.....
ز این نــیرنگهای
تلــخ وغـمباری
که چــشم آدمی را
لحظه ای ازآن
گریزی نیـست

ومـن هـم باز
می بــینم
به نــوری درخــفا ..اما
که یک تاریکی مطلــق
...بروی روح انسانی ست!!!
***
چـنین نـوری نمــیخواهم
نمــیخواهم که مــنهم
چــون هــمه مــردم
به خــود هـم نـیز
دروغـی گفته و
در روشـنی های...
هــرآن روزی
ببـندم چـشم خود
بر آن حـقایقها
ویـا چــون دیــگران.. تــنها ...
به کـاوش های رنــج وغـصه
و انـدوه پــنهان
جـهان ومـردمـم باشـم!!!
کـه در این آشـکارا
درد انسـان هم
نــبوده ...
هرگـز امـا ...
یکـه درمـانی!!
مرادرسینه غـمگین بودنم
کافـی سـت !!
که پـنهان غصه ی
دیـگر کـسان را
ارج بـگذارم
وگـر کاری
ز دسـتم برنـمیآید
نمـک پاش
دل مـردم نـباشم باز
ورنـج دیـگران را
رنـج وانـدوه دلــم
دانـم!!!
ودر خـلوتگه خـود
برهمه
دلهای غـمناک جهان خوانم
دعائی را
...که زآن قلب خدا
هم بـنگرد...
انـدوه ورنـج وغــصه ما را
که در ایـن بـودن غــمبار
هـمه تـنها دلی غـمدار
و درد آلودوغـمگینیم
همه افـسرده
ازاین بی بها
دنـیای پرکـین ایـم
جـهان یکـسر نمی ارزد
به رنـجی اینــچنین
درروز وشـبهای مـنو دنـیا
ولی افــسوس
جـهان تلـخ وغـمگینی سـت
جـهان تلـخ وغـمگینی سـت!!
و ما چون قـایقی جا مـانده از دریـا
هــمه وامـانده در دنـیا....
فقـط وامـانده در دنـیای غمگیـنیم
۲۸ /آذر /۱۳۶۴
___سروده ی :فرزانه شیدا____
انسان دانا وعاقل ,کسی ست که نهادی قوی داردونهاد قوی نیازمندانتقام نیست بزرگان ادیان وعلوم دنیاهریک به سهم خودبرای همگان,از بخشش بسیار گفته ونوشته اندوهرگزدرهیچ کتابی وهیچ نوشتاری ازاندیشمندان وبزرگانوافرادشایسته ی دنیاشما کلامی را,به انتقام نخواهید خواند.وجمله بزرگان عالم میداندکه تنهاانسانهای پست ودُون ,که خالی از صفتهای بارز وفروتنی در اندیشه های خوب انسانی, هستند تن به,انتقام میدهندوبدنبال,انتقام هستند درواقع دنیای کوچک,اینگونه افرادبقدری محدوداست که,درنگاه,این عده,هرگزکسی ,ارزشی نداردوکمترکسی رادر دنیای خودخواهانه,وخودپرستانه ی خودارج مینهند.چراکه درذهن این افراد,هیچکس بحدخودآنان,مهم نیست ولی,دردنیائی که,مردمان آن ب فرهنگی غنی رشدکرده باشند وبه روابط اجتماعی,وارتباطات ارج نهاده,همگان رامحترم بدانندکمتر خواهیم دیدکه,اشخاص حتی بفکرانتقام بیافتند.میدانید که بدترین نوع انسانهای تاریخ نیزبراساس "انتقام" برگه های تاریخ رابه زشتی,اعمال خودبا کشتاردسته جمعی ویاپنهانی مردم بی گناه دست زده اند "هیتلر" یکی,ازآنان است که,درروایات میگویند "علت نفرت او" ازجهود ویهودیان"این بود که درزمان کودکی, درمغازه ای کارمیکردوصاحب آن مغازه,ازاو سوءاستفاده جنسی میکردبه همین دلیل تنفراو ختم به شخصی نشد که باعث رنج وآزاراو بود,بلکه خشم خودرا وسعت داده,از تمامی این گروه نفرت داشت,وهرگز نیزدر تصوراوجانگرفت که,هرکسی خودمسئول,اعمال خویش است وبه گناه یکی" دیگر ودیگرانی, رابدارنمی آویزندودر آتش خشم نمی سوزانند,وهمه رابه یک چوب نمیزنند که,درتمامی جامع دنیاوادیان دنیانیز انسانهای خوب وبد فراوانند,امااینکه من چه باشم,دنیایم رامی سازد.
_* نادانی و پستی یک نفر درگذشته،نمی تواند میدان انتقام ازخاندان او باشد.ارد بزرگ
اماافرادی چون"هیتلر"ازجمله کسانی هستندکه شروجودایشان تاریخی را به سیاهی مرگ وگشتار میکشد,اینکه بسیاری ازسیاستمداران تاریخ درقبال مختالفتها به کشتارمخالفین میپردازندومعمولا نیزاینراتا مدتها پنهان,میدارنداگرچه همیشه بنام دفاع ملی از آن نام,برده شده است امادراصل تاریخ ثابت کرده است که,اینگونه,رفتارهای غیرانسانی نه تنهادفاع, ازکشور وملت نیست بلکه ازسرخشم و,انتقام,از مخالفینی است که,ایده,عقاید وخواست اووآنان رانمی پذیرندو همواره بااندیشه ی آزادی که بر ضد ایشان باشد,دشمنی میکنند
●* گذشت را می توان در مورد آدمها به کار گرفت اما بایددانست این درس از آن آدمهاست نه کشورها ، سکوت در مقابل وحشی گری دشمن هیچگاه درست نیست . ارد بزرگ●
واگرچه, در پشت پرده های تاریخ بسیارندظلم وستم هائی که سردمداران کشوری برمردم وملت خویش رواداشته اندوبسیاری حتی,درجوامع پیشرفته تاسالهای بسیاردور پنهان میماند, اماهرگز هیچ چیز پشت ابرباقی نمیماندوهمانگونه که«صدام»از "عرش برین زمینی خود"برچوبه دارگردن شکست"چراکه درمعاینه بعد از اعدام معلوم شد که گردن او دربالای دار شکست وباعث مرگ او شد, که خدا برحق است درمقابل تمام انسانهائی که بدست او خون ایشان ریخته شد.وهرکس جزای عمل خودرانیز به موقعی که خدا صلاح بداند ,پس میدهدوانسانی که بهردلیل در فکرانتقام باشد درواقع معنای دوست داشتن رافراموش کرده است واجازه,داده است که قلبی ناپاک وسیاهی دل ئتیره گی چشمهای نادان او, قلب اورانیز تیره سازد,انسانی که باتنفروانتقام زندگی میکند انسانیست که معنای دوست داشتن راازیادبرده است ونمیداندونمیتواندبفهمدکه,دراصل برای چه باید دوست بداردوچراباید همگان رادوست بدارداماهمینقدر کافیست بگوئیم,چرادوست نداشته باشیم؟بخصوص وقتی,بسیاری,ازانسانهادر دنیای پیرامون ما هستند,که کاری بکارماندارندوسال تا سال,گذرشان هم به زندگی مانمی افتدوبرای چه,بایداز انسان وآدمی بدمان بیاید اگر خوشمان مشکل نداریم؟ومشکل ازدرون خود مانیست؟!در کشورهائی که درمیان مردم,آن انسانهائی « راسیست » پیدا میشود(راسیستها گروه مردمی هستند مخالف با دیگر نژادها ازرنگ پوشت ومو گرفته تا اینکه متعلق به کدامین جامعه باشند وتنها پوست سفید وچشم روشن وموی بور را خدای انسانهای زمینمیدانند وازجمله افرادی هستند که همچنان تابع حزب هیتلر هستند وهمواره اورا تائید کرده ئمیکنند ومعتقدند که هیچ انسانی درهیچ رنگی ازپوست ونژاد ارزش ندارد وهمگان برده ی سفید پوستان هستند که "نژادبرتر" در نظر اینگونه افراد کم عقل است که اگر دانش واندیشه وعقل سالم ودرستی داشتند,اول ازهرچیز فروتنی وعشق به, دنیاوانسان را آموخته بودند!وبرتری جوئی خود نشانه نادانی ها وکمتر بودن هاست)وهمواره روانشناسان معتقدبوده وهستندکه,آن کسی که خودرادوست ندارد,دیگران رانیز نمیتواند,دوست بداردوهمواره کسانی ضددیگر مردم دنیابخاطر رنگ وپوست آنان هستندکه خداون ر نمی شناسندچراکه کسی که خدارا میشناسدواورا قبول داردمیبیند که خدادرتمام دنیادرهرچیزوهمه چیز رنگهار نیز آفریده است حتی درپوست انسان نیز زرد پوست وسرخ پوست وسیاه پوست وسفید پوست در قاره های مختلف بسیارندوامروزه بیشتراین جوامع بهم آمیخته شده وازدواجهای افراد در انواع رنگهای پوست ونژاد باعث گردیده است که تعداد,دورگه هانیز درسطح وکل جهان بیشتر گردد.حال تصور کنید "راسیست نژاد پرست" که یابه علت عشق به ملیت وکشور خود,ازحضور ووجود فردی,ازکشور دیگر احساس تنفر میکندوهمواره درپی یک فرصت است که,ازاینگونه افرادکه,درزندگی,ودرکار ودر وطنو کشوراو درتضور او,جای اووهموطنان,اورا پرکرده اند,انتقام بیگیردبااین آمیزش رنگهاوبوجودآمدن دورگه هاباید,درجهنم آتشینی زندگی کندکه, خوداین,نماینده ی, همین موضوع است که, قلب او ,قلبی شیطانیست,چراکه,دیروز درقلب خود,سیاه وزرد وسرخ ومردم ممالک دیگر رادریکی دونفری که دورادوراو بودند,دوست نداشت وکینه وخشمی,ازآنان بردل داشته وهمواره به,هزارحَرّبه وترفند,بفکر قتل وانتقام بوده,وبه,ایشان با "گروهای راسیست و نژادپرستی خود" که درتمامی ممالک اروپا نیز دفتر ودستکی مخفی دارند,وبه "کُوک لاس کِلان
" Ku Klux Klan
نیز معروفند .با لباس سفیدی وچهره ی ای پوشانده, به قتل سیاه پوستان از دیرهنگام تابه امروز که وسعت عمل ایشان گسترش پیداکرده است ودیگر با تمامی نژادهاوکشورهای غیر اروپائی درکل دنیا وجهان, مشکل داشته, ومخالفند ودنیا را تنها متعلق به نژاد سفید میدانند وهمواره به پنهانی ودرخفا زندگی میکنندبدون اینکه ماهیت معمولا شبانه ی خود را افشاکنند وگروهی نیز با سرهای ازته تیغ زده درمیان آنان شناخته میشوند وهمواره شبانه به مردم بیگناه از نژادها ی دیگرحمله میکرده ومیکنندو باعث مرگ بی گناهی میشده ومیشودحتی بی آنکه کمترین تاثریا گناهی رادرگرفتن جانی وآسیب رساندوزیان دیدن فردی وانسانی احساس کنندواینکارا حتی بن.وعی وظیفه شرعی خود درمقابل دیگر نژادها میدانند .نمونه عکس زیر,از چنین افرادیست که نام انسان برآنان گذاشتن به کونه ای حیف است وناروا,چراکه اینگونه افراد که در سیاهی دل,واندیشه زندگی میکنند خوداز شیاطین قرن ودوران بوده,وهستندوکاملانیز اعمال خودرا تائید میکنندواگر ازانسان وخدا چیزی میفهمیدند بی شک ازاعمال تمامی این سالهائی که گذشت شرم میکردند وبه کمبود وضعف بینش خود,آگاه میشدند,افسوس که بسیارند دیوانگانی که ظلم به بشر وبشریت را هدف زندگی خود کرده وباخداوند نیزبدینگونه میجنگند:

ودرجایگاه انسانی اگر بودند میدانستند که گرفتن جان انسانی که گناهی هم نکرده است وتنهابه حکم تنفر وانتقام شخصی اوبه قتل میرسدیا آزار وآسیب می بیند خود نمودار وحشی بودن وناانسان بودن چنین افرادیست که,اگربراستی "نژادبرتر" بودند, چنین نبودند! که فقط نام برتر بودن سرشار از خوبیها وخصلتهای حسنه است نه قتل وغارت وکشتار!درواقع کارایشان نیزهیچ چیزی محسوب نمیشود ,جز" قتل عمد" وچنین فردی نه تنها یک ملیت پرست ووطن دوست نیست که یک قاتل کینه جوی بلفطره ی خطرناک است که می بایست درپشت میله های زندان بسر برده وخطر جامعه نباشد که البته قانون,درتمامی ممالک دنیا نیز به شدت باایشان برخورد میکند وقاتلین راازاین گروه نژادپرست را,چون دیگرقاتلان ومجرمین, روانه زندان کرده به اشد مجازات همانکشور نیز محکوم میکند .و حال فکر کنید,چنین فردی درروزگارامروزه ی زندگی که تعداد دورگه ها ویپونهای مداوم دورگه در دورگه ها,دوراوراگرفته اند,چه حالی باید داشته باشدو درچه برزخی ازخشم وکینه زندگی میکند که البته همین خشم وانتقام برهرکه دردل از آن سرشار است زندگی در برزخ نیز هست. وباید دیدامروز به چه فکر میکنیدودر سربرنامه ی قتل دست جمعی وتک تک مردم, ویابه آتش کشیدن تمامی آنان در مجلسی وانداختن بمبی دریک عروسی, )که همه اینهانیز بسیاردراین سالهای گذشته,اتفاق افتاده,است, بخصوص بسیار بیشتر پس از "فاجعه ی یازدهم سپتامبر" درامریکا که فاجعی قرن بود,وحال باید دید چنین فرد ذبون وبدبخت وبی خدائی که دشمن انسانهاست,درفکرچه نقشه ی تازه ای برای جنگیدن باخداوندیست که خود نژادراآفرید ورنگها راوانسانهارا درنژادورنگ گوناگون!بااین حال, چنین دیوانه مجنونی که,اونیز کمیتی از "هیتلر" نداردوهمه ی این, افرادنیزازطرفداران همان دیوانه ی آدمکش وضدانسان وضدانسانیت هستند,امروزه درجهان,آزادانه میگردد و بدیگران اسیب وارد میسازد ونام خود را "انسان" نیز میگذارد که شرم برانسانی باد که دست او آلوده به خون,انسان بیگناهی گردد,تنها بخاطراینکه مثل او نیست مثل اوبزرگ نشده مثاو فکرنمیکند وبدبختی اینجاست که اینگونه انسانها خودنیزهیچ نیستند, نه کسی هستندکه به جائی رسیده باشند,نه کسی هستند که به جائی برسند وازمیان هزاران هزار آنان اگر رئیس ومدیر هریک ازاین گروهها درسراسر کشورهای دنیا فردی تحصیلکرده ودردنیای بیرون شناخته شده هم باشد کمتر محبوبیتی درمیان انسانهای پیرامون خود دارد چراکه قلبی که سرشار ازخشم وکینه است دوست داشتن ودرست رفتار کردن را نمیداند تا محبوبیتی نیز بدست اوردوچراکه آنقدر در فکرترسناک ودهشتناک انتقام بخودوافکار خودمشغولندکه دیگر فرصت آموزشهای درست زندگی رادیگرندارند وهمواره درصدد ساختن وکشیدن نقشه وراه حل دیگری برای نابودی دیگر نژادهاهستندولی اگر کار ایشان انسانی وبرحق بود چرا این افکار الوده به خشم وکینه ی خود را پنهان میکنند ودرخفا دراین گروهها زندگی شبانه ی مخفی دارند ودر روزها درقالب دیگر انسانهائی فرومیروند که به نظر یک انسان معمولی بیایند واگر انسان معمولی بودن را برای زندگی خود لازم میبیند تا زندگی کند ,پس چطور میتواند درزندگی شبانه ی خود , باز هم خود را برحق بپندارد که نان زندگی را درروزهای "آدم بودن " و" ادم معمولی ودرست وکارآمد بودن"بدست میاورد نه درشبهای وحشی بودنی درقتل وجنایت ! واگر فقط به همین میتوانست فکر کند شاید شرمنده ی خود وزندگی خود واعمال خود وتمامی انسانهائی میشد که در طول تاریخ چون او عمل کرده اند. اینگونه انسانها که از نهادانسانی ازبالاترین وباارزش ترین نعمت خداوند "یعنی عشق" که پایه ی تمامی خوبیها وصفت های خوب انسانی ست, بی بهره اند وجز صدمه ای به جوامع ودنیای خود واطراف خود نخواهند بود ودرواقع اینان هستند که میبایست ازصحنه ی زندگی محو ونابود شوندنه کسانی که بدرستی وشرافت باهر رنگ پوست وتفکری, که دارند,بدرستی وپاکی وزحمت,زندگی میکنندونان یک مشت اراذلی راتهیه میکنند که دیگران را"اراذلواوباش " نامیده, خوداز زحمت دیگران مفت میخورند ومجانی زندگی میکنند وفخر نیز میفروشند ودرنهان به "دنیای انسانی خیانت"نیز میکنندودرخفابرای جان مردم کشوری که درآن هستند وحتی کشورهای دیگر با کمک گروههای همبسته بااین گروه ,دامهائی گسترانده وپهن میکنندونقشه میکشند که بشریت را همه راغیر خودنابود, کنند تاجهان دردست سفید پوستان باشد درحالی که,این "حکم خداوند"است که تعیین میکنند نه,انسانهای خوب وبداونه شیاطینی که به گسترش ظلم وستم, وآزاروریختن خون بیگناهان روزگار میگذرانندوخودراانسان آفریده شده ی خدانیز مینماند که شیطان هم, فریده ی خدا بودوازخوب وبدزندگی وبهشت وجهنم,آتش رابیشتر میپسندیدوگناه,رابیشتر دوست میداشت.! امید روزی برسد که صحنه ی زندگی ازانسانهائی که باعث مرگ ونابودی "نابه حق"انسانهای پاک وخوب میشوند پاک گرددودست خون آلوده ی ایشان,از صحنه ی زندگی ودنیا کوتاه گردد(آمین یارب العالمین)چراکه وجوداین انسانهادراصل وجود وحضور"شیاطینی"برزمین است که,دشمن بشریت ونسل ودنیاوهرجامعه ای هستند.وافسوس که,دنیا سرشارازکینه وانتقامی تلخ گشته,است و بسیار قلبهائی که دورازهم,خدا میداند چه نقشه هاکه درخشم وانتقام برای دیگر همنوع خوددر سرنمی پروراند .
___عشق وپریشانی ___
در این ظلمت شب
اندوهگین تلخ تنهائی
چه می پیچم بخود
چون پیچکی
بر شاخه ی هستی
چه میسوزم
به سان هیزمی
در آتش عشقی توان فرسا
ز درد جانفزای
قلب محنت بار!
و می پرسم ز تنها شاهدم
در این شب غمگین تنهایی
خداوندی که بیدار است
و می بیند سرشگم را
:چرا آخر نمی میرد دلم
در بی کسی های شب اندوه؟!
و آخر از چه رو این
عاشق سرگشته ی غمگین
نمی یابد بدل
امید وصلی را؟؟؟!!!
بامید خداوندی
که هرگز قلب انسان را
ز خود نومید و
از درگاه خودرانده
نمی سازد
چرا همچون پرنده
بر سر بام دل انسان
به شور و رغبت وشوقی
فزون بنشست
؛ امیدی سرخ؛
به نام عشق ...
و ناگه پرکشید و رفت ...
؛( بدون آنکه خودخواهد پریدن را)؛!
کسی او را پراند
و دست او همواره پنهان است
چه نامم این پریدن را؟!
بگویم دست تقدیر است؟!
ولی هرگز نمیدانی !!!
ز چشم آدمی پنهان
فقط این نیست!
گهی دیدن ، شنیدن،
باز پرسیدن
و تنها
؛ هیس؛ !!!
ساکت باش
خدا اینگونه میخواهد!!!
ولی در باور من نیست!!!
چنین در باور من نیست!!!
به من تنها بگو :
یــارب
اگر نتوان
توکل برتو هم کردن
چه سان باید
در این ظالم سرای
دوُن نامردی...
به اسم زندگانی
؛ زنده بودن ؛ را
... توان بخشید؟!
و بر نومیدی دل
چیرگی چّون داشت؟!
اگر دل
از تو هم نومیدباید کرد؟!
که این دیگر
... توانم نیست!!
بگو یارب
چه معنایی است؟
تضـاد اینهمه
اندیـشه و اعـمال؟!
کدامین باور ی
اینگونه پا برجاست؟!
که با یک باور دیگر ...
به ویـرانی نیانجامد؟!
و دیگر بار،به
ســرگردانی آدم
نیانجامـد؟!
که حیران مانده در هر باوری ...
پر شک و پر تردید !!!!
کدامین راه
... کدا مین فکر ...
کدامین عشق...
کدامین غم

به راه رستگاری
ره برد آخر؟؟!!!
چرا اکنون
مرا اینسان
پریشان می نهی بر جای؟!!!
ز حیرت لحظه لحظه
باز می پرسم
ز خود
این پرسش دیرینه راهر دم
کد امین راه....
کدامین راه....
را باید
به راه زندگی پیمود؟!
همان راه درستی را ...
که گر پیمودنی باشد
سرانجامش به ناکامی
نباشد باز!!!
وگر این گفته ها را
ناشنیده
بایدم پنداشت
چرا گفتی؟!
...چرا گفتی؟!
...که سرگردان بمانم
در ره رفتن
ببینم صد تمسخر را
که میگوید:
چرا ساده لوح وخوش باوری...
اینسان؟!
و آنهم
در چنین دنیای تزویری!!!
ز این خوش باوریهایت
حذر کن
تا که نشکستی
بدسـت مـردم دنیا!!!
"خـداونـدا "
"خـداونـدا "
و گـر باید چو آویـزه ..
به گوش خود نگه دارم
...تمام گفته هایت را
چرا پایان آن
اینگونه غمبار است؟!
که اعمالش مرا
در نزد دنیای دروغ وظلم
به مجنونی کند شهره؟!
چرا یارب نمی یابم ،
رهی تا بازبگشاید
ره بر تو رسیدن را؟!
بدون آنکه
در دیوانگی شهره شوم آخر!!!
چـرایـارب
چرا یـارب
هر آنکس راه تو پیمود
به نزد دیگران هرگز نشد باور؟!
چرا یارب
دروغ و نادرستی ها
به چـشم وقلب انسانها
خــوش آیـند اســت؟!!!
"چو میگوئی دروغی",
باورت دارند!!!!
چو میگوئی حقیقت را ,
ترا دیوانه پندارند!!!
و با یک ساده ی ..جا مانده از دنیا
که از رنگ فریب, مردم دنیا
نمیداند کلامی را ...!
نمی بیند به دنیا دام و صیادی !!
"اسیر خوش خیالی های رویائیست!!!
ترا هر دم به رنجی ...سخت آزردند
و یا با دیدهء تردید ...ترا زیر نظر دارند
که او دیگر چگونه آدمی در بین انسانهاست
چو ؛ او؛ دیگر میان مردمان کمیاب و نا پیداست!!!
و شاید زیر این چهره ...فریبی تلخ پنهان است!!!
عجب دنیای غمناکی...عجب دنیای غمناکی!!!
عجب در اینهمه پندار بی سامان ...
میان مردمی دور از تو ای یارب......
مرا خود رهنمایی کن !!!
که بس آ زرده از این مردمان هستم
و بس دلتنگ!!
و بس بی همزبان... تنها!!
و بس بی همزبان... تنها!!
____سروده ی : فرزانه شیدا____
قلب خود را با خدا بداریم که,از کینه انتقام,دوری جوئیم که,هرآنکس جزاین بوددستش خون آلود قلبها وجان هائی ست که مخالف اوهستند .امید خداوند خوددردنیا انسانهاوبندگان خود راپاس بداردوآدمی نیزآنقدردرزندگی خودبه رشد فکری برسدکهبداند کینه,وانتقام هم پایهوهم ارزش با مقام بلندانسانی نیست.وآنکه چنین است وچنین, میکند درمقام انسانی « نام انسان» براو حرام است وحرام باد
●* میوه کشتن ، کشته شدن است . ارد بزرگ●
اُرد بزرگ نیز گفت هرآنچه را می بایست گفته شود"
____از:رباعیات سعدی____
هرکس به نصیب خویش خواهند رسید
هرگز ندهند جای پاکان به پلید
گر بختوری مراد خود خواهی یافت
ور بخت بدی سزای خود خواهی دید
____از:رباعیات سعدی____
●اگر هنجارهای سرزمینها نیرومند باشند انتقام هم گم می شود .ارد بزرگ
میوه کشتن ، کشته شدن است .ارد بزرگ
* تاراج و شورش هیج گاه بهانه تاراج وشورش دیگر نیست . ارد بزرگ
* هنگام گسست و بریدن از همه چیز، می توانی بسیاری از نداشته ها رادر آغوش کشی .ارد بزرگ
* گذشت را می توان در مورد آدمها به کار گرفت اما باید دانست این درس از آن آدمهاست نه کشورها ، سکوت در مقابل وحشی گری دشمن هیچگاه درست نیست . ارد بزرگ
* فرمانروایان اگر خویی صوفیانه داشته باشند همواره دشمنان سرزمین خویش را افزون نموده و گستاخ تر می کنند . ارد بزرگ
* نادانی و پستی یک نفر در گذشته ، نمی تواند میدان انتقام از خاندان او باشد . ارد بزر
● پایان فرگرد انتقام ●
● به قلم فرزانه شیدا ●
Farzaneh Sheid F. Sh - f sheida●_

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بخت*

هر صبح به روی لاله شبنم گیرد
*بالای بنفشه در چمن خم گیرد
انصاف مرا زغنچه خوش می آید
کاو دامن خویش* فراهم گیرد*
* خیام*
* بالا = قدم وقامت- * فراهم= گرد آمده , جمع شده

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه     شیدا"

●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگردبخت●
کم کن طمع از جهان و *«می زی» خرسند
وز نیک وبد زمانه بگشل پیوند
مّی در کف وزلف دلبری گیر که زود
هم بگذرد ونماند این روزی چند.
«می زی» » *زندگی کن
____خیام ____
در طی تمامی فرگردهای پیشین اززندگی وسرنوشت وبخت وتقدیرآدمی بسیارسخن گفتیم, وهمانگونه که در بارها نوشته ام,از دیدگاه من بسیاری,ازآنچه,در زندگی برای مااتفاق می افتذد براساس گامها ئی ست که بادیدگاه,واندیشه وباورخودوبر ثرتصمیماتی ست که,براساس اینگونه افکاربرداشته,وبسوی جلوپیش میرویم] ومسلم است که,خطا یادرست همیشه پیروزنیستیم و.همیه نیز شکست خورده,باقی نمیمانیم طی سالهای زندگی خودآنگونه که,دراکثرزندگی هاغریب واشنادیده ام,انسان دردوره ی زندگی خودزمانی رادرپستی وزمانی راد بلندی زندگی میگذراندوبه,هرگونه شروع کندشکل آن دردوره ی بعدی تغییر میکند.زندگی وچرخه ی زندگی بدست خداست ودر بسیاری,از قانون های طبیعت وجهان درگردش سیارات وزمین وآسمان, این,اوست که فرمان میدهد.اماهمانگونهکه بارها گفته ام"عقلی که خداوندبه انسان,اعطا فرموده است "این قدرت رابما میدهدکه خودآزماینده ی بخت خودباشیم,اوزمین وزمان را برای مادرگزدش انداخته وروزی مارادرهمین طبیعت درشکل ساده,اما باارزش خودبماداده است ,ودیگراین ماهستیم که ازاین ذرهواتم وهرآنچه,درذرات وجود طبیعت ودرنهادوهستیِ دیدنی وندیدنی طبیعت برجاست چگونه,استفاده کنیم,ودرکجا بخت خودرابیآزمائیم واینکه دوران زندگی خودراازشیب به فراز برده یابرعکس .و نیز همواره عامل اصلی"خودما" هستیم که,کدامین بختی رابرای خوشبخت بودن خودانتخاب میکنیم .افسانه ها وقصه های زندگی مادردست خود ماست وبخت مانیز به همچنین:
____ آینـه..._____
آینـه...
اینگونه غمگین
دیده بر چشمم مدوز
من کجا گفتم
که یک عاقل
و یا فرزانه ام ؟!
گرچه میسوز د دلم
همواره در « شیدا شدن »
من هنوزم
یک دل دیوانه ی دیوانه ام !!!
با من ازدنیا مگو
قید جهان را ,زد دلم
قلب غمگین مانده جا
و دفتر و پیمانه ام
گوشه ی تنهائیم خوش باد
و یاد و خاطره
بعدازاین
بازندگانی هم دگرِ،
بیگانه ام
روح مادر آسمان گشته رها
.. بی قید و بند
باغ عشقی گر ببینی
من در آن پروانه ام
گربه خلوت سر کشیدی
در پی ِ « شیدا دلی»
شعله ی سوزانِ شمعِ روشنِ
آن خانه ام
من نمیگویم
چه بودم
یا چه سان
خواهم شدن
خواهد آمد
روزگاری
بشنوی افسانه ام
___ فرزانه شیدا_____
میگویندکه: « گهی زین به پشت وگهی پشت به زین».دنیا همین است همیشه یکسان نیست همیشه بروقف مراد نیست,همیشه نیز غمناک ودر سراشیبی شکستها نیست,وهمواره درپیج وخم هاوفراز ونشیبهای آن بوده وخواهد بودکه برای پخته ترشدن منو شما,شکل گرفت وروزهای شادی وغم را برایمان فراهم آورداما به نتیجه هانیز بایدتوجه داشت وبه اینکه دگرباره, تکرارِغم نکنیم وتکرارخطاواگر برنده وموفق بوده ایم,تلاش رابیشتر کنیم.چراکه بیشترنیز میتوان جلورفته وشادترشد.حال درهرچه میخواهدباشد موفقیت آنسان راروحیه ای شاد می بخشدواین حق ماست که روحیه ی خود رادر پیچ وغم زندگی درشادیها ببینیم
_____ طفلی تو_____
وقتی مجـبور بشـی
راهــتو بگــیری
بری وتـٌو خـلوتت
آروم بمــیــری
مـــثه پروانه بشــی
تو پیله ی غم
نــتونی پر بــکشی
تـو ی اســـیری
بدونــی که زندگــیت
راهی درازه
مـثه گـهگشـون بشی
تُّـو راه شـیری
بـدونی که زندگـیت
آخـر ِ خـطــه
توی غــصه پادشــا
تــو غـم وزیری
بــدونی به عاشــقی
راهی نداری
بدونی تـو باخـتـنا
« تـو» بی نظیری
دیگه رفــتن
واسـه تو
چه مــعنی داره؟
بسـکه
از رفــتنٍ بیهوده
تو ســیری
تا بیـاد
و« زنـدگی »
معـنائی بگـیره
دیگه سـودی نداره
؛ چون دیگه پـیری!
طـفلی تو
چه ساده این عمرتو
باخـتی
فکر میکردی
که یه پا
خـودت مّـدیری!
طـفلی تو
که پای
عاشــقی نشســتی
گرچـه تُو
کشــور عاشــقی
سفــیری
اما دیدی
که چه آسون،
همه ی قلبتو باختی
ثروتت محبـتت بود
ولی آخـرش فـقیری
گرچه راحتی ندیدی
طـفلی تو
چه ساده باختی
همه ی راههارو رفتی
روز وشـب
سختی کشیدی
اما آخرنمـیدونم
واسه چی تو
زنده هــستی
تو که ازعالم وآدم
همـه جور
رنجی رو دیدی!
نمیخوای
یه بار بپرسی:
تا کجا
صـبر وتحـمل؟!
بگـو یکبار
صاف وساده ؛
تو آخه کجارسیدی؟
بودنـت فقط بهونه س
که بگی زندگی کردی
اماامـروز
تو میدونی ؛
دیگه بدجوری بّریدی
دیگه حوصـله نداری
؛ بگی زندگی قشنگه
یابگی:
« در شب تارت» ,
باز میاد «
روز سـپیدی»!!!!
____ ف.شیدا/ یکشنبه 14 تیر 1388____
امادر زندگی چه کسی برای شادی وموفقیت ماتلاشی خواهدکرد بی آنکه خوددراین میان سودی ببرد چه کسی میبایست جز مابرای م گامی بسوی بهتر شدن هابردارد؟دقیقا «هیچکس » , هیچکس جز من برای من وتو برای ت نیست. وازاحدی نیز نمی بایدتوقع داشت که برای راحتی,وسهولت زندگی ما خودرابه دردسر بیاندازددرواقع وقتی خودبرای خو کاری نمیکنیم چه توقعی ازدیگران داریم ازآن گذشته چرامی بایست مادرزندگی نیزازآنچه داریم غافل شده,برآنچه نداریم,افسوس خورده, برآنچه هست, بی اعتنا باشیم؟بر آنچه نیست فقط "آه" بکشیم ؟بی آنکه, برای داشتن ونداشتن همه اینها«این » , «خود ما » بوده و هستیم که هر راهی را رفته ایم وامروز بهرکجا رسیده ایم نتیجه گامهای خودماست.اماهرگاه بدمیشود, گناه رابه گردن شانس وبخت ومقدرّات وحتی گاه دیگران میاندازیم,وهرچه خوب بودوبه موفقیت ,آنگاه میگوئیم که برای آن ,کلی زحمت کشیده ایم !درصورتی که همیشه,وواقعابایدکلی زحمت کشیدوبسیار بخودزحمت دادوتلاش کردوعرق ریخت وزمان صرف کردوحوصله به خرج دادتااینکه « داشته هاراداشت وبدست آوردونداشته هارانیزدر تلاش بدست آوردن بود».ازشادی وغم گرفته که ازمعنویات است تامادیات زندگی که پول وملک واملاک است همه وهمه,اگرداریم میبایست درداشتن ونگهداشتن آن بکوشیم واگر نداریم برای بدست آوردنِآن کوشاباشیم.گرآرزوی چیزی راداریم برای رسیدن به,آن بخت ویاخوشبختی تلاش کنیم,امااینکه بخت ر چیزی وکسی بدانیم که,از جائی بالاخره سراغ ماهم می آیدیا جائی بما لج میکندوزندگیمان رابه نابودی میکشدفقط به فقط خودگول زدنی بچه گانه است,ودرواقعاین دروقتی است که نمیخواهیم باور کنیم که بد کردیم,واشتباه رفتیم وبه ناچارمتوسل به چنین گفته هاوافکار میشویم بیائیدسعی کنم فقط خودراعلت وعامل بدانیم,وآنچه خودکرده ایم,را معلول کارهائی که کرده ایم!وبل خود درخوت خودلااقل صادق باشیم,آنگاه می بینیدکه,در زندگیِ ما, هیچکس درخوبی وبدهستی مامقصرنیست واین ماهستیم که,داشته,رابیشتر کرده وافزودویا ازدست داده ایم یانداشته ای رابدست آورده,وشایدحتی مجدداز دست داده ایم
________ *خیام*_________
در گوش دلم گفت فلک پنهانی:
« حکمی که قضا بوّد زمن میدانی؟
در گردش خویش اگر مرا دست بدُی
خود را برهانمی ز سرگردانی»* خیام
___________________
بدین معنی که بسیار دیده ام انسانهای دارائی راکه تنها اراده میکردند هرچه رامیخواستند خریداری کرده وبدست می آوردنداما دوره ی این نیزبرای آنان روزی به سر میرسد ودوره سخت زندگی ورکود نیزبه آنان فشار خویش رابه شکل خود میگذاردودرکنارآن نیزبسیاروبسیاردیده ام که افرادی که درزندگی دراوائل زندگی درفشارهای مادی ومعنوی بوده اند ودقیقا بعلت همان فشارها ومشکلات زندگی سر کرده اند دقیقا به همین علت, دردوره بعدی به صعود کوهی که تاکنون برای رسیدن به قله ی آن بسیارتقلا کرده,وکمتر نتیجه دیده بوده اند امروزه,رسیده اند و من شخصامعتقدم خداونداینگونه فراز ونشیبها,رادرزندگی برای این به,انسانهای خود میدهد که,آنکه سختی کشیده وبسیار تقلا نیز کرده است سرانجام خوبی رانیزداشته باشدوانکه به دارائی زیاد شاهد زج بسیاری بوده وتنها بخوداندیشیده است وهمواره,درتصوراین بوده که همین که دارم برای همیشهباقیست وهمواره هست وکمتر نخواهد شدناگهان, دوره ی تلخ حویش را آغاز میکندتادریابدکه زندگی همیشه دریک روی سکه باقی نمیماند وخود فکر میکنم که این نیز بگونه ای آزمایش خداوند از انسانهاست که دردوره ی دارائی ونداری خود را آنگونه که دروقاع هستند نشان میدهند ولیاقت وشایستگی خود را در نز ونگاه او ودیگر آدمیان بروز میدهند
_____* خیام _____
گر چه غم ورنج من درازی دارد
عیش وطَرب تو سرفرازی دارد
بر هردو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده ی راز هزار بازی دارد.
_____* خیام _____
ما درروز وشب تغییر طبیعت راشاهدیم طلوع وغروب ,زجر ومددریا ها, تغییر فصول سال و تغییرشکل درخت وگل وحتی فرسایش کوههادر طی سالهادر کوهساران با بارش برف وباران وسائیدن شدن سنگ در اثر آب ویخ وروانی آبها ویا حتی ریزش سنگها,فرسایش صخره های میان دریا و..... واین خود گواه براین است که زندگی همیشه بیک گونه نیست وبرای انسان نیز روزهای سرد وگرم وروزهای تغییر بسیار خواهد بود ازاین جهت است که بخت را می بایست همیشه در راه زندگی خود با هوشیاری خود بیآزمائیم وچون به نتیجه ی مثبت رسیده,وپیروز شدیم در حفظ آن بکوشیم ودرابعاد وسیعتری به آزمایش بخت خود بنشینیم وهموارهنیز نوشته ام که بخت شتری نیست که از درخانه ی شما بگذردیا بردر خانه ی شمابنشیند بخت زمانی رخ مینمایدکه تو درتلاش زندگی آنرا به گونه های مختلف به شکلهای مختلف,درراههای مختلف بیآزمائی وهرگزاز برداشتن گامهای اولیه شک وتردید بخود راه ندهی .در بازار بورس وسهام,زمانی که پای سرمایه ای محدود درمیان است ارگ با مشاورین سهام صحبت کرده,باشید معمولا معتقدندکه اگر این سرمایه تنها دارائی شماست بهتراست درراه سهام وبورس وخرید برگه های بهادارکه نرخ آن بالاوپائین میشود نروی واین سرمایه راکه بی شک پس انداز سالهای زندگی توست ,درجائی بکار ببری که اگروموفق هم نبو لااقل پاکباخته نشوی .معمولا خریدسهام وبورس متعلق به تاجران ومتمولینی است که,از دست دادن مبلغی ازسرمایه ی خود رادر یک سهام درجای دیگر وسهامی دیگرجبران میکنندیاآنکه,انقدرها تاثیر شایان توجهی, درزندگی آنان نمیگذارداما برای مردمی که باحقوق وکاری معمولی زندگی گذرانده,وآنچه راکه بعنوان توشه ای برای مبادای خود جمع وپس انداز کرده اند حکم مرگ وزندگی رادارد بسیارخطاست که باسهام وبورس آنرابه خطر بیاندازندچراکه خرید سهام وبورس وامثال اینهادرست به منزله ی قمار پولی ست که, دربرد وباخت آن هیچ تضمینی وجودنداردوشانس وبخت هم دراین آنگونه که همه می پندارند کارساز نیست چراکه,اینگونه ریسک ها برای افرادی نیست که در محدوده ی زندگی خودبا مغازه ای امورات خود را میگذرانند یادر شرکتی کارکرده یاکارمند دولتی هستنددرواقع ریسکهای بسیاری در زندگی هست که,انجام آن درجای خودمی بایست زمانی صورت گیردکه شخص اطلاعات کافی درآن موردرابدست آورده باشد.درنتیجه درمسائل بورس وسرمایه گذاری هایاینچنینی معمولابه افراد عام پیشنهاد میشودکه به,یکباره تمام هستی خودرابپای اینگونه ریسکها نریزندچون شایدهیچ چیز بدون بی حساب وکتاب تراز دنیای بوروس وسهام نباشد,وچراکه,اینگونه] سرمایه گزاری ها بستگی به"اقتصاد جهانی |داردوبیک شهرویک منطقه]ویک کشورنیزمربوط نمیشودکه بتوان ثبات آنرا مطمئن بودپس اگراز افرادعامی هستیم,چرااین مبلغ رابرای خرید طلا وسکه,که,آنرا نقدا دریافت کنیم بکارنبریم.البته ,اگر که این "وُسع" واین قدرت راداریم که میتوانیم سهامی را خریده وبا برگه ای به خانه بیائیم وانراگوشه ای بگذاریم,چراآنرابلافاصله تحویل نگیریم ودرخانه ویادربانک برای اطمینان خاطر نگذاریم که لااقل پس اندازمااز بین نرفته باشدواگر مایلیم باآن کارکنیم حتمادرراهی باشدکه پیش ازشمادیگران آنرارفته وبه موفقیت رسیده باشند بااینکه من بارها نوشته ام"ریسک" در زندگی لازم است ,اما "حماقتهای تجاری" وکارهای خطر زای بدون فکر هرگز مدنظرم نبوده است ویااینکه بیایم و شیبی بردارم که,ازدره ای بپرم که میدانم پرنده هم کلی باید بال بال بزندتاازآن دره بگذردوپای یکمترو ودومتری من چنین دورخیزی را محال است که بتواند انجام دهد, تنها به کشتن دادن خود من خواهد بودنه شجاعت من وشهامت ریسک کردن من.
________*خیام*_______
کس مشکل اسرار اجل را نگشاد
کس یکقدم از« نهاد » بیرون ننهاد
من مینگرم ز مبتدی تا استاد
« عجز » است به دست هرکه از مادرزاد
________*خیام*_______

انسان عاقل میداندکه اگر باید اگرمجبور است اگر واقعا می بایست این دره رابگذراندلااقل می بایست موقعیت گذراز آنرا برای خودفراهم کند حال شده کوه رادور بزند یابا طنابی اگر ممکن بو به آنسوی کوه قلابی وچیزی پرتاب کنداماهرچه هست او « خود» رابی دلیل پرتاب نمیکند.درورزش های جدید کنونی دیده ایم بسیاری بدون داشتن هیچ وسیله ای,از روی بلندای کوهی بدرون دره ای که انتهای آن آبی ست پریده,وهیجان آنرا « پروازانسانی خود »مینامند امااین افراد برای مردن نیز خودراآماده کرده اندومیداننداگر خطای کوچکی دراین پرش انجام شودکه به سنگی در نیمه راهاصابت کنند یا بناگاه مسیربادتغییرپیدا کندوبر آنان چیره شود مرگ آنان حتمی است این است که قانونااین ورزش دردنیای ورزشی ممنوع است ومعمولا آنکه اینکارراانجام میدهد درمقابل چشم قانون گذاران اینچنین کاری رانمیکند حتی دیده ایم عده ای بادست خالی وحتی بودن کفش باکیسه ای آهک ویاآردبرای خشک کردن کف دستان درموقع بالارفتن از جائی یااز برجی به بالا میروندوحتی موفق هم میشوندامادر انتهای کاراورا دستگیر میکنند کهبا جان خودبازی کرده,حتی بااینکه تماشاگران بسیاری نیزداشته است وچرا اینکارا میکنند چون که وجوداو نه تنها سرمایه ی ملی یک کشورمحسوب میشود بلکه,اگر خدای ناکرده اتفاقی برای اوبیافتد جمع تماشاگران نیزدچار شوکهای روحی واندوه میشوندواین برای کشورهای غربی بسیارمهم است که,درکوچه وخیابان مردم وکودکان شاهد چه نوع چیزهائی باشند وحتی,اگر کسی نیز بخواهد بایک وسیله ی موسیقی درگوشه خیابان آهنگ بنوازدوباعث سرگرمی دیگران شودهم باز می بایست بادولت وپلیس هماهنگ کردهو درست درجائی بیاستدکه آنه تعیین کرده اند ازاین لحاظ که مراقب او نیز برای حفظ سلامتی تاو باشند وگروه پلیس پیاده آگاه باشد درهرکجا چه مکانی ایستاده اند ودر حفظ امنیت جانی آنان بکوشند چرا که هم ممکن است انسان معتادی باشد که ازاین راه کمی پول جمع میکند,ممکن است ازطریق انسانهای نااهلی آزاروازیت شوندیا ممکن است توریستی ازکشوردیگری باش که حفظ جان,او "آبروی ملی آن کشور" تلقی میشود.بااین تفاضیل چطورما انسانها برای ازمایش بخت خوددست به هرکاری میزنیم بدون اینکه عاقبت آنرادر نظر گرفته باشیم ویااطلاعات دقیقی ازآنچه انجام میدهیم داشته باشیم ؟ گاه فشارزندگی آدمی را مجبوربکاری میکند که صدالبته انسان شریف وکاری هرگزکار ناصواب نمیکندومنظور کارهائیست که انسان,از فشار مالی بسوی, آن میرودمثلا همینگونه ریسکها که نام برده شد وشخص میگوید"یکبار سرمایه ام رااینجا مصرف میکنم شایدبخت یاری کردومنهم یکشبه تاجر شدم مشکل درهمین جاست آنان که,میخواهند راه پرتلاش سالهای زندگی دیگران رایک شبه طی کنن وهمواره ازدیگران یشترعقب افتاده اندوحتی گاه قدرت دوباره,برخاستن از,زمینی رانخواهندداشت که وقتی که در بلندای پله های رفتن تلاش کردندکه چهارتایکی مسیرراطی کرده ودرنهایت به زمینی رابدست اوردند که,درشروع روی آن "ایستاده بودند"ودراخر "برروی آن افتاده" بودندونقش زمین شده بودند .ما دیده ایم وهزارباره نیزدیده ایم آنکه به بدست آوردن پولی راحت وساده وبدون دردسر علاقه داشته یااکنون در پشت میله هاست که خداانشالله هرچه زودتر همه ی اسیران راآزاد نماید که هرکه درپشت میل هاست درخطای انسانی خود,اسیر گشته است ویابه خطای انسانی یک انسان دیگر درحال پس دادن جور این شخص ثالث است وفراموش نکنیم نعمت آزادی درزندگی خودرا به بختهائی نفروشیم که, نتهای آنان به ناکجاآباداست و« عرب »هم حوصله ندارددر آنجا « نی» بیاندازد.!چراکه عاقل میداندکجا بایدسنگی انداخت که به هدف بخوردواینکه بگوئیم حالا سنگی می اندارم ببینم چه میشود باید,همیشه جائی آینگونه سنگی راپرتاب کردکه نتیجه ی آن مال باختگی ما ویا ازبین رفتن زندگی ماوسرمایه وهستی ما نباشد. بخت را وقتی می یابی که تلاشس درست رابا پشتکاری عمیق وجدی شروع کرده باشی وئدرهمه جا بخت تو به انتظار توست اگرکه بدانی برای رسیدن به آن کدامین راه,درست تر است ومشکلهای کمتری رادر ناهمواری ها برایت خواهدداشت. بارها گفته وباز میگویم دنیاوزندگی وبخت وتقدیرمااول واخر بدست خود ماست وکائنات زمانی باما مراهی میکنند که گامی بسوی خوشبختی برداری,وسعی کنی بخت خودرا بدرستی شناسائی کرده وپیدا نمائی.
● *ـ همای بخت بر شانه ات نخواهد نشست مگر آنکه شانه ای به گستره و پهنای کوهستان داشته باشی ارد بزرگ
ـ*بخت همچون مرغی در گوش ما زمزمه می کند و ما را با خود به سوی می کشاند که باورش را هم نمی کردیم.*ارد بزرگ
ـ*بخت آدمی به گذشتگان ، آیندگان و جهان کهکشان ها گره خورده است .*ارد بزرگ
ـ*زندگی و بخت در یکدیگر تنیده شده اند تا جایی که گاهی بر این باور می شویم : بخت ما در دست خود ماست !.*ارد بزرگ
ـ*چهره و کردارمان می تواندنمای بخت مان نیز باشد.*ارد بزرگ
ـ* همای بخت بر شانه ات نخواهد نشست مگرآنکه شانه ای به گستره و پهنای کوهستان داشته باشی *ارد بزرگ

پایان _● فرگرد بخت
به قلم : فرزانه شیدا_●

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *فروتنی*


کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه     شیدا"

بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
●فرگرد فروتنی ● بخش نخست :
یک روز زبند عالم آزاد نِی ام
یک دم زدن از وجود خود شاد نِی ام
شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نِی ام* خیام
●بخش اول : دردنیای بزرگان واندیشمندان وعالمین جهان وایران همواره افراد بزرگی را مشاهده میکنیم که سرشارازعلم ودانش وفضلیت هستند اما چیزی که در یک یک آنان جالب ومشترک است این است که در مقام و جایگاهی که هستند برخلاف آن,اوجی که در آن قرار دارند همواره سرشار از فروتنی وتواضع هستند اگربه علتهاتوجه کنیم,در می بایم که,این بزرگان باآنکه سالها عمر وتجربه درجمع آوری,دانش خودبکار برده انداماهمگی براین,اندیشه اندکه,هنوز بسیارچیزهاست که میبایست بیآموزندودرمقابل دانش ومنطق وفلسفه ی دنیاوجهان و *یونیورس وکائنات هنوز,حتی, اندک چیزی نیآموخته,وهنوزبسیاراست,تمامی,آنچه که, می بایست یادگرفته وبیآموزندودرعین حال میدانندکه,دنیاواسرارآن بحدی زیاداست که عمرآدمی به تمامی آن نمیرسدکه خودرادر نقطه عطف ویادر مرکز دایره ی زندگی یادراوج واقعی دانش هابدانندوهمین دانش وآگاهی ست که باعث میگرد که هرگزدر قبول اینکه درمقام بزرگی هستند راقبول نداشته وحتی در جامعه نیزچون بنامهای بزرگی آنان ر خطاب میکنند گاه علنی گاه,دردل,این القاب را بسیاربزرگترازخود می بینند,چراکه,در بر خلاف ِمردم عامی,دانش آنرادارن که بدانندهنوز,هیچ نمیدانندواگرچه شایددر مقام انسانی خودازدیگرمردم درمقام بالاتر قرارگرفته باشندودانش وعلم آموخته واندوخته های علمیواندیشه های آنان بسیا باشداماهمانند ضرب المثلی که میگوید:هرچه درخت پر بارتر باشد سرافتاده تراست.
این انسانهای بزرگ نیزدرفروتنی وتواضع ازشدت دانش است که, بسیارانسانهائی فروتن ودرحد بسیارزیاد متواضعی میشوندونام بزرگ فیلسوف واندیشمندوپروفسورواستادرادر مقابل دنیائی پرازاسرارشایسته ی خودنمیدانندوحتی شایداینرا نیز درذهن داشته باشندکه,درمیان انسانهائی در طبقه ای هماننداوهستند بسیار کسانی که ازاوآزموده تروبهترهستند.درواقع تواضع وفروتنی نیزخودنوعی"دانش"است چراکه,انسان باعلم به آنچه دردنیاست درمی یابدکه برای زیستن وادامه ی حیات بسیارمیبایست کوشش وتلاش کندوخودراآزموده,ودردنیانیزآزموده ترشودوهرچه,میداندوآموخته است شایدباز کفاف همه ی سوالهای زندگی ایشان را ندهدواگرچه انسانهای بزرگ بهترازمردم عامی,جواب سوالات خودرامیداننداماتفاوت آنان باعامه,دراین است که,اگرچیزی برآنان سوال شده باشدبدنبال,آن نیزرفته,وآنرانیزدرکاوش وتحقیق خو تاگرفتن جواب نهائی,دنبال میکنند.امامردم,معمولی, به دوسه باری پرسیدن,ازاین وآن,واینکه یاجوابی پیدا میکنندیانه,ووقتی هم جواب گرفتهیا یانگرفته انددرهمین حدجستجو وکاوش راکافی دانشته وحتی مطلب وسوال رابه فراموشی میسپارنددرواقع انسانهای,زیادی تازمانی که, دچار مشکل ودرگیری,وگرفتاری,وسختی هائی نشودمعمولاکمتر بدنبال کشف دنیاویادگیری دانش زمین وزمان هستندوهمین حدکه دروزانه ی زندگی,آنچه میدانند کفاف زندگی آنان رابکندنیز برای هریک کافیست.وچون بپرسی چرابدنبال,این سوالی اوآن جواب,نمیروی به راحتی نیزمیگویند:ای بابا نه وقت داریم,نه حوصله!اماحالا که,اینجا نشسته ام,اگر توچیزی دراین باب میدانی برایم بگو!وجالب اینجاست,که شایددرآن موقع که,درموردانچه میدانیم برای ایشان, شروع به صحبتی میکنیم ومواردی رانیز مثال میزنیم , متوجه میشویم آنقدرها هم فرقی برای ایشان نمیکند که دراین مورد چیزی بدانندوفقط برایتان سری تکان میدهند وشاید در فکروخیال اینکه " امروز ناهارچی بخورم بهتره!هستندوحتی نتیجه این گفت وشنود معمولا یکطرفه,همیشه یکسان است آنکه خود بدنبال جواب سوال خود نمیرود معمولا یا تا انتهای پاسخ تو دوام نمی آوردیابه شکلی ونوعی موضوع راعوض میکند چراکه کمترانسانی پید خواهی نمودکه بحث وتبادل نظررا,راهی برای سرگرمی بداندودرمجلس ویامهمانی هاراضی باشدکه,این ساعات به,بحث,درموارد مهم زندگی ویاحتی, ازدانش هاوعلوم,باشد یادر زمینهها ی فلسفی,واز منطق زندگی.وبدینگونه است که,در جوامع دنیاتعدادافرادخاص,ودانشمند واندیشمند,تعدادی,انگشت شماراست ودربرابرکل مردم سرزمین ودنیاوجهان,این افرادخاص نیزمجزا گذاشته میشوندونام نوابغ واندیشمند وفیلسوف و...رابرایشان میگذارند.واین یکی ازدلایلی ست که,همین بزرگان بسیاربیشتراز معرفت های انسانی بهره مند هستند,تامردمی عامی .
____ شهریار_____
عمر بکذشت به کُوچیدن ایامی چند
بسته این قافله صبحی دوسه با شامی چند
صبح وشاهی به حساب است, که چون حافظ نقد
صرف ساقی کنی وخرج گلندامی چند
____ شهریار_____
چراکه,دانش مردم عامی فقط, دانش جمعی ست ,بدینگونه,که, دانش وتجربه ای که مردم عامی میآموزرند,یک دانش اجتماعی, به فراخورنوع کارواجتماعی ست که,د آن زندگی یاکار میکنند ودرهمین حدنیز آموزشهائی می بینند وتجربه هائی کسب میکنندکه,دربسیاری مواردنیززندگی کوچک ومتوسط وحتی تاحدود متوسطی سطح بالای اورا,از لحاظ طبقه ی ذهنی,و فکری,از بزرگان عالم جدامیکند.همیشه ومعمولا هرجاکه,حرف,ازطبقه میزنیم,ومیگوئیم که فلانی,در طبقه یپائین تریابالاتری,از فلان کس قراردارد,افکار عموم بسوی"طبقه ی مادی" کشیده,میشود,درصورتی که طبقه ی فکری وذهنی وسطح اندیشه ی آدمیان درهرسه طبقه نیز میتوانددرحدزیادی یکسان باشد. بدین معنی که تازمانی که کسی بیش ازاطلاعات عمومی جامعه که روزانه آنرادریافت میکندودرسطح معمولی ارتباط بامردم است وبدون خواندن روزنامه ومجلات یاخواندن کتابی ودرکل استفاده از رسانه های ملی خودزندگی رادر محدوده ی ساده خانه ومحل ومحیط کارورفت وآمد شهری میگذراند مجموعه دانش او یک نوع دانش عمومی اجتماعی ست که میتوان آنرا دانش عامی در زندگی روزمره نامید.یعنی,این گروه که,تنهابه رفت وباز گشتی به خانه,ومحل کاروارتباط ساده ی مردمی روزگارمیگذرانندمعمولا باافکار عمومی جامعه سروکاردارنددرنتیجه آنچه روزانه از زندگی یادگرفته ودرفکرواندیشه خودبادیدگاه خودجایگزین میکنندافکاری عامی, در سطح عمومی ست ودراین میان کمتر این مردم باافرادی رفت وآمدونشست وبرخاست میکنندکه,اهل فلسفه ومنطق وگردهم آئی هائی باشندکه,درآن به,بحث وصحبت درمواردسنگین تری زندگی صورت گیردواگراین قشرجامعه که,درچنین حال وهوائی زندگی میکننددر کنارزندگی خانوادگی وعمومی خود به نشست وبرخاست باگروه آزموده ترجامعه باافرای بپردازندکه,اندیشه,وتفکر خودرا بسط داده,وبه گسترش آگاهی فکری خودعلاقمندومشغولندواز بودن درچنین محافلی لذت میبرند.مسلما پایه ای بالاترازدیگر مردم جامعه قراردارندودرکل هرچه شکل یادگیری انسان,وسعت بیشتری داشته باشدشخص درسطح بالاترفکری قرارمیگیرد.امامعمولا درجامعه عامی,زمانی که حرف از طبقه زده میشودافکار بلافاصله بسوی طبقه مادی کشیده میشود درصورتی که ماطبقه ی دومی نیزداریم که درآن طبقات فکری جامعه دسته بندی میشوندوهیچ ربطی نیز بهثروت ودارائی نداردممکن است یک تاجرومردوزنی ثروتمندد محدوده ی کاری خو دانش گسترده ای نیزداشته باشد,امااینگونه آگاهی ها معمولا بیشتربرای,همان کاری مورداستفاده خواهد بودکه بیشتردرزمینه ی تجارت ومربوط به نوع زندگی اوست.اماشکل آگاهی های زندگی هریک بنوعی سازنده ی شخصیت بشرهستند وممکن است فرد تاجر وثرزوتمند آدم گجته وآدم شناس وتاجر قابلی هم باشد ما در زمینه های فلسفی ومنطق ودانش های پایه ای زندگی درکمبود دانش باشد.هدف از گفتن این مطالب این است که,بگوئیم,هرچه دانش فردی گسترده ترباشدوزمینه ی آموزش های فکری واندیشه ی آدمی,وسعت بیشتری داشته باشد خصلت وخوی"آدمی ساختارعمیق تری "گرفته,وشخص دیدگاه های بزرگتر واندیشمندانه تری راداراخواهد بود.در دنیای بزرگان هیچکس کوچک وبی ارزش نیست هیچکس تحقیر نمیشود هیچکس توهین, نمی بیندوحتی, آنکس که,دیوانه شده باشدیادیوانه بدنیا آمده باشدنیز,جایگاه انسانی خودوارزشهای انسانی خودرادارد,چراکه,دیدگاهِ,بزرگان,انقدر گسترده هست که بدانندهرکه باهرچه آفریده شدودررویاروئی بازندگی هرچه,از سرگذراندحتی,واگرعمری مداوم شخصی بودکه,به علل گوناگون شکست خورده ای باشد.بازدرجایگاه انسانی خودنباید تحقیر یا حتی سرزنش شودزیراکه,هرانسانی درزندگی بارها وبارهاطعم شکست,رامیکشدتابه پیروزیهایی حتی,درحد نسبی برسد.بزرگان عالم, اگرانسانهائی,فروتن ومتواضع, هستندبه,همین جهت است که خوددرزندگی, برای,رسیدن به هرجایگاهی بسیاروبارها طعم شکستهای متعددراچشیده اندتا تجربیات زندگی خودرا تکمیل کرده,وراههای دیگری رابه بوته ی آزمایش گذاشته اند, که,همین گوناگونی راههای رفتن ایشان,علم زندگی آنان,رانیزبیشتر کرده,وافزایش داده ودیدگاه وسیعی را در مقابل آنان گسترده,است به شکلی که بسیاری مواقع درک حرفهای ایشان برما مقدورنیست وعقل ساده ی ماقادر به درک عمق مطالبی نیست که شایدحتی بسادگی,نیزعنوان شده باشدمعمولا درمجلس وجمعی که تعدادی ازاینگونه افرادهستند ممکن است شاهدحضور یکی دونفری باشیم,که تمام مدت سعی,در"بزرگ نمائی "خودداشته,برای آنکه,خودراهمسطح آن جمع,احساس کنندحتی به غّلوها وساختن افسانه هائی ازخودنیز, می پردازندیااگر فردی شکست خورده باشندمدام سعی میکنندعنوان کنندکه آن دوران طی دیگرطی شده است تا,اودر غلتک زندگی افتاده وراه وچاه زندگی خودرا پیداکرده است,بی آنکه بدانند,درجمع بزرگان کسی خوارنمیشودوکسی بخاطرزندگی ونوع زندگی اومورد سرزنش قرار نمیگیردوهرگز بخاطر شکست هایی براو به دیده ی تحقیر یا کم بودن ویا بی ارزش بودن, نگریسته,نمیشود,حتی,اگرعامل شکستهای ا خوداوونداشتن دانش زندگی باشد."تواضع وفروتنی, راصل,از بزرگی نهادآدمیست" شمادرمیان,انسانهائی که عمری به تحقیر وسرزنش سرکرده اندی اتحقیر شده اندیا تحقیرکرده اندهرگز انسان بزرگ وفروتنی راپیدا نمیکنیدهرگزدرمیان,انسانها قلب مهربانی,رانخواهید یافت که,انسان کوچکی باشد."بی شک انسان مهربان انسانی فروتن وانسانی متواضع انسانی بااندیشه ای بزرگ,است",چراکه شکل مهربانی وخوش قلبی اوکه همگان رابیک چشم مینگردوبرمهر ومحبت خو میان کسی بادیگری,فرق نمیگذارد,خودگویای این است که بینش او برآدمی بینشی بزرگ وهمراه,بااحترام است وفرقی میان افرادحتی ا لحاظ سنی نیز نمیگذاردچراکه,از کودکی نیز هم, میشود بسیارچیز هاآموخت مانندهمان سادگی واخلاص عملی که درسادگی نهاداودرزمان تولدبااو بوده وهمچنان دردنیای کودکی او بجا مانده است واشتباهات او نیز به چشم گناه کبیره دیده نمیشود که انسان عاقل میداند کودک باید تربیت گردد تا خوب وبد راتشخیص ده وبرای یادگیری نیازمند اشتباه کردن نیزهست وبه تنبیه کودک برنمی خیزند,که تو چرااشتباه کردی وتوباید بهتر بدانی درصورتی که او وقتی بهتر وبیشتر میداند که اشتباه را انجام دادعه باشد وشما دریابید که درکجا باید چیزی را درچه موردی به او آموزش دهید.نمونه ی دیگروبرای مثال,درکشورهای غربی هرگزکسی راکه بعلت نوشیدن نوشابه های غیرمجاز مست گردیده,وخطائی مرتکب شده یا راه میرود وبدوبیراه میگوید,راکتک نمی زنندواگر ببینند که,اوبخاطر مصرف چنین, چیزی عقل وهوش خود را باخته است وممکن,است خطری برای خودودیگران, باشد ت بهتر شدن حال او, اوراتحت نظر خود دربازداشت نگه میدارند,بی آنکه صدمه ای باوبزنند چراکه میدانندعقل اواکنون دردست خود اونیست ودرحالت وشرایطی نیست که,درک کندودرست ماننداین است که,شمادیوانه ای راببینید واورابخاطر دیوانه بودن ودیوانگی کردن,ببا کتک گرفته,وتا میخورد اورابه جرم,دیوانگی کتک بزنیددرصورتی که,وقتی عقلی بهردلیل قادربه کار کردن نیست, انسان,اگرانسان باشد,سعی میکند این انسان راکه هنوز نمیداند تااینحد عقل باختن خودنماینده ی کم عقلی اوست حال چه با نوشابه ای الکی چه با مواد مخدر و... باشد بهرشکل نمونه ی کم عقلی این شخص است انسان متشخص هرگز راضی باین نمیشود که عقل خود را با هرچیزی تااین حد از هوشیاری دور کند که اعمالی انجام دهد که شایسته ی او نیست وشاید وقتی به حال ادمده از آن باخبر شود شرمنده ی خود ودیگران نیز میگردد اما بهرحال جنین آدمی را هم که بهرشکل عقل خود را برای ساعاتی میبازد وچون کودکی نادان ویا دیوانه ای رفتار میکند را نیز حمایت میکند تانگذارداو بخودیادیگری صدمه بزندچراکه,وجودهریک انسان درهر اندازه ی فکرذی ای که هست ,ارزشمنداست که اگر نبودخلق نمیشد, که, گر نبودازسوی خداوند بدنیا نمیآمدواگر نبوددردنیازندگی نمیکردواگر لازم بود وخدا چنین میخواست لازم نبود منو شما اورا تنبیه کنیم واز روی زمین محو کنیم خدواند وظیفه ی خویش میداند وحق مرگ زندگی حقی است از آن خداوند نه منو شما وحق تنبیه نیز باز درخطا ازآن اوست ومرزهای انسانی نیز اجازه این رابه هیچ انسانی نمیدهدکه,انسان دیگری رابخاطراشتباهات ویاخطاها وگناههای, او به تنبیهی غیر انسانی با خدای ناکرده به قتل او مجاز کند. چراکه دراینجاودراین مرحله,تتتتت خوداو گناهی صدبرابر شخص اول مرتکب شده است که برخلاف خواست خدا جانی را آزارداده یا تنی را,از زندگی محروم کرده باشد ودرتمام, دنیا چنین انسانی را محکوم کرده وبه زندان میاندازند که باعث آسیب یا ممرگ دیگران بهردلیلی باشد.واینکه کسی نیز از ندانمکاری ها یا بچگی کردن ها یاگاه جوانی کردن ها,به خطای خودانقدرمست وازخود بیخودگردد,حال باهرچه, که مصرف کرده است,اگرچه خطای اووکم عقلی اوست که با جان خود درددرجه ی اول بازی میکندوسمی, رابه بدن خود میرساندواینرا نیز نمیداند که,ازدیادمصرف,هرچیزی تولید مسمومیت دربدن کرده,وحتی باعث مرگ میشودبخصوص دخانیات غیر قانونی یامشروبات الکی که خداوند نیز هرچه را که به تن وعقل انسان صدمه زده واورا ازحال عادی بیخود کند نیز منع کرده است ودرتمام دین ها نیز برآن تاکید شده است که برای انسان چنین حالاتی مناسب نیست وبر بدن انسان ضرر میرساند وممکن است باعث مرگ جان خود یا دیگری شود.امابازهیچکس رابه جرم اینکه,اکنون درحال خود نیست نه, مردمی در خیابان آزار میدهند, نه پلیس ودولت,وهرچقدراوراه برودوزمین وزمان رابه بدوبیراه بگیردهمه چون براین,امرآگاهندکه, اودرحال خود نیست وعقل او نیست که اکنون سخن میگوید واثرات چیزیست که مصرف کرده است براو خرده نمیگیرند ومیگذارند بحال خود باشد,هرچه بدهم بگویدوبه هررهگذری هم بگوید,بازاهمیت نمیدهندوناراحت نمیشوندوحتی,اگر او سعی کند باکسی عمداهم درگیر شود,کسی بااودرگیر نمیشودوهمگان سعی میکنندفقط کار بکاراوکاری, نداشته باشندواگراودراین میان بناگاه, از شدت مصرف هرچه هست,از هوش برود هرکه,در نزدیکی او باشدبلافاصله, بااورژانس تماس گرفته,وموظف است تارسیدن آمبولانس بالای سراو بماندوهرچه راازدست,او برمیآید نیزبرای نجات اوانجام دهددرغیراینصورت خوداونیز مجرم محسوب میشد که دیده باشد واهمیت ندهد وبگذرد وبرود.همه ی اینهاازدانش,انسانی آدمیان,است که میدانندحتی باعاقل نیزدرگیرشدن وکتک کاری کردن, کارعقلانی وشایسته شخصیت یک,انسان نیست که تاته ماشین این یکی به آن یکی میخورد پیاده میشوندوتا میتوانند همدیگر را بباد کتک میگیرند.اینگونه رفتارها هیچ دلیلی نداردجز کمبود فرهنگی دریک جامعه,تا بدین وسیله بتواند,به انسان بیآموزد که تودرجایگاه خودباارزش ومحترمی وهمشهری وهم محل تو نیز باارزش ومحترم,وهرگونه که خود رفتارکنی دردرجه ی اول نماینده بزرگی روح وشخصیت توستوهرچه ببینی عامل رفتاریست که خوداز خودبرزو داده ای کسی بی دلیل بیاتو نمیجنگد مگر دلیلی برای آن به دست کسی داده باشی ورنجش وخشمی, ایجادکرده باشید .درنتیجه,انسان فروتن انسانی بزرگ است وبا شخصیت

کتاب «وجود خدا» اثری ازجان هیگ با برگردان عبدالرحیم گواهی کتاب دیگری است که "نشرعلم" منتشر کرده است. جان هیک فیلسوف ومتکلم مشهور قرن بیستم انگلستان، است که آثارمتعددی درباره ادیان نوشته و این کتاب را هم برای دو گروه نوشته است: یکی برای استفاده درکنار دوره های دانشگاهی در موضوع فلسفه دینی و دیگری خطاب به گروه,روزافزون خوانندگان اهل تعقل و غیردانشجویی,که جداازهرگونه مقصودآموزش رسمی،به واسطه اهمیت ذاتی موضوع به سراغاین کتاب می روند. جهان, نسان شدوانسان جهانی»اثر شیخ آبر،محی الدین ابن عربی باترجمه قاسم انصاری است که نشرعلم منتشر کرده است. عنوان, اصلی کتاب مذکور «التدبیرات الالهیه فی اصلاح مکله الانسانیه» است که بعدازکتاب های فصوص الحکم وفتوحات مکیه ازمهم ترین و معتبرترین کتاب های ابن عربی است ودراین مور می گوید:این کتاب اندک حجم و لطیف مایه و بسیار فایده,وافزون علم راازدانش لدنی و القاب عدنانی که,در امام مبین نام,برده شده است و شک و تردید و حدس و تخمین د آن نیست، بیرون آوردم.
نگاهی میگنیم به مطلبی,از:«جان هیک»فروتنی در پیشگاه حقیقت دینی؛مروری براندیشه های جان هیک .جان‌ هیک‌، بی‌تردیداز تاثیرگذارترین‌وبرجسته‌ترین‌ فیلسوفان‌ دین‌,درجهان‌ معاصر به‌ شمار می‌آید.هیک‌ باتاثیرپذیری‌ ازاندیشه‌های‌ فلسفی‌ کانت‌ تلاش‌ دا تاازطریق‌ ایده‌ کثرت‌گرایی‌ دینی‌، مبنایی‌ برای‌ گفت‌وگو وهمزیستی‌ ادیان‌ پی‌ریزی‌ کند. «جان هیک»‌در 1922 در"یورکشایرانگلستان"‌ زاده‌ شد,ونخستین‌ آموزش‌های‌ دینی‌ رادر حلقه‌ کشیشان‌ پرسبیتری‌ فراگرفت‌.اگرچه‌آن‌ گونه‌که‌خودوی‌ نقل‌ می‌کند,درآغاززندگی‌اش‌ به,‌ره یافتی‌ مطلق‌گراازمسیحیت‌ گرایش‌ داشت‌،اقامت‌,در"ادینبورگ"‌ وایجاد فرصت‌ پژوهش‌ و مطالعه‌ درفلسفه‌ دین‌ ودیداربا پیروان‌ ادیان‌ دیگردرآن‌ سامان‌ وبعدها د "آکسفورد"ذهنیت‌ وی‌راتغییرداد.دراین‌هنگام‌ جنگ‌ دوم‌ جهانی‌درگرفته‌بودو"هیک‌" که‌,به‌واسطه‌ جنگ‌،درس‌ وبحث‌رارهاکرده‌بود،به‌ جرگه‌معترضان‌,این‌فاجعه‌ پیوست‌.اودرسال‌ 1953 میلادی‌رسمابه‌ کسوت‌ کشیشان‌ پرسبیتری‌ درآمد.سپس ‌، به‌سمت‌ استادی‌ درامریکامنصوب‌ شد نخست‌ درانشگاه‌"کورنل‌"و سپس‌ درمدرسه‌ "پرینستون‌".درهمین‌ مدرسه,بودکه‌اندیشه‌های‌ کثرت‌گرایانه‌,دینی‌ والهیات‌ آزادمنشانه‌,وی‌,موجی‌ از مناقشه‌ها وبحثهارابرانگیخت‌. «هیک‌» مدت‌ پانزده‌ سال,‌کرسی‌ فلسفه‌ دین‌ دردانشگاه‌ "بیرمنگام‌"انگلیس‌ را در دست‌ داشت‌.اودراین‌ زمان‌ چه‌ به‌لحاظ‌ دانشگاهی‌ وچه‌ازنظرارتباطات‌ محلی‌ واجتماعی‌ تاثی بسزایی‌ بر پیرامون‌ خودگذاشت‌.وی‌تاکنون‌ سخنرانی‌های‌ زیادی‌ درسطح‌ جهان‌انجام‌داده‌و کتاب‌ها و مقالات‌ بی‌شماری‌درباب‌ فلسفه‌ ی دین‌،کثرت‌گرایی‌ دینی‌،معنای‌ حیات‌، گفت‌وگوی‌,دیان‌،اخلاق‌ جهانی‌،رهایی‌ ورستگاری‌ و...نگاشته‌,است‌.«جان‌هیک »به‌نثری‌,روان‌،روشن‌ودرعین‌ حال‌استوارمی‌نویسد.اوهم‌اینک‌ عضو"مؤسسه‌ پژوهش‌های‌ پیشرفته‌ درهنروعلوم‌ اجتماعی‌" دردانشگاه‌ بیرمنگام‌ است‌.
"فلسفه‌ ادیان‌ و کثرت‌گرایی‌ دینی ":
جان‌ هیک‌، شاخص ترین‌ نظریه‌پرداز کثرت‌گرایی‌ دینی‌ وبسترساز گفت‌وگوی‌ میان‌,ادیان‌ درغرب‌ بوده‌ است‌. مشاهده‌ وبررسی‌ سیر زندگانی‌ اونشان‌,ازتحول‌ ژرف‌ اعتقادی‌ ودرونی‌ وی‌ همگام‌ باگسترش‌ نظریه‌هاو ندیشه‌هایش‌ می‌دهدبدین‌ معناکه,او نخستین‌ گام‌,اساسی‌ را,در نقدتفسیرهای‌ انحصارگرایانه‌ دینی,‌ازاعتقادات‌ مسیحی‌ برداشت‌."هیک‌" که,‌درآغاز زندگی‌-به‌ تعبیرخودش‌-یک‌ مسیحی‌ ازنوع‌ِ,انجیلی‌ وبنیادگرابودو به‌ تبع‌ آن‌،حقانیت‌ راتنهاازآن‌ مسیحیت‌ می‌دانست‌، بعدها چنان‌ دستخوش‌ تغییر شد که‌ از آن‌ به‌ نوگروی‌ دینی‌ به‌ مسیحیت‌ نام‌ می‌برند.
ورودبه‌عرصه‌ مطالعات‌ فلسفی‌ در1967 در بیرمنگام‌ وآشنایی‌ و برخوردوی‌ باجماعت‌های‌ هندو،سیک‌ و مسلمان‌وتامل‌ درباورهاومراسم‌ عبادی‌آنها،اوراروزبه‌روز به‌این‌ نکته‌آگاه‌کر که‌ادیان‌ دیگر نیز بهره‌هایی‌ از حقیقت برده‌اندواین‌ اندیشه‌ که‌آنهابرخطاهستندوراهی‌ ناصواب‌ می‌پیمایند،نادرست‌ است‌.ازاین‌رهگذرنخستین‌ پرسش‌ فلسفی‌,درذهن‌ "هیک‌" نقش‌ بست‌:چگونه‌ می‌توان‌ حقانیت‌ برابرهمه‌ ادیان‌راپذیرفت‌؟هیک‌ در کتاب‌ خداوند نامهای‌ بی‌شماری‌دارد،می‌گوید:"حضور گاه‌به‌ گاه‌د مسجد، کنیسه‌، معبد و...آشکار می‌سازدکه‌اساساآن‌چیزی‌درآنهارخ‌ می‌دهدکه‌در کلیسای‌ مسیحی‌ رخ میدهد بدین‌ معناکه‌ موجودات‌ انسانی‌روح‌وذهن‌شان رابه‌واقعیت‌ برترالهی‌ می‌گشایند،(همان‌ چیزی‌)که‌به‌عنوان‌یک‌امرشخصی‌وخیر شناخته‌ شده‌ولازمه‌راستکاری‌وعشق‌ میان‌آدمیان‌ است‌."این‌ بیانات‌ بروشنی‌ نشان‌ می‌دهدکه‌او بتدریج‌ به‌ایده‌کثرت‌گرایی‌ دینی‌ نزدیک‌ می‌شود تااینکه‌درسال‌ 1973 با نگارش‌ کتاب‌ خداوندوجهان‌ادیان‌این‌ چرخش‌ کامل‌ می‌شود.این‌ کتاب‌ دیدگاه‌های‌ کثرت‌گرایانه‌"جان‌ هیک‌ "راپایه‌ریزی‌ کرد.به‌نظروی‌ بایدبه‌ادیان‌ جهان‌ چونان‌ "پاسخ‌های‌ متعددانسان‌ به‌واقعیت‌ الهی‌ نگریست‌."اماکامل‌ترین‌ پیشرفت‌این‌دیدگاه‌رامی‌توان‌در"کتاب‌ تفسیری‌ازدین‌" مشاهده‌ کرد. هیک‌ دراین‌ کتاب‌ابتداباارائه‌نظریه‌ای‌جامع‌،پدیده‌دین‌ راتوضیح‌ می‌دهد.ازنظرهیک‌ "دین‌ یعنی‌ فهم‌ جهان‌همراه‌باشیوه‌ مناسب‌ زندگی‌ مطابق‌آن‌،که‌ مستلزم‌ اشاره‌ای‌ فراترازجهان‌ طبیعی‌ به‌ خدا، خدایان‌،وجود مطلق‌ یانظم‌ویافرایندی‌ متعالی‌است‌".چنان‌که‌ مشاهده‌ می‌شوددراین‌ تعریف‌ادیانی‌مانند"بودایی‌:که‌درظاهربه‌وجودیمتعالی‌نظر ندارد.وی"هندوییسم‌"که‌آیینی‌غیروحدانی‌است‌،لحاظ‌شده‌اند.به‌ نظرهیک‌ بایدادیان‌رادرمتن‌ فرهنگ‌ وتاریخی‌ که‌ ظهورو گسترش‌ یافته‌اند،بررسی‌ کرد.ازاین‌ روآن‌حقیقت‌ برت به‌طور تاریخی‌وفرهنگی‌ مشروط‌ شده‌است‌."هیک"‌دراین‌ باره‌دو نکته‌اساسی‌ رااستخراج‌ می‌کند:1
/از حدود سال‌ 800 پیش‌ ازمیلاد مسیح‌ که‌"عصر خلاقیت‌ دینی‌"نام‌دارد،با شخصیت‌های‌ بزرگی‌ چون‌زردشت‌، لائوتسه‌، کنفوسیوس‌،بودا، پیامبران‌یهودودرنهایت‌ مسیح‌ (ع‌)و محمد (ص‌)روبه‌رو می‌شویم‌.این‌ سیر نشان‌از گسترش‌ وپراکندگی‌ پروژه‌ حقیقت‌یابی‌ دارد.
2. نکته‌ دوم‌ که‌از مورداول‌استنتاج‌ می‌شود،این‌است‌ که‌ادیان‌دوره‌های‌ تاریخی‌ متفاوت‌،مفاهیم‌ گوناگونی‌ رادررابطه‌ باامر مطلق‌وحقیقی‌ پدید آورده‌اند.ازاین‌ روادیان‌درجوامع‌وفرهنگهای‌مختلف‌وبر حسب‌ نیازهای‌ متنوع‌ رشدکرده‌اند.«هیک‌ »درمقاله‌ای‌ باعنوان‌"در باب‌ درجه‌بندی‌ ادیان‌"می‌گوید:"نمی‌توان‌اعتقاد داشت‌ که‌همه‌ادیان‌دریک‌ سطح‌ برابرازارزش‌ واعتبار هستنداماهیچ‌ کس‌ همقادربه‌درجه‌بندی‌ آنهانیست‌."امااین‌ نکته‌ که‌ادیان‌ متفاوتی‌ بااعتقادات‌ودکترین‌های‌ گوناگونی‌ وجوددارند،از نظرالهیاتی‌ چگونه‌ قابل‌ فهم‌ است‌؟این‌ مسئله‌ موقعی‌ حادمی‌شودکه‌بدانیم‌ادیان‌ بیان‌کننده‌ مسائل‌ متضادو گاه‌ متناقضی‌ هستند.هیک‌ برای‌ حل‌این‌ معضل‌ به‌دو نکته‌ مهم‌اشاره‌ می‌کند: اول‌آنکه‌ خداوندیاامر مطلق‌،نامتناهی‌ وفراسوی‌ فهم‌ ماست‌.به‌ نظروی‌اگربتوانیم‌خداوندراکاملا توصیف‌کنیم‌ووجوددرونی‌وحدودبیرونی‌ وی‌راوضیح‌ دهیم‌،آن‌ دیگرخداوندنیست‌.خداوندی‌ که‌بتوانیم‌ باذهن‌مان‌به‌وجودوی‌رسوخ‌ کنیم‌وباکشتی‌ اندیشه‌هایمان‌ به‌کرانه‌های‌آن‌ برانیم‌،صرفا تصویری‌ جزئی‌ومحدود است‌.دوم‌ آنکه‌،وقتی‌ به‌ نیایش‌هاورازونیازسنت‌های‌ دینی‌ متفاوت‌ نظر می‌افکنیم‌، متوجه‌ نوعی‌همپوشانی‌ وهم‌آمیزی‌ بین‌آنهامی‌شویم‌.این‌ مسئله‌ نکته‌ای‌ اساسی‌درتفکر"جان‌هیک‌ "است‌.از دیدگاه‌ هیک‌ روایات‌ متعد از واقعیت‌الهی‌درست‌ هستند،به‌رغم‌اینکه‌همه‌آنهادر تمثیل‌هاوقیاس‌های‌ ناقابیان‌ شده‌اندوهیچ‌ کدام‌حقیقت‌ کامل‌ نیستند.بنابراین‌ مفاهیم‌ متفاوت‌ خداوند به‌عنوان‌یهوه‌، الله‌، کریشنا،یاراماآتما، تثلیث‌ مقدس‌ونیز مفاهیم‌ گوناگون‌ ناشی‌از ساختارپنهان‌واقعیت‌ همچون‌ صدورازلی‌ برهمن‌، یافرایند کیهانی‌ گسترده‌منجر به‌نیرواناکه‌ بیانگر تصاویر قدسی‌ هستندوهیچ‌ کدام‌ذاتا کامل‌ به‌نحو جامعی‌ مطابق‌ باسرشت‌ نامتناهی‌ آن‌ واقعیت‌ غایی‌ نیستند. البته‌ «هیک‌» تاکید می‌کندکه‌هر مفهومی‌ از خداوند یا وجود متعالی‌ معتبر نیست‌ بلکه‌ تنهاآن‌ مفهومی‌ که‌از تجربه‌وحیانی‌ واز طریق‌ یک‌ سنت‌ بزرگ‌ عبادی‌ آزموده‌ شود و ایمان‌ انسان‌ رادرطول‌ سده‌های‌ متوالی‌ تداوم‌ واستمرار بخشد، به‌طور محتمل‌ مواجهه‌ اصیل‌ باواقعیت‌ الوهی‌ را بازمی‌نمایاند. ازاین‌ رونگاه‌"هیک‌ "به‌چگونگی‌ ظهوروگسترش‌ امرالوهی‌ یاقدسی‌ تنه منحصر به‌ادیان‌ توحیدی‌ نیست‌.اومانند اکهارت‌ میان‌ خداوندوامر الوهی‌ قائل‌ به‌ تفکیک‌ می‌گردد.براین‌اساس‌ در کتاب‌ خداوندنامهای‌ بی‌شماری‌دارد معتقد است‌ که‌"امرالوهی‌ یاالوهیت‌ تنها" یکی‌ است‌,امادر زمینه‌های‌ فرهنگی‌ متعدد،نمودهای‌ گوناگونی‌داشته‌است‌.در همین‌ رابطه‌"هیک‌"در باب‌ادیان‌ غیرتوحیدی‌ می‌نویسد:"به‌بیان‌ خیلی‌ محتاطانه‌،تصور می‌کنم‌که‌ معنای‌الوهیت‌ به عنوان‌امری‌ غیرشخصی‌ می‌تواندبازتاب‌ جنبه‌ای‌ازهمان‌واقعیت‌ نامتناهی‌ باشدکه‌ به‌عنوان‌ امر شخصی‌ در تجربه‌های‌دینی‌ توحیدی‌ با آن‌ مواجهیم‌."هیک"حتی‌ درتوجیه‌ اعتقادات‌ هندوهانسبت‌ به‌ "نیگونابرهمن‌" و"ساگونا برهمن‌" تلاش‌ می‌ورزدتاازچشم‌اندازی‌ کثرت‌گرایانه‌ به‌ آنها بنگردوحتی‌ به‌ نحوی‌ عمومیت‌ بخشدوآنهارابه‌ عنوان‌دونحوه‌ متفاوت‌ رویارویی‌ آدمی‌ با"امرالوهی"‌بشناساند.بدین‌ معنا که‌اولی‌ را نمایانگرخدای‌ شخصی‌ودومی‌ رانمایانگر خدایغیرشخصی‌ می‌داند."هیک‌" بر این‌ هردو جنبه‌ تاکید می‌کند. به‌ طور خلاصه‌،"هیک‌ "فلسفه‌ دین‌ خودرابرمبنای‌اصل‌ حقیقت‌ محوری‌ که‌همان‌امر قدسی‌ یاالوهی‌ باشد،استوار می‌سازدبه‌نظروی‌ فلسفه‌ وجودی‌ همه‌ ادیان‌ فرارفتن‌ از خودمحوری‌ به‌ سوی‌ حقیقت‌ محوری‌است‌.ازاین‌ رو هر دینی‌ که‌ معتقدان‌ خودرا بدین‌ حقیقت‌ رهنمون‌ سازد،ازحقانیت‌ برخوردار است‌. به‌ قول‌"هیک‌" همه‌ادیان‌در طول‌ تاریخ‌ ثابت‌ کرده‌اند که‌ قلمروهایی‌ هستند که‌درآنهاانسانها قادرنددر مسیر تبدیل‌ خودمحوری‌ به‌ خدامحوری‌ پیشرفت‌ کنند.پس‌ نه‌تنها باید حقانیت‌ ادیان‌ دیگر را پذیرفت‌ وراه‌نجات‌ رامنحصر به‌ خودندانست‌، بلکه‌ بای اذعان‌ کردکه‌ چه‌ بس دیگران‌ازمابه‌حقیقت‌ نزدیکترند.امااگرادیان‌ بیانگرآن‌ حقیقت‌ غایی‌ هستند،چگونه‌ می‌توان‌ادعاهای‌ حقانیت‌ متناقض‌ درآنهارافهمید؟اگرهریک‌ازادیان‌ حقیقت‌واحدی‌رابیان‌ می‌کنند، پس‌ چراد ظاهرباهم‌ متفاوت‌،متضادو بعضا متناقضند؟به‌بیان‌دیگر فرضیه‌کثرت‌گرایانه‌"جان‌هیک‌ "بایدتوضیح‌ دهدکه‌چگونه سنت‌های‌ دینی‌ گوناگون‌ می‌توانندادعاهای‌ حقانیت‌ متضادی‌داشته‌ باشند،امادرهمان‌ حال‌تجلی‌ اصیل‌آن‌واقعیت‌ متعالی‌هم‌باشند؟این‌ مسئله‌ مارابه‌ نقطه‌ چالش‌برانگیزدیدگاه‌های‌هیک‌ سوق‌ می‌دهد بهتراست‌ابتدابه‌فهم‌ مبانی‌ فلسفی‌ کثرت‌گرایی‌ازدیدگاه‌ "هیک‌" نظری‌بیندازیم‌.
ـــــ مبانی‌ کثرت‌گرایی‌ دینی‌ ـــــ
فرضیه‌ کثرت‌گرایی‌ دینی‌ جان‌ هیک‌ که‌ برخاسته‌ از دیدگاه‌ واقع‌گرایی‌ انتقادی‌ اوست‌، بر چهار اصل‌ استوار است‌: 1. همه‌ انسانها ذاتا دینی‌ هستند، 2. تنوع‌ اساسی‌ باورهای‌ دینی‌، 3. وهمی‌ و خیالی‌ نبودن‌اعتقادات‌ دینی‌ و 4.همه‌ سنت‌های‌ دینی‌ داعیه‌ تغییر مثبت‌ در زندگانی‌ پیروانشان‌ را دارند. دواصل‌ نخست‌ برای‌ همه‌ آشکاروواضح‌ است‌. بحث‌"هیک‌"از سومین‌اصل‌آغازمی‌شود؛یعنی‌ اینکه‌ باورهای‌ دینی‌،از جنس‌ توهمات‌ نیستند. شایان‌ ذکراست‌ که‌این‌ دیدگاه‌"هیک‌" نقطه‌ مقابل‌ دو ره یافت‌ دیگر، یعنی‌ طبیعت‌گرایی‌ومطلق‌گرایی‌است‌.ازدیدگاه‌ طبیعت‌گرایان‌همه‌گزاره‌های‌دینی‌ در باب‌واقعیت‌ غایی‌ نادرست‌ وبرخطا هستندتنها چیزی‌ که‌هست‌، طبیعت‌ است‌.گرچه‌ "هیک‌" می‌پذیرد که‌ جهان‌ می‌تواند مطابق‌ باالگوی‌ طبیعت‌گرایانه‌ تفسیرشودامابه‌این‌ موضوع‌ که‌اعتقادات‌ دینی‌ اموری‌ وهمی‌ هستند،باور ندارد.از سوی‌ دیگر،هیک‌ به‌ دیدگاه‌ غیر واقع‌گرایی‌ دینی‌ نیز انتقاد می‌کند.ازنظروی‌،گرچه غیرواقع‌گرایان‌ به‌مفیدبودن‌اعتقادات‌ دینی‌ نظردارند،آن‌اعتقادات‌ ر مستقل‌ ازذهن‌آدمی‌ نمی‌دانند. طبق‌دیدگاه‌این‌ گروه‌مثلااگرمسلمانان‌روزی‌ پنج‌بار به‌درگاه‌خداوندنماز می‌گزارند،چیزی‌ مستقل‌ازدریافت‌شان‌رانمی‌پرستند.به‌بیان‌دیگرغیر واقع‌گرایان‌ برای‌اعتقادات‌ دینی‌ جداازذهن‌ فرد،استقلال‌وارزش‌ قائل‌ نیستند.خلاصه‌آنچه‌واقع‌گرایی‌ انتقادی‌ هیک‌ رازاین‌ گروه‌ متمایز می‌کند،این‌است‌ که‌وی‌برای‌ابژه‌های‌اعتقادات‌ دینی‌خودپایندگی,‌ذاتی‌ مستقل ‌باذهن‌انسان‌ قائل‌ ست‌.موضع‌دیگر «جان‌ هیک‌ »درارتباط‌ ب مطلق‌گرایان‌است‌. مطلق‌گرایان‌,می‌گویندکه‌تنها یک‌ سامانه‌ دینی‌ حقیقی‌وجودداردو دیگرادیان‌غیرحقیقی‌هستند.به نظر"هیک‌"مطلق‌گرایی‌ تنهاهنگامی‌ پذیرفتنی‌ به‌نظر می‌آیدکه‌فردباتکیه‌بر سنت‌های‌ دینی‌خودش‌ سخن‌ می‌گوید،امااگرنظرمطلق‌گرایان‌ رادربست‌ بپذیریم‌،بایدانتظارارائه‌دلایل‌ تجربی‌راهم‌داشته‌ باشیم‌.در صورتی‌که‌ مسئله‌ا این‌ قرار نیست‌. مثلابرخی‌ مطلق‌گرایان‌ مسیحی‌ معتقدند که‌ تنهادینی‌ازحقانیت‌ بیشتری‌ برخورداراست‌ که‌ کارآمدی‌ بیشتری‌در ظهور قدیسان‌داشته‌ باشد.اما"هیک‌"این‌ مسئله‌رار می‌کندومعتقد است‌ که‌هدف‌ اصلی‌هرسنت‌دینی‌ایجاد"یک‌ دگردیسی‌ اخلاقی‌در فرد"است‌.بنابراین‌-همان‌ گونه‌که‌اشاره‌شد-کثرت‌گرایی‌ دینی‌ هیک‌ ریشه‌درواقع‌گرایی‌انتقادی‌,وی‌ دارد."هیک"‌دربرابر طبیعت‌گرایان‌ غیرواقع‌گرایان‌و مطلق‌گرایان‌،ادیان‌ر شیوه‌های‌ مختلف‌ تجربه‌،دریافت‌وزیست‌ درارتباط‌ پویابا"واقعیت‌ الوهی‌که‌ فراترازذهن‌ آدمی"‌است‌،می‌داند.براین‌ بنیاد،هسته‌اصلی‌ فرضیه‌"کثرت‌گرایانه"‌دینی‌"هیک‌"بیان‌این‌ نکته‌است‌ که‌واقعیت‌ غایی‌یا- به‌تعبیروی‌ -"امرواقع‌"بنیان‌همه‌ تجربه‌های‌دینی‌است‌. پرسش‌ دیگری‌که‌ دراینجا مطرح‌ می‌شوداین‌است‌:ادیان‌ چگونه‌ می‌توانندامرواقع‌ راتجربه‌ کنند،در صورتی‌ که‌ برداشت‌هایی‌ متفاوت‌ و بعضا متناقض‌ازآن‌دارند؟"هیک‌" باوام‌گیری‌ ازاندیشه‌های‌ "ایمانوئل‌ کانت"‌ می‌کوشدبه‌این‌ پرسش‌ پاسخ‌ دهد.وی‌ باتمایزگذاشتن‌ میان‌ واقعیت‌ غایی‌ همچون‌"امری‌درخود"و واقعیت‌ غایی‌آن‌ گونه‌ که‌د فهم‌ ماظاهرمی‌شود، به‌این‌ نکته‌اشاره‌می‌کندکه‌همه‌ادیان‌ فهم‌خاص‌ خودرامتناسب‌ بازمینه‌های‌ تاریخی‌وفرهنگی‌شان‌ازآن "امر واقع‌د خود"ارائه‌داده‌اند،اما"امرواقع‌" به‌دلیل‌"در خودبودن‌"حقیقتش‌ رابرهیچ‌ دینی‌ نگشوده‌است‌.ازاین‌روهیچ‌ یک‌ازسنت‌های‌ دینی‌ به‌"امرواقع‌ درخود"مستقیمادسترسی‌ ندارند.تنهاهریک‌ براساس‌ ظرفهای‌ تاریخی‌ ومحدود خوددریافتی‌ ازآنرا نمایانده‌اند.به‌نظر"هیک‌"دریافتهای‌ ادیان‌ از"امرواقع‌" چونان‌ یک‌ عدسی‌ عمل‌ می‌کند.به‌این‌ شکل‌ که‌این‌ عدسی‌ مفهومی‌،واسطه‌انتقال‌آن‌ می‌شود.بنابراین‌ هرنامی‌ راکه‌براین‌ "امرواقع‌ درخود" گذاشته‌ایم‌،ضرورتاانضمامی‌،تاریخی‌ ومآلا محدوداست‌.ازاین‌ روی ,هوه‌، الله‌، کریشنا،پدرآسمانی‌، زئوس‌ و... محصول‌ حضوراین‌جهانی‌ "حقیقت‌ الوهی‌" یا"امرواقع‌ در خود"هستند. با توسل‌ به‌این‌ بیان‌ می‌توان‌ گفت‌ تثلیث‌ مسیحی‌ همان‌ قدر تجلی‌ اصیل‌ "امر واقع‌"به‌شمارمی‌رود که‌"شیوادرتفکر هندو".ازاین‌ رهگذر،هیچ‌ یک‌ ازآنها "توّهم‌" نیستند.نکته‌ دیگری‌ که‌بایددراینجا به‌ آن‌ اشاره‌ کردنحوه‌ بیان‌"امرواقع‌درخود"است‌. به‌ نظر"هیک"‌آن‌ عدسی‌ای‌ که‌,ادیان‌ازطریق‌ آن‌به‌ کشف‌"امر واقع‌" می‌رسند، اسطوره‌است‌. تنهااسطوره‌ می‌تواند محمل‌ این‌واقعیت‌ قرارگیرداز نظر"هیک"‌ ادیان‌از طریق‌ اسطوره‌زایی‌ د خود، بیان‌ "امر واقع‌" را ممکن‌ می‌سازند.هیک‌ درتعریف‌ اسطوره‌ می‌گوید: ازنظر من‌ اسطوره‌ داستان‌یاروایتی‌ نیست‌ که‌لفظا حقیقی‌ باشد،بلکه‌ اسطوره‌وضعیت‌ مناسبی‌ نسبت‌ به‌ موضوعش‌ برمی‌انگیزد.از این‌رو اسطوره‌چیزی‌ است‌ که‌ بدرستی‌ مارابه‌ آنچه‌ نمی‌توانیم‌ از آن‌ به‌ بیان‌ غیراسطوره‌ای‌ سخن‌ بگوییم‌،رهنمون‌ می‌سازد.به‌ طور خلاصه‌"دیدگاه‌ کثرت‌گرایانه‌, جان‌ هیک‌" رامی‌توان‌ بدین‌ گونه‌ طبقه‌بندی‌ کرد:1
. واقعیتی‌ الهی‌ یا "امرواقع‌ درخود"وجود داردکه‌ منبع‌ غایی‌ همه‌
تجربه‌های‌ دینی‌ بشر است‌.
2. هیچ‌ سنت‌ دینی‌،دریافت‌ مستقیمی‌از "امر واقع‌ در خود" ندارد.
3. هر سنت‌ دینی‌ شیوه‌ اصیلی‌ ارائه‌ می‌دهدکه‌درآن‌ "امر واقع‌درخود" دریافت‌ و تجربه‌ می‌شود.
4."امر واقع‌ در خود" از هر توصیفی‌ چه مثبت‌ وچه‌ منفی‌ فراتر می‌رودو
5.دریافتهای‌ هر دینی‌ از "امر واقع‌درخود" لزوما تاریخی‌-فرهنگی‌ بوده‌وبه‌ تبع‌ آن‌ محدودوناقص است‌حال به تواضع وفورتنی از نگته اسلام نگاهی خواهیم داشت ".
تواضع و فروتنی از دیدگاه اسلام:منابع:اخلاق در قرآن جلد دوم ،مکارم شیرازی، ناصری":
تا چند اسیر رنگ وبو خواهی شد ؟
چند از پی هر زشت ونکو خواهی شد ؟
گرچشمه ی * زمزمی وگر آب حیات
آخر به دل خاک فروخواهی شد! -*خیام
«زمزم» چاهی ست درمکه
تا راه قلندری نپوئی,نشود
خساره به خون دل نشوئی , نشود
سودا چه پزی؟که تا چو دلسوختگان
__● آزاده « ترک ِخود» نگوئی, نشود ● خیام
●: تواضع و فروتنی از دیدگاه اسلام:
ــ منابع :اخلاق در قرآن جلد دوم ، "مکارم شیرازی، ناصری"":
_____*کثرت‌گرایی‌ دینی ؛‌ دعوی‌ حقانیت‌ و گفت‌وگوی‌ ادیان_____
بنابرآنچه‌ گفته‌ شد، اگر همه‌ادیان‌ به‌ صورت‌ اصیلی‌ مواجهه‌با "امر واقع‌" راتجربه‌ می‌کنند، پس‌ هیچ‌ گاه‌ دور نیست‌ اگر به‌ تعارضاتی‌ در میان‌ ادیان‌ برخوریم‌. اما عده‌ای‌ معتقدند که‌ این‌ ادعاهای‌ حقانیتی‌ متعارض‌ در ادیان‌، نظریه‌ کثرت‌گرایانه‌ جان‌ هیک‌ را به‌ چالش‌ می‌کشد، بویژه‌ در جهان‌ پس‌ ازیازدهم‌ سپتامبرودر هزاره‌ سوم‌که‌ مفاهمه‌و گفت‌وگوی‌ ادیان‌امری‌ ضروری‌به‌نظر می‌آید.گرچه‌"هیک‌ "می‌پذیردکه‌هر یک‌ازادیان‌ادعای‌ حقانیتی‌دارندکه بعضا بادیگران‌ متضاداست‌، به‌ هیچ‌ وجه‌آن‌رامانعی‌در فهم‌"کثرت‌گرایی‌ دینی‌"و"همزیستی‌وهم‌اندیشگی‌"«ادیان‌» نمی‌داند. به‌نظر وی‌ دیدگاه‌ کثرت‌گرایی‌ دینی‌ تسهیل‌کننده‌امرگفت‌وگوی‌ میان‌ادیان‌ است‌.هیک‌ در"کتاب‌ تفسیری‌از دین"‌، فصلی‌ را به‌ این‌ مسئله‌ اختصاص‌ داده‌است‌. وی‌ یادآوری‌ می‌کند که‌ تعارضهای‌ موجود در ادیان‌، در سه‌ سطح‌ نمودار می‌شود:
1. تعارضهای‌ ناشی‌ از مسائل‌ تاریخی‌،
2. اختلافهای‌ مربوط‌ به‌ واقعیت‌ها و مسائل‌ فراتاریخی‌ و
3.تعارضهای‌ ناشی‌ از دریافتهای‌ متفاوت‌ از امر واقع
"به‌ نظر هیک هیچ‌ کدام‌ازاین‌ سه‌ سطح‌اختلاف‌ به‌ گونه‌ای‌ نیست‌ که‌کثرت‌گرایی‌ دینی‌ موردنظر وی‌را مخدوش‌ کند.هیک‌ معتقداست‌ که‌ تعارضهای‌ گفته‌شده‌،ذاتی‌ دین‌ نیستند. مثلا مسیحیان‌ و مسلمانان‌ درباره‌ رحلت‌ مسیح‌ (ع‌) بایکدیگر توافق‌ ندارند.مسلمانان‌ معتقدندکه‌مسیح‌(ع‌)به‌ صلیب‌ کشیده‌ نشدولی‌ مسیحیان‌برعکس‌ برتصلیب‌ مسیح‌ (ع‌)تاکیددارند.حتی‌ میان‌ پیروان‌ یک‌ دین‌ خاص‌ نیز اختلافاتی‌ شایع‌ است‌. برای‌ نمونه‌ پروتستان‌ها بر این‌ باورند که‌مسیح‌ (ع‌)، پطروس‌ حواری‌ رابه‌ عنوان‌اولین‌ پاپ‌ برگزیدولی‌ کاتولیک‌هااین‌ باوررانمی‌پذیرند.باوجوداین‌ تعارضهاواختلافها چگونه‌ می‌توان‌ به‌مفاهمه‌اندیشید؟ هیک‌ معتقداست‌ که‌این‌ عدم‌توافقهااگرازنوع تاریخی‌ باشد،با کاربردمتدهای‌ تاریخی‌ قابل‌ حل‌است‌.درواقع‌ بسیاری‌ازاین‌ نوع‌ مدعاها,هیچ‌ تضمین‌ مستقلی‌ بیرون‌ از سنتی‌ که‌آن‌را بیان‌ می‌کند،ندارند.ا این‌ رو باید باهر یک‌ازاین‌اختلافها تساهل‌آمیز و مداراجویانه‌ برخوردکرد؛ بویژه‌هنگامی‌ که‌آنها موضوع‌اصلی‌آن‌دین‌نیستند یعنی‌ اگرآنهارااز دین‌ مورد نظربگیریم‌ اصل‌آن‌دین‌زیر سؤال‌نمی‌رود یا مثلانامهاوعنوان‌هایی‌ که‌ هریک‌ ازادیان‌ به‌ فراخور دریافت‌ و فهم‌ خوداز"امر واقع‌" برآن‌ نهاده‌اندواگرچه‌ متفاوت‌ وحاکی‌از تعارض‌در سطح‌ برداشتهاست‌،دلیل‌ حقانیت‌ یکی‌ بردیگری‌ نیست‌.هیک‌ می‌گوید:"منظورم‌از کثرت‌گرایی‌این‌ است‌ که‌ سنت‌های‌ دینی‌ بزرگ‌ عالم‌ که‌ازدرون‌ شیوه‌های‌ فرهنگی‌ مختلف‌ سربرآورده‌اند،دربردارنده‌ادراکات‌ ماراجع‌ به‌"حقیقت‌ غایی‌" هستندودردرون‌هریک‌ازآنها تحول‌ بشراز خودمحوری‌ به‌ سوی‌ حقیقت ‌محوری‌ صورت‌ می‌پذیرد.بنابراین‌ تفاوتهاوتعارضهای‌ موجوددرادیان‌از گونه‌ای‌ نیست‌ که‌ مانع‌ همزیستی‌ و گفت‌وگوی‌ ادیان‌ شود بلکه‌ گر بپذیریم‌ که‌حقیقت‌ غایی‌ یا"امر واقع‌ در خود" فراسوی‌ دسترس‌ سخن‌ و ذهن‌ هر یک‌ از ماست‌،براحتی‌ می‌توان‌به‌ گفت‌وگویی‌ سازنده‌و پرباردرمیان‌ سنت‌های‌ دینی‌ مختلف‌ اندیشید.ناگفته پیداست که تواضع و فروتنی نقطه مقابل تکبروفخرفروشی است وجدا سازی بحثهای کامل این دو از یکدیگر مشکل یا غیر ممکن است و لذا هم درآیات وروایات اسلامی و هم درکلمات بزرگانِ "اخلاق"ایندوبه,یکدیگرآمیخته شده,است،نکوهش ازیکی ملازم,تمجیدوستایش از دیگری است و ستایش از یکی همراه با نکوهش ازدیگری می باشد، درست مثل,اینکه بحثهای مربوط به ستایش و تمجید از علم جدای از نکوهش از جهل نیست ونکوهش از جهل همراه ستایش علم است.با این حال مفهوم این سخن,آن نیست که,ما, بحثهای مربوط به"تواضع" رانادیده گرفته و به آنچه در بحث زشتی تکبر و استکبارگفتیم بسنده کنیم. بخصوص اینکه نسبت بین تکبر و تواضع به,اصطلاح نسبت میان ضدین,است نه وجودوعدم.هم تکبر یک صفت وجودی,است,وهم تواضع و هردودرمقابل یکدیگر قراردارند،نه,ازقبیل وجودوعدم,که سخن ازیکی,الزاما همراه,بانفیدیگری باشد.در روایات اسلامی نیز به,این معنی اشاره شده است,از جمله ازحضرت علی(ع) می خوانیم: «ضادوا الکبر بالتواضع; به وسیله تواضع,با تکبرکه,ضدآن است مقابله کنید».
بااین اشاره,به قرآن بازمی گردیم,وآیات مربوط به مساله تواضع راگلچین کرده،موردبررسی قرارمیدهیم(هرچندآیاتی که,به کنایه یابه ملازمه به,آن اشاره,می کندبیش ازاینهااست).
1- یایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزة علی الکافرین... (سوره مائده،آیه 54)
2- و عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هوناواذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما (سوره فرقان،آیه 63)
3- واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین (سوره شعراء،آیه 215)
ترجمه=1-ای کسانی که ایمان آورده اید!هرکس از شما،از آیین خودبازگردد(به خدازیانی نمی رساند;) خداوندبه,زودی جمعیتی,را,می آورد که آنهارا,دوست داردوآنان(نیز)او رادوستدارند; دربرابرمؤمنان متواضع،در برابر کافران سرسخت ونیرومندند.
2- بندگان(خاص خداوند)رحمان، کسانی هستند که باآرامش وبی تکبربر زمین راه می روند;و هنگامی که,جاهلان,آنهارامخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند) به آنها سلام می گویند(و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند).
3- (ای پیامبر)بال وپرخودرابرای مؤمنانی که,از توپیروی می کنند بگستر(و نسبت به آنها و تواضع و مهربانی کن).
تفسیروجمع بندی:در نخستین آیه موردبحث سخن ازگروهی ازمؤمنان به میان آمده که مشمول فضل و عنایات الهی هستند,هم خدا رادوست می دارند وهم محبوب پروردگارند.
یکی ازاوصاف بارزآنها این است که, دربرابر مؤمنان متواضعند:(اذلة علی المؤمنین) ودر برابر کافران نیرومندوقوی هستند(اعزة علی الکافرین).
«اذلة » جمع «ذلول »و «ذلیل »ازماده«ذل »(بر وزن حر)دراصل به معنی نرمی,وملایمت و تسلیم,است,در حالی که «اعزة » جمع «عزیز»ازماده «عزة »به معنی شدت است، حیوانات رام را «ذلول »می گویندچون ملایم وتسلیمندو«تذلیل »درآیه ذللت قطوفها تذلیلااشاره به سهولت چیدن میوه های بهشتی است.گاه,ذلت درمواردی به کار می رودکه معنی منفی داردوآن درجایی است که,از سوی غیربه,انسان تحمیل می شودوگرنه,درماده,این لغت "مفهوم منفی ذاتا" وجود ندارد(دقت کنید).به هرحال آیه فوق دلیل روشنی براهمیت تواضع وعظمت مقام متواضعین است، تواضعی که,ازدرون جان,انسان برخیزدوبرای احترام,به مؤمنی,از مؤمنان,وبنده ای از بندگان خدا باشد.در دومین آیه بازاشاره به,اوصاف برجسته وفضائل اخلاقی گروهی از بندگان خاص خداست که درطی آیات سوره فرقان ازآیه 63 تاآیه 74 دوازده فضیلت بزرگ برایآنها ذکر شده است وجالب اینکه نخستین آنهاهمان صفت تواضع است،این نشان می دهد همان گونه که" «تکبر» خطرناک ترین رذائل است"، "تواضع مهمترین یااز مهمترین «فضائل» می باشد"،می فرماید:
«بندگان خاص خداوندرحمان کسانی هستند که ب آرامش وبی تکبر برزمین,راه می روند» (و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا)
«هون » مصدر است وبه معنی نرمی وآرامش و تواضع است,واستعمال مصدردرمعنی اسم فاعل در اینجابه خاطرتاکید است، یعنی آنها چنان,آرام,و متواضعندکه گویی, عین تواضع شده اندوبه همین دلیل, درادامه آیه میفرماید: «واذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما;وهنگامی که جاهلان آنها رامخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)،به آنها سلام,می گویند(و بابی اعتنایی و بزرگواری می گذرند)».ودر آیه بعدازآن سخن,از تواضع آنها دربرابر"ذات پاک خداست."
می فرماید: «والذین یبیتون لربهم سجدا و قیما; آنهاکسانی هستند که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام می کنند(وبه بندگی و عبادت می پردازند)».
«راغب » د کتاب «مفردات » می گوید: «هون »دو معنی داردیکی ازآنها خضوع ونرمشی است که, از درون جان انسان بجوشد که,این شایسته ستایش است(سپس به آیه موردبحث اشاره می کند) و در حدیث نبوی آمده است "المؤمن هین لین". دوم خضوع وتذللی است که ازسوی دیگری برانسان تحمیل شودواوراخوارکند.ناگفته پیداست که,منظوراز"الذین یمشون علی الارض هونا"این نیست که فقط,راه رفتن آنها متواضعانه است، بلکه منظور" نفی هرگونه,کبرو خودخواهی است" که,در تمام اعمال انسان وحتی درکیفیت راه رفتن که ساده ترین کاراست آشکار می شود،زیرا ملکات اخلاقی همیشه خودرا درلا به لای گفتارو حرکات انسان نشان میدهند,تاآنجاکه,در بسیاری از مواقع,"از چگونگی راه رفتن انسان", می توان به بسیاری از "صفات اخلاقی او" راه برد.آری عباد الرحمن (بندگان خاص خدا) نخستین نشانشان همان تواضع است، تواضعی که درتمام ذرات وجودشان نفوذ کرده,وحتی درراه رفتن آنهاآشکار است,و اگرمی بینیم خداونددرآیه 37 سوره اسراء به پیامبرش دستور می دهد «و لاتمش فی الارض مرحا;"«روی زمین باتکبر راه مرو»"! "منظور فقط راه رفتن نیست بلکه هدف، تواضع در همه کار است" که «نشانه بندگی و عبودیت خداست».در سومین آیه روی سخن رابه پیامبر(ص)کرده،می فرماید:«بال وپر خودرابرای مؤمنانی که,از تو پیروی می کنند پایین بیاورو(تواضع و محبت کن); واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین ,«خفض » بروزن «خشم »دراصل به معنی پایین آوردن است و«جناح »به معنی بال می باشد. بنابراین «و اخفض جناح » کنایه از"تواضع آمیخته با محبت است"،همان گونه که پرندگان,هرگاه می خواهند به جوجه های خوداظهار محبت کنند بالو پرخود می گسترانندو آنها رازیر بال و پر می گیرند تاهم دربرابر حوادث احتمالی مصون بمانندو هماز تشتت و پراکندگی حفظ شوند، پیامبر اسلام(ص) نیز مامور بودبدین گونه مؤمنان رازیر بال وپرخود بگیرد!این تعبیربسیار ظریف و پر معنی نکات مختلفی رادر عبارت کوتاهی جمع کرده است."جایی که پیامبر مامور به تواضع آمیخته با محبت در برابر مؤمنان باشد",« تکلیف افراد امت روشن است» چراکه «پیغمبر سرمشق,والگو و «اسوه »برای همه ی "امت"» است.شبیه همین تعبیر درآیه 88 سوره حجر نیزآمده است آنجاکه می فرماید: "واخفض جناحک للمؤمنین"که با مخاطب درآن شخص پیامبراست ومامور می شودبرای مؤمنان«خفض جناح » و تواضع آمیخته بامحبت داشته باشد.شبیه این تعبیربااندک تفاوتی د مورد فرزندان درمقابل پدران و مادران,درسوره «اسراء» آمده، آنجا که می فرماید:«واخفض لهما جناح الذل من الرحمة; بالهای خود رادر برابرآن دو(پدر و مادر)ازمحبت و لطف فرودآر(و تواضعی آمیخته بااحترام ومحبت دربرابرآنان داشته باش)».از مجموع آنچه درآیات فوق آمده به خوبی,استفاده می شود,که "قرآن مجید" «نه تنها تکبر و استکباررا مورد مذمت »قرارداده،" بلکه نقطه مقابل آن یعنی تواضع وفروتنی" راب تعبیرات گوناگون مورد تمجید قرارداده است.تواضع و فروتنی در روایات اسلامی=در منابع شیعه و اهل سنت احادیث فراوانی درمورد"تواضع" به چشم می خورد که,بعضی درباره "اهمیت تواضع"است و بعضی در باره علامت وآثار متواضعان ویا ثمره تواضع وحد وآداب آن می باشد.دراهمیت تواضع تعبیرات بسیار جالبی در روایات آمده:
1-در حدیثی از رسول خدا(ص) می خوانیم: روزی فرمود: «مالی لااری علیکم حلاوة العبادة؟! قالواو ما حلاوة العبادة؟ قال,التواضع!; چه می شودکه شیرینی عبادت رادرشمانمی بینم؟ عرض کردند: شیرینی عبادت چیست؟ فرمود تواضع است!»ناگفته پیداست حقیقت عبادت نهایت خضوع در برابر پروردگاراست." کسی که شیرینی خضوع وتواضع,دربرابر خدارادریابد"در برابر"خلق خدانیز متواضع" است.
2- در حدیث دیگری ازامیرمؤمنان(ع) آمده,است: «علیک بالتواضع فانه من اعظم العبادة;
برتو باد"تواضع" که,از "برترین عبادات: است ».
3- از امام حسن عسکری(ع) نقل شده است که فرمود:«التواضع نعمة لایحسد علیها;
تواضع نعمتی است که سبب حسادت دیگران نمی شود».معمولا هر نعمتی نصیب انسان می شود مزاحمت های حسودان افزوده می گرددوگاه,این حسادت چنان فضای زندگی راتنگ می کندکه زندگی برصاحب نعمت مشکل می شود،ولی تواضع ازاین قاعده کلی مستثنی است،نعمتی است که حسادت حسودان را برنمی انگیزد.
این بحث دامنه داررا باحدیث دیگری از نبی اکرم(ص) پایان می دهیم:
4- «یباهی الله تعالی الملائکة بخمسة: بالمجاهدین، والفقراء،والذین یتواضعون لله تعالی، والغنی الذی یعطی الفقراء و لایمن علیهم، و رجل یبکی فی الخلوة من خشیة الله عز و جل; خداوند به پنج دسته ازانسانهابه فرشتگان مباهات می کند:مجاهدان(راه خدا)، فقرا(و نیازمندانی که دین خودرابه دنیا نمی فروشند)و آنهاکه به خاطرخد تواضع می کنندو ثروتمندانی که بی منت به مستمندان کمک می نمایندوکسی که,درخلوت ازخوف خداگریه می کند!» در باره ثمرات وآثار مثبت تواضع نیزروایات فراوانی ا معصومین به مارسیده است که,
"چند حدیث پر معنی رادر ذیل می آوریم":

در حدیثی از امام امیرالمؤمنین(ع)می خوانیم: «ثمرة التواضع المحبة و ثمرة الکبر المسبة!;
"میوه "درخت تواضع محبت است" و "میوه(شوم) تکبر دشنام و ناسزاگویی مردم" است!» درحدیث دیگری از همان حضرت آمده,است: «بخفض الجناح تنتظم الامور!; باتواضع محبت کاره نظم و سامان می یابد!» روشن است که, نظم جامعه جزدر سایه ی همکاری,وهمدلی حاصل نمی شود و همکاری وهمدلی مردم درصورتی ممکن است که شخص مدیر نخواهدخودرا ب آنها تحمیل کندویا فخرفروشی کندو خودرا برترازدیگران قلمداد نماید،همیشه مدیرانی موفق هستند که درعین قاطعیت متواضع وپر محبت باشند.در حدیث دیگری,از رسول خدا(ص) می خوانیم:«التواضع لایزید العبد الا رفعة فتواضعوا یرفعکم الله!; تواضع جزبزرگی برانسان نمی افزای پس تواضع کنیدتا خداوند شمارابلند مقام سازد!» گاه,چنین تصورمی شودکه تواضع انسان,راکوچک می کنددرحالی که,این یک برداشت سطحی ونادرست است، همواره می بینیم,افراد متواضع درجامعه مورداحترام و دارای عظمت و شخصیت هستندوتواضع ب منزلت آنها می افزاید.ازاحادیث اسلامی استفاده می شود که تواضع شرط قبولی عبادات و طاعات است،از جمله درحدیثی ازامام صادق(ع) آمده است:«التواضع اصل کل خیر نفیس و مرتبة رفیعة... ومن تواضع لله شرفه الله علی کثیر من عباده... و لیس لله عزوجل عبادة یقبلهاو یرضیها الا وبابها التواضع،و لایعرف مافی معنی حقیقة التواضع الاالمقربون المستقلین بوحدانیته قال الله عزوجل وعبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هوناواذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما...; تواضع ریشه هرکار نیک وبا ارزش است و مقام والایی است...وهر کس برای خد تواضع کندخداونداو رابر بسیاری از بندگانش شرافت می بخشد... وهیچ عبادتی برای خدامورد رضاو قبول نخواهد بودمگراینکه باب آن" تواضع"است و حقیقت تواضع راجز مُقربانی که مستقل دروحدانیت خداوندند,درک نمی کنند، خداوندعز و جلمی فرماید: بندگان خداوندرحمان کسانی هستند که,درزمین باتواضع راه,می روندوهنگامی که جاهلان آنه را(با سخنان نامناسب) خطاب کنند،به آنها سلام می گویند(وبابی اعتنایی می گذرند).»این سخن رابا حدیثی که ازحضرت مسیح(ع) نقل شده,است پایان می دهیم.فرمود: «بالتواضع تعمر الحکمة لابالتکبر، کذلک فی السهل ینبت الزرع لا فی الجبل!; :
«به, "وسیله تواضع"،مزرعه علم,ودانش آبادمی شودنه باتکبر،"همان گونه که «زراعت درزمین نرم وهموار می روید نه برروی کوه!»
کوتاه سخن اینکه: تواضع هم,درزندگی علمی وفرهنگی انسان اثرمی گذارد(چر که,افراد متکبر به خاطر تکبرشان ازرسیدن به حق محجوبند)و هم,درزندگی اجتماعی(چراکه,افرادمتواضع از محبوبیت فوق العاده ای دراجتماع بهره می گیرندوهمه مردم برای آنهااحترام خاصی قائلند)و هم دررابطه انسان با خدامؤثر است "چراکه,روح عبادت، تواضع وکلید قبولی, آن "فروتنی" است.درموردنشانه های تواضع نیز روایات جالبی درمنابع اسلامی وارد شده است،در حدیثی از امام علی بن ابی طالب(ع) می خوانیم:«ثلاث هن راس التواضع: ان یبدء بالسلام من لقیه، و یرضی بالدون من شرف المجلس، و یکره الریا و السمعة; سه چیز است که سرآغاز تواضع است: نخست اینکه انسان هر کس را ببیند ابتدا به او سلام کند و در پایین مجلس بنشیند و تظاهر ریا و سمعه را ناخوش دارد.» .
در بعضی از روایات نشانه های دیگری نیز بر آن افزوده شده است، از جمله: ترک «مراء» و «جدال » یعنی,انسان به خاطر برتری جویی بادیگری بحث نکندودیگرعدم علاقه به,اینکه مردم اورابستایند
1 - تعریف تواضع= «تواضع »ازماده «وضع » دراصل به معنی فرونهادن,است،این تعبیردر●
موردزنان باردار که مولود خودرا به دنیا می آورندبه عنوان وضع حمل گفته می شودودر مورد خسارت و زیان کردوکمبود تعبیر «وضیعة » به کارمی رودوهنگامی که به,عنوان یک صفت اخلاقی گفته می شود مفهومش این است که انسان خود را پایین تر از آنچه موقعیت اجتماعی اوست قرار دهد،به عکس تکبر که مفهومش برتری جویی و قراردادن خویشتن برتراز موقعیت فردی واجتماعی اوست.بعضی ازارباب لغت «تواضع »رابه معنی «تذلل » تفسیر کرده اندومنظوراز تذللدر اینجا خضوع و فروتنی وتسلیم است.مرحوم نراقی در«معراج السعادة »در تعریف تواضع می گوید: «تواضع عبارت است ازشکسته نفسی که,نگذارد"آدمی خودرابالاترازدیگری ببیند"ولازمه آن کردارو گفتارچندی است کهدلالت برتعظیم دیگران واکرام,ایشان می کند».تعبیر به«فروتنی » در فارسی دقیقاهمین معنارامی رساند واین مسالهاز خلال"گفتارورفتارانسانها"نمایان می شود.در حدیثی,از امامعلی بن موسی الرضا(ع)می خوانیم،سؤال کردند:«م حد التواضع الذی اذا فعله العبد کان متواضعا؟ فقال:التواضع درجات منها ان یعرف المرء قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم لایحب ان یاتی الی احد الا مثل ما یؤتی الیه، ان رای سیئة دراها بالحسنة، کاظم الغیظ، عاف عن الناس، و الله یحب المحسنین;
حد تواضع که,اگر نسان آن راانجام دهد متواضع محسوب می شودچیست؟ فرمود: تواضع درجات و مراحلی دارد: یکی از مراحل آن,این است که,انسان قدرو موقعیت نفس خویش رابداندودر همان جایگاه باقلب سلیم(و پذیرش درونی)جای دهد،دوست نداشته باشدکاریدر باره, کسی,انجام دهد مگر مانندکارهایی که در باره اوانجام میدهند(همان گونه که,انتظاراحترام, ز دیگران دارد بایددیگران رامحترم بشماردو هر کاری رااز سوی دیگران,دون شان خو می شمرددر باره دیگران دون شان بشمرد.)»هرگاه بدی ازکسی ببیند آن رابانیکی پاسخ دهد.خشم خودرا فروبرد،از گناهان مردم درگذردو آنهارا موردعفو قراردهد، خداوند نیکوکاران رادوست دارد.» آنچه در این روایت پرمحتواآمده،درواقع نشانه های تواضع است,که,از طریق آن می توان به تعریف تواضع نیز آشنا شد.در حدیث دیگری از امام باقر(ع) می خوانیم: «التواضع الرضا بالمجلس دون شرفه وان تسلم علی من لقیت و ان تترک المراء و ان کنت محقا;
تواضع آن است که به کمتراز جایگاه شایسته خوددر مجلس قانع باشی وهرگاه کسی راملاقات کردی,در سلام پیشی بگیری,و جروبحث رارها کنی هرچند حق باتو باشد.»حقیقت این استکه تعریف تواضع ازنشانه های آن جدا نیست; چراکه یکی,از بهترین راه های تعریف یک موضوع،ذکر نشانه های گوناگون آن است(دقت کنید.)
2-● تواضع و کرامت انسان!●
معمولا دراین گونه مباحث بعضی راه,افراط رادر پیش می گیرندوبعضی راهتفریط،مثلا بعضی تصور می کنند حقیقت تواضع آن است که, انسان خودرا دربرابر مردم خوار و بی مقدار کندواعمالی انجام دهدکه,از نظر مردم بیفتد ونسبت به او سوء ظن پیدا کنند آن گونه که درحالت بعضی از صوفیه نقل شده است که هنگامی که دریک منطقه به خوشنامی معروف می شدندمرتکب اعمال زشت و قبیحی می شدندتااز نظر بیفتند،مثلا به بی بندو باری د عبادات و خیانت درامانت مردم معروف شوندو مردم آنهارا رهاکنند وشاید این کاررا نوعی تواضع وریاضت نفس می پنداشتند.اسلام اجازه نمی دهد کسی به"نام تواضع"، خودراتحقیر کند ودر نظرها سبک وموهون سازدو کرامت انسانی خویش راپایمال کند،مهم این است که درعین تواضع، شخصیت اجتماعی انسان ضایع نشودو خوارو ذلیل وبی مقدار نگردد.اگر تواضع به صورت صحیح انجام شودنه تنهاچنین اثری نخواهد داشت بلکه به عکس ارزش اودر جامعه بالاترمی رود. به همین دلیل درروایات اسلامی از امیرمؤمنان علی(ع) آمده:«بالتواضع تکون الرفعة; تواضع انسان رابالا می برد!» مرحوم «فیض کاشانی » - رضوان الله علیه - تحت عنوان غایة الریاضة فی خلق التواضع می گوید:
این فضیلت اخلاقی مانند سایر صفات اخلاقی دارای طرف افراط و تفریط وحد وسط است،حد افراط «تکبر»وحد تفریط «پذیرش ذلت و پستی »وحد وسط «تواضع »است.آنچه صفت فضیلت محسوب می شود و قابل ستایش است همان کوچکی کردن بدون پذیرش پستی و ذلت است، سپس به ذکر مثالی در اینجا می پردازد. می گوید:کسی که سعی داردبراقران وامثال خود برتری جویدوآنهاراپشت سر اندازد متکبراست وکسی که خودرابعداز آنها قرار می دهد متواضع است، ولی اگر پاره دوزی بر دانشمند بزرگی واردشوداواز جای خود برخیزدواورابه جای خود بنشاندو کفش اورا برداردو پیش پای او جفت کندو تواضعیدر(حد یک عالم بزرگ)نسبت بهاو روا دارد،این تواضع نیست،نوعی تذلل محسوب می شود،این امرقابل ستایش نیست، چیزی شایسته ستایش است که,در حداعتدال باشدوحق هر کس رانسبت به اوادا کند،در برابرعالم به گونه ای ودر برابرافراددیگربه گونه دیگر
.● تواضع وفروتنی در دین مسیحیت●:_
اهمیت فروتنی در آناست که این خصلت ریشه درذات شخصیت خودخدا دارد.مزمور ۱۱۳:‏۵-۶ بر این نکته تأکید می‌ورزد که خداوند با وجود جلال وتعالی خود با تواضع بر آفرینش خویش توجه دارد. خصلت فروتنی در سراسر عهدعتیق ستوده شده‌ است (امثال ۱۵:‏۳۳ و ۱۸:‏۱۲) و برکات الهی غالباً بر اشخاصی جاری می‌شود که از این خصیصه بهره برده‌اند (اعداد ۱۲:‏۳). از سوی دیگر، تکبر همواره در کلام خدا نکوهیده شده است، برای نمونه بلشصر(دانیال ۵:‏۲۲) از تجربۀ تکبرآمیز نبوکدنصر عبرت نگرفت و از این رو به‌علت غرور خود از سوی دانیال سرزنش شد.در واقع فروتنی یکی از ملاک‌های مهم قضاوت پادشاهان و دولت‌مردان درپیشگاه خداست.واژۀ فروتنی در زبان عبری ارتباط نزدیکی با مفهوم رنج و محنت دارد. مراد از رنج و محنت، سختی‌ها و مصائب است که ثمرۀ آنها روحیۀ متواضع و قلبی پذیرای خداست.انجیل متی ۲۳:‏۱۲ به‌روشنی نتایج فروتنی و غرور را آشکار می‌سازد. آری، آن هنگام که دربرابر خدا خم شویم،او ما را سرافراز خواهد ساخت. پولس رسول نیز در رسالۀ فیلیپیان ۴:‏۱۲ از تجربۀ دشوارش سخن می‌گوید، اما او با پذیرش شرایط خود، مجال بروز و رشد خصلت فروتنی را در خود می‌دهد. به واقع پولس از نمونۀ فروتنانۀ خداوند خود مسیح تبعیت کرد (فیلیپیان ۲:‏۸)؛ خداوندی که امتیازات الهی خود را به‌کناری نهاد و خود را پیوسته فروتن می‌ساخت و به‌همین سبب به جلالی فوق از همۀ نام‌ها دست یافت.ذکر این نکته را ضروری می‌دانیم که متأسفانه فروتنی همچون خصایل دیگر الهی قابل جعل است. در واقع نمایش فروتنی و یا به‌عبارت دیگر فروتنی کاذب با مفهوم کتاب‌مقدسی آن تفاوت بنیادی دارد. فروتنی با خوار کردن خویش و همچنین خودآزاری نیز متفاوت است (کولسیان ۲:‏۱۸ و ۲۳). در ایام عهدجدید، در شهر کولسی معلمانی بسر می‌بردند که ریاضت بدنی (مرتاض‌گری) را با فروتنی یکی می‌دانستند، اما در عین حال خود را اشخاصی بسیار مهم و برجسته جلوه می‌دادند. پولس رسول چنین رویکردهایی را خلاف مفهوم واقعی فروتنی قلمداد می‌کند و در کولسیان ۳:‏۱۲ ایمانداران را تشویق به تواضعی اصیل می‌کند.
اقتباس از:
New Bible Dictionary
بر چشم تو عالم از چه می آرایند
نگرای بِدان که عاقلان نگرایند
بسیار چو تو روند وبسیار آیند
بِریلی نصیب خویش کِت بِربایند *خیام
_ نگرای =میل نکن
●معنای بیت: بهر هی خویش را ازجهان بگیر که عاقبت جان تورا میگیرند وخواهی مرد .به معنای فانی بودن دنیا واینکه انسان میبایست از دنیا بهره درست رندگانی را بگیرد .ف.شیدا
بر چرخ فلک هیچ کسی *چیر * نشد
وز خوردن آدمی زمین سیر نشد
مغرور! بدانی که نخورده ست زتو
تعجیل مکن,هم بخورد , دیر نشد *خیام
انسانهائی در دنیا فروتنی را یادگرفته اند وآموخته وبدان عمل میکند که همگان را به یک چشم مینگرند وفرقی بین خود ودیگران قائل نبوده ودیگر انسانها رادرهرمقامی که هستند کوچکتر یا پائین تر ازخود نمی بینند ایشان , انسانهای بزرگ رانیزارج نهاده,وهرگز از بالا بدیگران نگاه نمیکنند درواقع میبایست ازخودخویش گذشت تادر لباس فروتنی فرو رفته وراه تواضع را آموخت واز کبروغرور بیجاوبی دلیل دوری جست همانگونه که درطی فرگرد نیز گفته شد انسان والا انسانی فروتن ومتواضع است چون دریائی عمیق وعظیمچون کوههای سربرافراشته اما خاموش وساکت وهرگزدرحضورووجودافرادی که,اینگونه بزرگوارانه ایستاده اند,اماخود رابا تو بکسان میبینند هیچ احساسی جزاحساس احترام نمیتوان داشت وآدمی در مقابل اینگونه افراد لزوم اینکه باین شخص احترام بگذاردرادر خوداحساس میکند.درواقع فروتن بودن ازچشمه های فضیلت و دانشی سرچشمه میگیردکه درآن نهادانسانی بسیار میق ترازجوشش چشمه ای ست که انسان درکمالات وخصلتهای زیبای این,افرادمشاهده میکندواینگونه انسانها نه تنهادرشرافت وپاکی ومهربانی دل زندگی میکنند بلکههرگزاز غم های انسانی غافل نبوده,نه تنهادر زندگی خود به مسائل زندگی خود میپردازند بلکه همیشه وهمواره دیدی وسیع بر زندگانی انسانها داشته ودنیا وبشریت را با نگاه محبت وعشق ودوستی مینگرندواز غم دیگران نیزاندوهگین میشوند وراضی به رنج کسی نیزدرزندگی نیستند چرا ه معرفت انسانی آنان بدانها آموخته است که انسان وجهان,وطبیعت همه وهمه آفرینش خداوندی ست که برای سپاسگزاری,ازاونیز شده, میبایست بر افریده وخلقت اواحترام گذاشته درجهت صلاح وبه سازی,وبهزیستی جامعه وزندگانی کوشیدتا درک ودانش اجتماعی نیز افزون گشته بیشتر شاهد وجود انسانهائی باشیم که درکمال انسانیت وفروتنی درخدمات دنیاهستند اینان براستی انسانهائی دوست داشتنی هستند که همواره زیبا بنظرآمده ومهرانان چهره ی آنها ر نیز در صفای محبتی که دارند زیبا مینماید.
______ غروب غم ______
در غروب هزار اندیشه وخیال
اگر درب خانه ی مرا بانک زدی
تنهائیم را نخواهی دید ونه غروبین غمگینم را
مرا بسیار خندان دیده اند , میهمانان من!
اما غروب را چون غروب , دلگیرم
ونمیخواهم اینگونه ببینی مرا...
نگاه غمگین غروبینم را , تنها « آشنا»
اشکهای من است
که دلتنگی ام را آرام میدهد...
تو اما هرگز
نگاهم را غمگین نخواهی دید ...چون بگشایم
درب خانه را... بروی نگاه تو!
...لبخند من به پیشواز تو خواهد شتافت...انگاه که
گشوده گردد ,درب خانه ام, درغروب هنگام غم.
مرا همیشه شادان دیده اند, یاران من
مرا همیشه خندان دیده اند دوستان من
21/ مردادماه /1382
2003 جوئن - اسلو /نروژ
_____فرزانه شیدا_____
●دریاها نماد فروتنی هستند در نهادخودکوه هایی بلندتراز خشکیدارندولی هیچ گاه آنرا به رخ مانمی کشند . ارد بزرگ
*_ فروتنی زمانی هویدا می گردد که آدمی از کوهستان وجودش پایین آمده و یا در حال فرود آمدن است . ارد بزرگ
*_ فروتنی در برابر گردنکشان اشتباهی بزرگ است چراکهاین کار آنها را گستاختر و بی پرواتر می نماید .ارد بزرگ
*_ فروتنی و گذشت خویی مردان و زنان پاکدل است .ارد بزرگ
●*_ فروتنی ما را خواستنی می کند و دوست داشتنی . ارد بزرگ
پایان فرگرد فروتنی
●_به قلم: فرزانه شیدا●_